#عکس_نوشت | یاسین رشید #تازه_مسلمان از کشور آلمان:
✅زمانی که مسلمان شدم همه گفتند خیلی چیزها را باید قربانی کنی اما اشتباه بود....
http://rahyafteha.ir/26449
@ahadiis
💢 آیت الله جوادی آملی:
💥خداوند در قرآن نفرمود:
⭕️کسی که در دنیا کار خوب بکند یا کسی که در دنیا ایمان بیاورد اهل نجات است!
⭕️ در هیچ جای قران نداریم که فرموده باشد:
«من فعل الحسنه»
✅ بلکه فرمود :
✨«من جاءبالحسنه»
♻️این یعنی انسان باید یک قدرتی داشته باشد که بتواند این اعمال حسنه را با خود «به سرای باقی» ببرد.
🔆 یعنی اعمالش در دستش نقد باشد.
⚠این طور نباشد که در دستش کار خیر بگذارد بعد گناه کند، غیبت کند و... که با این کارها افعال خیرش بریزد.
🌟این «شیوه اخیر» مصداق همان «من فعل الحسنه» است که مورد نظر قرآن نیست.
⭕️ بلکه انسان باید آنطور باشد که بتواند همه افعال نیک و خوب خودش را به همراه خود ببرد.
🔥🔥🔥لذا در صحنه قیامت
نمیگویند تو در دنیا چه کردی
⁉️بلکه میگویند چه با خودت آوردی؟!!
💢 از همین رو خداوند فرمود «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها»
👌اینکه گفته شد:
به او ده برابر میدهند، اینطور نیست که هر کسی کار خوبی بکند به او ده برابر بدهند!!
💦بلکه کسی از این نعمت بهرمنده خواهد بود که بتواند آن را حفظ کند و بتواند آن حسنه را نگه دارد.
@ahadiis
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بِسمِ اللّٰه الرّٰحمٰن الرّٰحیم
اتل متل خرابه!
اینجا یه بچه خوابه!
هم بدنش کبوده!
هم جگرش کبابه...!
اتل متل اسیری!
سیلی و سربه زیری!
کی تا حالا شنیده؟!
سه سالگی و پیری...؟!
اتل متل سه ساله!
این همه آه و ناله!
این دختر از ضعیفی!
هنوز یه پا نهاله...!
اتل متل بیابون!
کویر و دشت و هامون!
بس که پیاده رفتیم!
تاول زده پاهامون...!
اتل متل بهونه!
بابا چه مهربونه!
وقتی دلم میگیره!
برام قرآن می خونه...!
اتل متل گل یاس!
مهر و وفا و احساس!
دلم گرفته امشب!
به یاد عمو عباس( علیه السلام)...!
اتل متل یتیمی!
خدا، چقدر کریمی!
دادی بهم تو غربت!
یه عمهی صمیمی...!
اتل متل شب و تب!
سینه ز غم لبالب!
دلم میسوزه خیلی!
به حال عمه زینب...!
اتل متل چه خوب شد!
بالاخره غروب شد!
قسمت عمه امروز!
توهین و سنگ و چوب شد...!
اتل متل سه روزه!
عمه گرفته روزه!
عمه چقدر غریبه؟!
خیلی دلم می سوزه...!
اتل متل خبردار!
تو چنگ دشمن انگار!
مثل یه شیر زخمی!
عمه شده گرفتار...!
اتل متل خدایا !
تو این همه بلایا !
عمه مظلومه ام !
چیا کشید خدایا !
@ahadiis
هدایت شده از علی خان آبادی
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 تو خیابون داشتیم با مردم درباره برنامهشون واسه آینده صحبت میکردیم
که یه دفعه یه اتفاق عجیب افتاد!
با یه چیزی مواجه شدن که انتظارش رو نداشتن
راستش بدجور شوکه شدن! | #ببینید 📽
کبریتمدیا
@alikhanabadi
هیات!.....
یک هیات است خوب و وزین سینه میزند
جوری دگر، چنان و چنین سینه میزند
غولی غریبکُش که میاندار هیات است
آنگونه که بیا و ببین! سینه میزند
با دستهای باز شده میپرد هوا
تا میرسد به روی زمین سینه میزند
بزم عزا که نیست، بساط ریای اوست
اصلا فقط برای همین سینه میزند
در هیئتی که امر به معروف مرده است
در بین جمع ، شمر لعین سینه میزند
جایی که مرده نهی ز منکر عجیب نیست
خیلی قشنگ ،دشمن دین سینه میزند
یک گوشه حرمله به سرش مشت میزند
خولی سه ضرب ،زار و حزین سینه میزند
چون ابن سعد و ابن زیاد آمدند هم...
آن نوحهخوان قصه شد،این سینه میزند
اصلا کسی به فکرِ زمان نماز نیست!
هیات که نیست! لشکرِ کین سینه میزند
دینِ بدونِ امرِ به معروف مرده است..
