داشتم فکر می کردم، شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح، می توانست در آخر هر کدام از اعمال، بابی باز کند با عبارت «و اما مادران...»
اجر هر عمل را که میگوید، دستور هرکدام را که توضیح میدهد، زیرش بنویسد: اما برای #مادران، این چنین است که ....
👌مثلاً همین شب قدر!
سخنی هست دربارهٔ زنی که سجادهاش را پهن میکند و قرآن و مفاتیحش را میگذارد گوشهاش
و بعد
شروع میکند
مدام میرود به آشپزخانه؛ چای میگذارد، میوه تکه میکند، سقا میشود،...
و اشکهایش، با زمزمهی جوشن، میچکد پای گاز، وقت چشیدن نمکِ سحری و نهار فردای بچهها؟
گفتیم اشک و گریه
اصلاً چه میگویید دربارهٔ زنی که تا شانهاش تکان میخورد و میخواهد کمی اشک بریزد، کودکش سرش را خم میکند زیر چادرش و ملتمسانه میگوید «گریه نکن 😯😢»؟
بگویید اجر این خندههای اجباری تلخ و شیرین چند؟
زنی که عادت ندارد تنها، جامهٔ نور بپوشد
و بچههایش را یکی یکی میبرد غسل شب قدر بدهد، تا طهارتِ مضاعف شود برایشان تا سال بعد،
و از خستگی این غسلها، خوابش بگیرد و کمی چرت بزند،
بهرهای از این لحظات ناب از دست رفتهٔ لیلة القدر، دارد؟
نمیدانم........
فقط.... اگر این دقت هاواعمال سادهٔ این مادرهانبود
و شب های قدر، به جای خواباندن کودکانشان
و نشستنِ فارغ بال تا خود سحر بر سر سجاده
آنان را با پاشیدن آب به صورتشان و هزار وعده و سرگرمی بیدار نگاه نمیداشتند،
به گمانم نه شیخ مفیدی در این دنیا یافت میشد، نه شیخ صدوقی، نه سیدرضی، نه طباطبائی، نه امینی نه...!
راستش… فکر میکنم
سهم قابل توجهی از ثواب تمام اعمالی که ما عاملین به مفاتیحالجنان، تا خودِ صبحِ قیامت، انجام میدهیم،
ثواب تمام جوشنها، کمیلها، نمازها، توسلها، زیارتها،صاف میرسد به مادرانمان!
✍تقدیم به همه مادران
دعا برای مادرامون یادمون نره😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #مادران و #امام_زمان عج
❓یه مادر یه خانم خانه دار چگونه میتواند به ظهور امام زمان عج کمک کند؟
👌 داستان کوتاه پند آموز
دکتری به خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول می کنم که مادرت به عروسی ما نیاید.
آن جوان به فکر فرو رفت و نزد یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت.
در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تأمین کند، در خانه های مردم رخت و لباس می شست.
حالا دختری که خیلی دوستش دارم، شرط کرده است که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است.
این موضوع مرا خجالت زده کرده و بر سر دوراهی مانده ام، به نظرتان چه کار کنم؟
استاد به او گفت از تو خواسته ای دارم، به منزل برو و دستان مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و به تو می گویم چه کار کنی.
جوان به منزل رفت و با حوصله دستان مادرش را در دست گرفت که بشوید ولی ناخودآگاه اشک بر روی گونه هایش سرازیر شد، زیرا اولین بار بود که دستان مادرش درحالی که از شدت شستن لباس های مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته بودند را دید؛ طوری که وقتی آب را روی دستان مادر می ریخت، از درد به لرزه می افتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فردا صبر کند و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت ممنونم که راه درست را به من نشان دادید.
من مادرم را به امروزم نمی فروشم، چون او زندگی اش را برای آینده من تباه کرده است.
🛑گاهی خیلی زود دیر میشود.
مراقب بهترین داشته های زندگیمان باشیم.
#مادران فرشته های زمینی
🆔 @afzayeshetelaat