🧩
نمونه برای ایجاد تنوع و مشارکت با بازیها،
عنوان بازی: پیام رسانی رمزی
همانگونه که دانشآموزان در کلاس درس مستقر هستند به دو گروه مساوی تقسیم میشوند.
مربی در گوش اولین نفرات هرگروه، کلمه یا جملهای را بهعنوان رمز ادا میکند. پس از شروع بازی، افراد هرگروه موظفند که پیام را به ترتیب به گوش یکدیگر مخابره کنند.
در خاتمه گروهی که پیام صحیح را در مدت زمان کمتری ارسال نموده باشد یک امتیاز کسب خواهدکرد. شرینیِ بازی در آن است که در اثر سرعت انتقال، پیام دریافتی آخرین نفرات هیچ ارتباطی با پیام اولیه نداشته باشد. باید توجه داشت که پیام طوری مخابره شود که فقط نفر بعدی قادر به شنیدن آن باشد.
#بازی
🎼
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانهای
گفت یا خواب است یا وهم است یا افسانهای
گفتمش حال عمرم را بگو تا چیست عمر
گفت یا برق است یا شمع است یا پروانهای
گفتم اینان را که میبینی چرا دل بستهاند
گفت یا خوابند یا مستند یا دیوانهاند
#اشعار_ناب
📝
برگه ارزیابی اجرای خطبه و ایجاد انگیزه
ملاکهای ارزیابی سقف امتیاز
صحت و نحوه قرائت خطبه و حس گیری 2
کلمات آغازین جذاب و ارزشمندی آن نزد مخاطب 2
ارتباط محتوای ایجاد انگیزه با موضوع بحث 2
تناسب محتوا با مخاطب 1
ایجاد انگیزه خوب برای گوش دادن 3
#ملاکهای_ارزیابی
🎤
حضرت مسلم بن عقیل
مقدمه
از بزرگان اصحاب مورد اعتماد امام حسین شخصیّی است که وقتی اباعبدالله سلام الله علیه تصمیم گرفتند نماینده و سفیری از طرف خود به سوی مردم کوفه بفرستند، در نامهای که به مردم کوفه مرقوم فرمودند، نوشتند: «وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَیكُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ کسی را فرستادم که برادر من و پسر عموی من و از خانواده من است که مورد اطمینان من است.»
این شخصیّت کسی نبود مگر «مسلم بن عقیل سلام الله علیه» که سالها قبل از شهادتش نبی مکرم اسلام دربارۀ او خطاب به امیرالمؤمنین علی فرمود: «ای علی فرزند عقیل در راه محبت فرزند تو کشته میشود؛ بهطوریکه: فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ وَ تُصَلِّي عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ؛ [آنقدر شهادتش جانسوز است و مظلومانه که] چشمان مؤمنین بر او اشک میریزد و فرشتگان مقرّب بر او درود میفرستند.»
متن مرثیه
«السَّلَامُ عَلَیكَ أَیهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ»
ای خدا شب شده و من چه کنم
یک تن و این همه دشمن چه کنم
اهل کوفه همه پیمان شکنند
خود نمک خوار و نمکدان شکنند
صبح با من همگی پیوستند
شب در خانه برویم بستند
صبح بر دامن من چنگ زدند
شام از بام مرا سنگ زدند
جهادی بینظیر کرد و شجاعانه جنگید، اما آنقدر تعداد دشمن زیاد است؛ آنقدر ضربات شمشیر و نیزه به بدن مبارکش زدند تا اینکه مسلم را گرفتند و اسیر کردند؛ کشان کشان او را به طرف دارالإماره آوردند! وقتی وارد دارالإماره شد، به ابنزیاد سلام نکرد؛ شخصی گفت: چرا به امیر سلام نمیکنی؟ فرمود: امیر من ابنزیاد نیست! ابنزیاد فریاد زد: چه سلام کنی و چه سلام نکنی، تو را خواهم کُشت؛ خدا مرا بکُشد اگر تو را نکُشم.
حضرت مسلم فرمود: این چیز جدیدی نیست؛ چون قبل از تو، بدتر از تو، بهتر از مرا کشته!
مسلم بن عقیل وصیتهایش را کرد. ابنزیاد دستور داد او را بالای دارالإماره ببرید و گردنش را بزنید؛ سر و بدنش را از بالای دارالإماره به زمین پرتاب کنید.
او را بالای دارالإماره بردند؛ مردم بیرون دارالإماره منتظرند تا ببینند چه میشود! در همین حال دیدند سرباز ابنزیاد بالای سر مسلم ایستاده در حالی که مسلم بن عقیل تکبیر میگوید؛ «الله اکبر» و استغفار میکند؛ «اَستَغفِرُ اللهَ رَبّی وَ أَتُوبُ اِلَیهِ»
ناگاه بدن جناب مسلم را از بالای دارالإماره به پایین انداختند؛ ای کاش به همین اکتفا میکردند؛ پای مسلم را به طنابی بستند و در میان کوچهها و بازار کوفه میکشاندند!
وقتی خبر شهادت مسلم به اردوگاه امام رسید، اشک از چشمان امام جاری شد! حضرت به خانوادۀ مسلم تسلّی میداد؛ اما «لَا یوْمَ كَیوْمِكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»! آن وقتی که بدن پاره پارهات در گودی قتلگاه بر زمین افتاده بود، کسی نبود به زینب و سکینهات تسلّی بدهد. راوی میگوید: دیدم «فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ؛ عدهای از اعراب آمدند و [حضرت] سکینه را [کشانکشان] از بدن پدر جدا کردند.»
پایان مرثیه
خوشا دردی که درمانش حسین است
خوشا جانی که جانانش حسین است
#مرثیه_خوانی