دین را رها کنید!... لِنین سینه میزند
#امام_حسین
#عاشورا
#محرم
#احمد_رفیعی_وردنجانی
هدایت شده از علی خان آبادی
تابلوهای میلیوندلاری اما بدون محتوا/ فروش بیسوادی به نام هنر
🔺 اینها آثار سی تامبلی، یکی از ارزشمندترین هنرمندان زمان ماست. هزینه هر تابلو بین ۲ تا ۷۵میلیون دلار متغیره.
🔸فکر کنم از همیناست که ته سطل رنگ رو در حالی که آویزونه سوراخ میکنن.
⁉️ میخوای گند بزنی به فرهنگ یه جامعه؟ چهار تا دیوونه رو بیار بگو هنرمندن! اگه هم کسی حرف زد بگو تو اصلا میدونی هنر چیه؟
@alikhanabadi
🌟امام على عليه السلام :
💎ألا إنَّ الذُّلَّ فِي طاعَةِ اللّه ِ أقرَبُ إلَى العِزِّ مِنَ التَّعاوُنِ بِمَعصِيَةِ اللّه ِ ؛
📚[ . تحف العقول ، ص 217 .]
🌟امام على عليه السلام :
💎آگاه باشيد كه خوارى در راه اطاعت خدا به عزّت نزديك تر است از يارى كردن يكديگر براى نافرمانى خدا
@ahadiis
🌷 به امام باقر(علیه السلام) عرض شد :
✍ من نماز و روزه مستحبّی كم به جا مى آورم اما سعى مى كنم جز حلال نخورم
🖋 فرمودند : چه جهادى برتر از پاك نگه داشتن شكم ؟!
📚 محاسن ، ص292
@ahadiis
🔅 #پندانه
✍ معجزه ستارالعیوب
فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد، مدرسه، آب انبار، پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشت.
به او خبر داده بودند در حوزه علمیهای که با پول او ساخته شده، طلبهای شراب میخورد!
ناگهان همهمهای در مدرسه پیچید. طلاب صدا میزدند حاجآقاست که به مدرسه وارد شده. در این وقت روز چهکار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است!
فرد خیر یکسره به حجره من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش.
داخل حجره همه نشستند. ناگهان حاجآقا بهتنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت.
رو به من کرد و گفت:
لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟
گفتم:
شاهنامه فردوسی.
دلم در سینه بدجوری میزد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم میلرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟
فرد خیر دستش را آرام بهسوی کتابهای دیگر دراز کرد و پرسید:
ببخشید، نام این کتاب چیست؟
گفتم:
بحارالانوار.
گفت:
عجب، این یکی چطور؟
گفتم:
گلستان سعدی.
گفت:
چه خوب! این یکی چیست؟
پاسخ دادم:
مکاسب.
لحظاتی بعد، آنچه نباید بشود، به وقوع پیوست و آنچه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید.
کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
این چه نوع کتابیست، اسمش چیست؟
معلوم بود که پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.
برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید. چشمهایم سیاهی رفت. زانوهایم سست شد. آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم.
خوشبختانه همراهان فرد خیر هنوز روی زمین نشسته بودند و نمیدیدند. اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود، چه باید کرد؟
دوباره پرسید:
بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
گفتم:
چرا آقا، الآن میگم.
داشتم آب میشدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب.
و گفتم:
نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا!
فاصله سؤال آمرانه فرد خیر و جواب التماسآمیز من چند لحظه بیشتر نبود.
شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکستهدلان و متنبهشدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود.
حالا دیگر نوبت فرد خیر بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش.
شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشمهایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابهلای پلکهایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت.
همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و فرد خیر هم هیچگاه به روی خودش نیاورد که چه دیده است.
اما آن محصلِ آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت.
سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت. محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگیاش را برای شاگردانش تعریف کرد که زندگی من معجزه ستارالعیوب است.
ستارالعیوب یکی از نامهای احیاگر و معجزهآفرین خداست و من آزادشده و تربیتیافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی آن فرد خیر هستم که باعث تغییر و تحول سازندهام شد.
@ahadiis
8.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشگویی رهبری درمورد زمان حال در سال ۸۱
@ahadiis
🕊شب و روزم همه با از تو شنیدن سپری شد
عمرم ای دوست به روی تو ندیدن سپری شد
همه گفتند زِ بازار گذر کردی و رفتی
دیده ام کور شد و وقتِ خریدن سپری شد
همه جا بودی و یک ثانیه هم با تو نبودم
گرچه ایّام برایم به دویدن سپری شد
نِشتَری هست نیازم که وَرَم کرده رَگِ غم
با خبر باش، وصالم به بُریدن سپری شد
دست بر دامنِ هرکس که رسیدم زدم امّا
راه ها بی تو، به مقصد نرسیدن سپری شد
اوّلِ عاشقی ام را دَمی از یاد نبردم
سحری را که به از خواب پَریدن سپری شد
رضا رسول زده
❣️ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@ahadiis