eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
79.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
8.3هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت سوم ناظم دل خوشی از جاوید نداشت اما مدیر او را به آرامش دعوت کرد و گفت
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت چهارم مهرداد بعد از رفتن به کلاس چنان سرجایش ساکت نشسته بود که حتی خود آقای ملکی هم تعجب کرد وقتی زنگ خورد آقای ملکی مهرداد را صدا زد و گفت شما بمون باهاتون کار دارم مهرداد ترسید ولی چاره ای نداشت بچه ها رفته بودن آقای ملکی دست مهرداد را گرفت بطرف ماشینش برد مهرداد از سر و وضع خودش و کفشهای گلیش که توی کلاس خشک شده بود خجالت می کشید و با خودش گفت هرچه اصرار کنه سوار ماشینش نمیشم اما آقای ملکی سمج تر از این حرفا بود مهرداد هرچه تلاش کرد موفق نشد و رفت صندلی عقب ماشین بشینه که آقای ملکی با عصبانیت گفت فقط رئیس روسا پشت ماشین می شینن تو که رئیسم نیستی مهرداد گفت قصد جسارت نداشتم کفشام کثیفه نخواستم جلو بشینم آقای ملکی گفت پشت ماشین من هم تمیزه پس فرقی نمیکنه ماشین از تمیزی برق میزد مهرداد خودش را سبکتر کرد تا کمتر به صندلی ماشین فشار بیاد و آقای ملکی هم متوجه شد و گفت ببین آقا مهرداد تا اون دروازه دانش آموز منی از دروازه که بیرون رفتیم دیگه انگار دوست منی راحت باش مهرداد کمی راحت تر نشست آقای ملکی گفت من میخوام کلاس شما سطح شهرستان حرفی برای گفتن داشته باشه اما ظاهرا همکلاسی هات زیاد از من خوششون نمیاد می تونم برای پیشرفت کلاستون روت حساب کنم مهرداد گفت در خدمتم آقا آقای ملکی گفت کار سختی ازت نمیخوام از فردا حواست باشه فقط میخوام بدونم دانش آموزها پشت سر من چی میگن مهرداد ناخودآگاه دستش رفت سمت دستگیره اما متوجه شد ماشین در حال حرکته دستشو کشید و گفت تا اونجایی که برای پیشرفت تحصیلی باشه من در خدمت شمام آقای ملکی گفت نه دیگه اومدی و نسازی من میخوام هرچی پشت سرم میگن به من برسونی حتی اون ناظم از خود راضی و مدیر عصا قورت داده ی شما ! مهرداد نمیدونست چی جواب بده با مدیر زیاد میانه ی خوبی نداشت اما آقای حیدری برای مهرداد مثل یک برادر بزرگ بود چقدر کمک کرده بود بهش چقدر باهاش مهربون بود مهرداد فقط یکبار عصبانیت آقای حیدری را دیده بود اواخر اردیبهشت پارسال که هوا هم خیلی گرم بود یکی از دانش آموزها موتور آقای حیدری را پنچر کرد و توی باکش هم نوشابه ریخته بود اون روز آقای حیدری از در مدرسه تا خونه اش که نزدیک به چهار کیلومتر بود موتورش را پیاده با خودش کشید و برد مهرداد دلش سوخته بود و آخرش نتونست خودشو نگهداره و فرداش اسم دانش آموز را گفت آقای حیدری کشیده ی محکمی به مهرداد زد و گفت من دیروزو فراموش کرده بودم اما تو منو به یاد دیروز انداختی اگه اون دانش آموز یکبار منو اذیت کرد تو دوبار اذیتم کردی یکبار که منو یاد دیروز انداختی دوم اینکه هیچوقت فکر نمیکردم تو برای چاپلوسی چنین کاری کنی اگه واقعا میخوای زحمات منو جبران کنی درستو بخون و بعد با لبخند گفت فضولی رو حتی بچه ی ۷ ساله هم بلده آقای حیدری گفت بذارید هرکی خودش طرف حسابشو بشناسه با اینکارت جلوی اندیشیدن مردم رو میگیری مگه قرآن نخوندی مگه احکام بلد نیستی بنظر تو چرا دین ما برای مجازات آدم ها اینقدر شرایط سخت گذاشته یعنی اینکه تا می تونید خوبی مردم را گسترش بدین اما بدی دیگران را بپوشانید خدا خودش ستارالعیوبه اونوقت بنظرت بنده ی فضول دوست داره؟ بارون هر لحظه شدیدتر میشد و صدای برف پاک کن فضای ماشین را پرکرده بود آقای ملکی گفت کجایی پسر جواب ندادی بالاخره قصد همکاری داری یا نه مهرداد گفت شرمنده من نمیتونم چون هم گاهی دیر میام مدرسه و هم بچه ها زیاد تحویلم نمیگیرن ملکی ترمز کرد و دستگیره ی سمت مهرداد را گرفت و در را باز کرد و گفت پس زحمتو کم کن و پیاده شو بی لیاقت مهرداد پیاده شد و رفت گوشه ی دیوار بلکه از باران در امان باشه همین لحظه موتوری کنارش نگهداشت و گفت بپر بالا مهرداد جان مهرداد گفت سلام آقای حیدری من مسیرم اونطرفه خودم میرم آقای حیدری گفت پس اینجا چیکار میکنی؟ مهرداد گفت هیچی آقای ملکی کارم داشت آقای حیدری گفت چه کاری؟ مهرداد گفت از من خواست به بچه ها در درس کمک کنم آقای حیدری گفت آفرین به آقای ملکی ولی کاش همون مدرسه صحبت میکردین که مجبور نشی اینهمه راه رو برگردی تاکسی هم گیر نمیاد اگه موتورمو قبول داری بپر بالا مهرداد گفت نه ممنون آقای حیدری دست مهرداد را گرفت و گفت بیا سوار شو بچه سوسول خوبه نگفتی مرسی وگرنه میخوابوندم زیر گوشت مهرداد سوار ترک موتور شد و آقای حیدری گفت محکم بشین سریع تر بریم تا موش آبکشیده نشدی هرچه مهرداد اصرار کرد که جاده ی محلمون خاکیه بقیه رو خودم میرم آقای حیدری انگار نمی شنید وقتی نزدیکای محل رسیدن گفت حالا بقیه ی راه رو پیاده گز کن تا تو باشی پیشنهاد آدم فروشی رو رد نکنی و با صدای بلند خندید ادامه دارد.... نویسنده: سید ذکریا ساداتی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5800932655616757793.mp3
4.51M
مهدی کارگر🎤 دردت بمیرما 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5800932655616757843.mp3
2.65M
خورشید سوخت از غم و فردا یتیم شد چشم و چراغِ نوح و مسیحا یتیم شد زهری گرفت، از حسنِ عسکری(ع) نفس صاحب-عزایِ روضه ی بابا یتیم شد بالا سرش به گریه نشست و عزا گرفت ماهِ ربیع، حضرتِ مولا یتیم شد پشت و پناهِ منجیِ عالم شهید شد تنها نه سامرا...همه-دنیا یتیم شد ای جمکران سیاه بپوش و به سر بزن آمد خبر که مهدیِ زهرا(س) یتیم شد گریه کنان امام ِ زمان(عج) بیکس و غریب زد بی پناه؛ خیمه به صحرا...یتیم شد... تنهایی اش شروع شد از پنج سالگی آقایِ غایب از نظرِ ما یتیم شد! 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
️AHANGMAZANI_️ (11).mp3
8.1M
سنتی شبانگاهی زنده یاد ایرج بسطامی🎤 گلپونه ها http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ یکشنبه🌞 🖼 ۳ هره (حره) ماه ۱۵۳۵   تبری ۲ مهر      ۱۴۰۲ شمسی ۲۴ سپتامبر    ۲۰۲۳میلادی ۸ ربیع الاول ۱۴۴۵قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀کانال آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5823220542290792848.mp3
5.5M
استاد اسحاقی🎤 صنم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5800932655616758029.mp3
5.86M
حامد زمانی🎤 بیا قصه مو خودت روایت کن نبودی و کم آوردم هزار دفعه زمین خوردم ولی همه ش به داد من رسیدی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
🌹اذان صبح۰۴:۲۲ 🌹طلوع آفتاب۰۵:۴۷ 🌹 اذان ظهر ۱۱:۵۰ 🌹غروب آفتاب۱۷:۵۲ 🌹اذان مغرب ۱۸:۱۱ 🌹نیمه شب۲۳:۰۷ برایتان ساعات و لحظات خوبی آرزو دارم و در این وقت عزیز دعا میکنم سلامت و سعادتمند باشید و دلخوشی یار همیشگی قلبهای مهربونتون باشه 🍃🌹سید
❤آهنگ مازنی❤
به نام نگارنده ی پاییز و مهر گذارنده ی نُه رواق سپهر سخنرانی خانمم صبح زود صدام زد عزیز پاشو بریم دک
به نام خدای شفیع و صبور خداوند شبهای تار و خداوند نور سخنرانی البته طبق رسم معمولِ کانال ایام شهادت و سوگواری سخنرانی نداریم اما سخنرانی امروزمان طنز نیست اورژانسیه😊 درد دلی دوستانه با عزیزان همراه دوستان گرامی و همراهان همدل برای ارتقای کانال مثل تمام کانالهای دیگر ما هم به تبلیغ و تبادل نیاز داریم هرچند سعیمان هم بر این است که تبادل و تبلیغاتمان واقعی و به دور از جنجال باشد و اما شاید گاهی به دلیل مشغله از نظرمان دور بماند و یا سوء تفاهمی ایجاد شود لذا پیشاپیش از اینکه صبوری می فرمایید سپاسگزارم و بابت اشتباهات سهوی و قطعا غیرعامدانه پوزش می طلبم البته محتوای هیچ کانالی از نظر ما نه مردود است و نه مورد تایید صد درصدی! چون مدیر هر کانالی مسئول محتوای موجود در کانال و بنرهایش می باشد در کل عرض کنم که اگه مثلا نوشته حقوق ها افزایش پیدا میکنه نگین خوشبحال سید آسمون و زمین هم اتی ونه وسه ُوارنه 😄 نه آجی محترم و داداش گل اینها بنر تبلیغی هست و اگر هم چنانچه واقعا حقوق اضافه بشه حتما تیتر خبرشو یواشکی براتون درج میکنیم و البته اون روز کانال چنان شاده که خودتون متوجه میشین 👌😍 باز هم از صبوری شما سپاسگزارم مطمئن باشید هرچه اعضای کانال بالاتر بره ما تلاشمون برای رضایت شما بیشتر خواهد شد پرچم مازندران و استانهای دیگر فعلا در کانال ما بالاست لطفا همت کنید و نذارین از قافله عقب بمونیم ایتای جذاب و شاد و در عین حال با حفظ ارزشها و کرامات انسانی خواست قلبی ماست و مطمئنیم بالاخره با کمک و همراهی شما عزیزان پوز مدیاهای اونور آبی رو به خاک می مالیم😜😍💪 ارادتمند همیشگی شما 💚سید 💚