کانال جهانی محبین امام زمان ارواحنافداه:
🌸🔹🌸🔹🌸
🔹🌸
🌸
🔹
تشرف به محضر امام عصر ارواحنافداه به خاطر محبت به حضرت زهرا سلام الله علیها
قسمت اول
محبّت حضرت فاطمه ى زهراء سلام اللّه عليها براى تزكيه ى روح و در نتيجه تشرّف و ملاقات با حضرت بقيّه اللّه روحى فداه بسيار مؤثّر است. زيرا تمام ائمّه ى اطهار (عليهم السّلام) كه در رأس مصادر كارند به آن حضرت فوق العاده علاقه دارند و نسبت به آن مخدره كمال احترام را قائلند. و در روايات بسيارى محبّت حضرت صدّيقه ى كبرى (سلام اللّه عليها) توصيه شده و آن را اكسير تمام امراض روحى مى دانند.
در اين زمينه جريانى نقل شده، بسيار پر اهميّت است و من آن را براى شما در اينجا نقل مى كنم:
چند سال قبل كه براى زيارت حضرت احمد بن موسى الكاظم (عليه السّلام) (معروف به شاه چراغ) به شيراز رفته بودم و جمعى از علماء بزرگ آن شهر در منزل يكى از علماء كه من در آنجا وارد بودم كه از آن جمله مرحوم آيه اللّه آقاى "حاج شيخ بهاءالدّين محلاّتى" بودند، به ديدن من آمده بودند.
در آن مجلس نامى از شخصى به نام "عبدالغفّار" برده شد كه خدمت حضرت بقية الله روحى فداه رسيده و قبرش در قبرستان دارالسّلام شيراز است كه مردم آن را زيارت مى كنند و بيشتر از همه مرحوم آيه اللّه محلاّتى او را توصيف مى كردند. من فرداى آن روز با ميزبانمان به زيارت قبر آن مرحوم رفتيم. و از اصل قضيّه اطّلاعى نداشتم تا آنكه يكى از دوستان به نام آقاى "حاج عبدالرّحيم سرافراز شيرازى" يادداشتهائى به من دادند كه من آنها را ببينم.
من قبل از مطالعه به ايشان گفتم: شما آيا اطّلاعى از عبدالغفّار نامى كه در شيراز دفن است داريد يا خير؟
معظّم له ظاهرا فراموش كرده بودند كه آن قضيّه را در همين يادداشتها نوشته اند و به من مى دهند.
لذا گفتند: نه من او را نمى شناسم.
ولى من وقتى يادداشتهاى ايشان را در شب هفدهم ماه صفر ۱۴۰۵ مطالعه مى كردم ديدم قضيّه ى مرحوم عبدالغفّار را مشروحا نوشته و اتّفاقا من به جائى از اين كتاب رسيده بودم كه بسيار مقتضى بود آن قضيّه نقل شود.
لذا آن حكايت را با مختصرى تغيير در عبارت (از نظر ادبى) از يادداشتهاى آقا حاج عبدالرّحيم سرافراز شيرازى نقل مى كنم
در زمان مرحوم آقاى "حاج شيخ محمّد حسين محلاّتى" جدّ مرحوم آيه اللّه آقاى حاج شيخ بهاءالدّين محلاّتى شخصى با لباس مندرس و كوله پشتى وارد مدرسه ى خان شيراز مى شود و از خادم مدرسه اطاقى مى خواهد.
خادم به او مى گويد: بايد از متصدّى مدرسه كه آن وقت شخصى به نام سيّد رنگرز بوده درخواست اطاق بكنى.
لذا آن شخص به متصدّى مدرسه مراجعه مى كند و درخواست اطاق مى نمايد.
او در جواب مى گويد: اينجا مدرسه است و تنها به طلاّب علوم دينيّه حجره مى دهيم.
آن شخص مى گويد: كه اين را مى دانم ولى در عين حال از شما اطاق مى خواهم كه چند روزى در آنجا بمانم.
متصدّى مدرسه ناخودآگاه دستور مى دهد كه به او اطاقى بدهند تا او در رفاه باشد.
