سحرهای عاشقی 💔
. سلام خوبین؟ طاعاتتون قبول 🌱 راسش ما یه جمعی هستیم هر سحر یک فایل صوتی و مناجاتی گوش میکنیم مثل همی
.
۳۰ هزار نفر رو دعوت کردید
دمتون گرم🥰
صدا ۰۱۸-۱_16-03-24_04-52-15-086_1.mp3
15.8M
کلید ترک گناهان چیست ؟
آهنگری که در این دنیا آتش
برای او حرام شد ...
#سحرهای_عاشقی
#شب_ششم
#آموزشگاه_سید_حسینی🌱
@Seyedhoseiny_ir
سحرهای عاشقی 💔
کلید ترک گناهان چیست ؟ آهنگری که در این دنیا آتش برای او حرام شد ... #سحرهای_عاشقی #شب_ششم #آموزش
.
برید صفا کنید با خدای خودتون 🥹
.
سحرهای عاشقی 💔
سلام ... اگهگفتی من کدومم؟😅👆 میخوام یکم از داستان طلبگیم بگم وقت نیاز دارم تا براتون مفصل بگم
.
خب بنا بود یه سری ماجراهایی رو از طلبگیم و خودم براتون بگم🙂
بذار یگم برم عقب تر
من فرزند ششم خانواده هستم و ته تغاری . غیر از اینکه پدر و مادرم روحانی هستند تمام خواهرام و برادرم هم طلبگی خوندند . من به جای شنیدن شعر اتل متل توتوله گاو حسن جچوره نه شیر داره نه پستون شیرشو بردن هندستون 😅... ضرب افعال عربی یعنی ضرب ضربا ضربوا میشنیدیم و تمام آجر های خونه ما با دروس طلبگی و دینی چیده شده بود 😅
تو مدرسه بهم میگفتن میخوای چیکاره بشی ؟ میگفتم طلبه . و لذا بهم میگفتن آخوند چی 😅 تمام امور مذهبی مدرسه از اجرای سر صف و زیارت عاشورا تا هدایت بچه های شیطون مدرسه با من بود
دو چیز خیلی طلبگی رو برام جذاب کرده بود یک : اینکه دینم رو واقعا بفهمم
دوم : اینکه سخنرانی کنم و بخونم
.
.
تو راهنمایی دیگه زیاد انگیزه ای برای درس ها نداشتم چون میدونستم میخوام برم حوزه. ولی چون میخواستم بهترین حوزه علمیه رو برم معدل سال سوم راهنمايي بالا ۱۹ بستم و با هزار اشتیاق رفتم برای ثبتنام حوزه ولی شش ماه قبل ورود به حوزه با یکی از شاگردای پدرم صمدیه و صرف ساده کار کردیم منطق مقدماتی هم خوندم و حداقل شش ماه از درس های سال اول رو زودتر خوندم البته اجبار پدرم هم بی تاثیر نبود😅
.
.
حوزه های اصفهان تقسیم بندی شده بود طلبه های سیکلی یه دسته و از دیپلم به بالا هم یه دسته و هر مدرسه ای مشخص بود کدوم دسته رو میگیره ولی نظرم پدرم این بود قوی ترین و منظم ترین مدرسه رو باید بری و لذا به همراهی برادرم رفتیم حوزه علمیه حضرت ولی عصر که آیت الله ناصری رحمت الله علیه بنیانگزار اون بودند
آقای رفیعیایی مدیر بودند و گفتند نمیتونم ایشون رو (یعنی من) ثبت نام کنیم چون سیکل هست و ترکیب کلاس بهم میریزه ولی وقتی تسلطم به مباحث و انگیزه ی بالام رو دیدند موافقت کردند و من شدم طلبه کوچولوی کلاس که با اکثر همکلاسی هاش شش هفت سال فاصله سنی داشت
خلاصه شروع خوبی بود مباحث رو بلد بودم و استاد ها از مشارکتم در کلاس و اشکالاتی خوبی که میگرفتم کیف میکردند و صراحتا تشویق میکردند (همش لطف خدا بود)
ولی من هدفم از حوزه ادبیات عرب و علم منطق نبود من اومده بودم یه بار به همه چیز شک کنم و دوباره بسازم چون پدرم همش میفرمودند چیزی که برات ثابت نشده رو قبول نکن و بنده ی استدلال باش و من این حرف ایشون رو شدید عمل کردم اما به عذاب سختی دچار شدم که تو اون زمان نوجوانی واقعا پیرم کرد 😔😔
ادامه داستان رو بعد براتون میگم ...