آن شخص وارد اطاق مى شود و در را به روى خود مى بندد و با كسى رفت و آمد نمى كند. خادم مدرسه طبق معمول، شبها درِ مدرسه را قفل مى كند ولى همه روزه صبح كه از خواب برمى خيزد مى بيند در باز است. بالأخره متحيّر مى شود و قضيّه را به متصدّى مدرسه مى گويد. او به خادم مدرسه دستور مى دهد امشب در را قفل كن و كليد را نزد من بياور تا ببينم چه كسى هر شب در را باز مى كند و از مدرسه بيرون مى رود.
صبح باز هم مى بيند در مدرسه باز است و كسى از مدرسه بيرون رفته است.آنها بخاطر آنكه اين اتّفاق از شبى كه آن شخص به مدرسه آمده افتاده است به او ظنين مى شوند و متصدّى مدرسه با خود مى گويد حتما در كار او سرّى است ولى موضوع را نزد خود مخفى نگه مى دارد و روزها مى رود نزد آن شخص و به او اظهار علاقه مى كند و از او مى خواهد كه لباسهايش را به او بدهد تا آنها را بشويند و با طلاّب رفت و آمد كند، ولى او از همه ى اينها ابا مى كند و مى گويد من به كسى احتياج ندارم.
مدّتى بر اين منوال مى گذرد تا اينكه يك شب شخص تازه وارد، مرحوم آقاى حاج شيخ محمّد حسين محلاّتى (جدّ مرحوم آيه اللّه حاج شيخ بهاءالدّين محلاّتى) و متصدّى مدرسه را در حجره ى خود دعوت مى كند و به آنها مى گويد چون عمر من به آخر رسيده قصّه اى دارم براى شما نقل مى كنم و خواهش دارم مرا در محلّ خوبى دفن كنيد.
ادامه دارد...
از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه
کتاب #ملاقات_با_امام_زمان علیه السلام
کانال جهانی محبین امام زمان ارواحنافداه:
🌸🔹🌸🔹🌸
🔹🌸
🌸
🔹
تشرف به محضر امام عصر ارواحنافداه به خاطر محبت به حضرت زهرا سلام الله علیها
قسمت اول
محبّت حضرت فاطمه ى زهراء سلام اللّه عليها براى تزكيه ى روح و در نتيجه تشرّف و ملاقات با حضرت بقيّه اللّه روحى فداه بسيار مؤثّر است. زيرا تمام ائمّه ى اطهار (عليهم السّلام) كه در رأس مصادر كارند به آن حضرت فوق العاده علاقه دارند و نسبت به آن مخدره كمال احترام را قائلند. و در روايات بسيارى محبّت حضرت صدّيقه ى كبرى (سلام اللّه عليها) توصيه شده و آن را اكسير تمام امراض روحى مى دانند.
در اين زمينه جريانى نقل شده، بسيار پر اهميّت است و من آن را براى شما در اينجا نقل مى كنم:
چند سال قبل كه براى زيارت حضرت احمد بن موسى الكاظم (عليه السّلام) (معروف به شاه چراغ) به شيراز رفته بودم و جمعى از علماء بزرگ آن شهر در منزل يكى از علماء كه من در آنجا وارد بودم كه از آن جمله مرحوم آيه اللّه آقاى "حاج شيخ بهاءالدّين محلاّتى" بودند، به ديدن من آمده بودند.
در آن مجلس نامى از شخصى به نام "عبدالغفّار" برده شد كه خدمت حضرت بقية الله روحى فداه رسيده و قبرش در قبرستان دارالسّلام شيراز است كه مردم آن را زيارت مى كنند و بيشتر از همه مرحوم آيه اللّه محلاّتى او را توصيف مى كردند. من فرداى آن روز با ميزبانمان به زيارت قبر آن مرحوم رفتيم. و از اصل قضيّه اطّلاعى نداشتم تا آنكه يكى از دوستان به نام آقاى "حاج عبدالرّحيم سرافراز شيرازى" يادداشتهائى به من دادند كه من آنها را ببينم.
من قبل از مطالعه به ايشان گفتم: شما آيا اطّلاعى از عبدالغفّار نامى كه در شيراز دفن است داريد يا خير؟
معظّم له ظاهرا فراموش كرده بودند كه آن قضيّه را در همين يادداشتها نوشته اند و به من مى دهند.
لذا گفتند: نه من او را نمى شناسم.
ولى من وقتى يادداشتهاى ايشان را در شب هفدهم ماه صفر ۱۴۰۵ مطالعه مى كردم ديدم قضيّه ى مرحوم عبدالغفّار را مشروحا نوشته و اتّفاقا من به جائى از اين كتاب رسيده بودم كه بسيار مقتضى بود آن قضيّه نقل شود.
لذا آن حكايت را با مختصرى تغيير در عبارت (از نظر ادبى) از يادداشتهاى آقا حاج عبدالرّحيم سرافراز شيرازى نقل مى كنم.
ادامه دارد...
از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه
کتاب #ملاقات_با_امام_زمان علیه السلام
@imam_Zaman
🌸🍃تشرف به محضر امام عصر ارواحنافداه به خاطر محبت به حضرت زهرا سلام الله علیها
قسمت (٢)
در زمان مرحوم آقاى "حاج شيخ محمّد حسين محلاّتى" جدّ مرحوم آيه اللّه آقاى حاج شيخ بهاءالدّين محلاّتى شخصى با لباس مندرس و كوله پشتى وارد مدرسه ى خان شيراز مى شود و از خادم مدرسه اطاقى مى خواهد.
خادم به او مى گويد: بايد از متصدّى مدرسه كه آن وقت شخصى به نام سيّد رنگرز بوده درخواست اطاق بكنى.
لذا آن شخص به متصدّى مدرسه مراجعه مى كند و درخواست اطاق مى نمايد.
او در جواب مى گويد: اينجا مدرسه است و تنها به طلاّب علوم دينيّه حجره مى دهيم.
آن شخص مى گويد: كه اين را مى دانم ولى در عين حال از شما اطاق مى خواهم كه چند روزى در آنجا بمانم.
متصدّى مدرسه ناخودآگاه دستور مى دهد كه به او اطاقى بدهند تا او در رفاه باشد.
آن شخص وارد اطاق مى شود و در را به روى خود مى بندد و با كسى رفت و آمد نمى كند. خادم مدرسه طبق معمول، شبها درِ مدرسه را قفل مى كند ولى همه روزه صبح كه از خواب برمى خيزد مى بيند در باز است. بالأخره متحيّر مى شود و قضيّه را به متصدّى مدرسه مى گويد. او به خادم مدرسه دستور مى دهد امشب در را قفل كن و كليد را نزد من بياور تا ببينم چه كسى هر شب در را باز مى كند و از مدرسه بيرون مى رود.
صبح باز هم مى بيند در مدرسه باز است و كسى از مدرسه بيرون رفته است.آنها بخاطر آنكه اين اتّفاق از شبى كه آن شخص به مدرسه آمده افتاده است به او ظنين مى شوند و متصدّى مدرسه با خود مى گويد حتما در كار او سرّى است ولى موضوع را نزد خود مخفى نگه مى دارد و روزها مى رود نزد آن شخص و به او اظهار علاقه مى كند و از او مى خواهد كه لباسهايش را به او بدهد تا آنها را بشويند و با طلاّب رفت و آمد كند، ولى او از همه ى اينها ابا مى كند و مى گويد من به كسى احتياج ندارم.
مدّتى بر اين منوال مى گذرد تا اينكه يك شب شخص تازه وارد، مرحوم آقاى حاج شيخ محمّد حسين محلاّتى (جدّ مرحوم آيه اللّه حاج شيخ بهاءالدّين محلاّتى) و متصدّى مدرسه را در حجره ى خود دعوت مى كند و به آنها مى گويد چون عمر من به آخر رسيده قصّه اى دارم براى شما نقل مى كنم و خواهش دارم مرا در محلّ خوبى دفن كنيد.
ادامه دارد...
از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه
کتاب #ملاقات_با_امام_زمان علیه السلام