فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
=====================
اقدام پاپ ⬆️ برای مقابله با اسلام با دعوت از ۷۰۰۰ کشیش، جهت توجیه و ارائه برنامه مقابله با آموزه های اسلام ⬆️⬆️
@ahkam_feqh_pooya
احکام لباس نمازگزار:
حکم نجس شدن لباسهای کوچک نمازگزار❓
🔷 اگر لباسهای کوچک نمازگزار، مانند جوراب، دستکش و عرقچین که با آنها نمیتوان عورت را پوشاند و نیز انگشتر، دستبند و مانند آن، با نجاستی تماس پیدا کند و نجس شود، نماز با آن صحیح است.
📕 منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۷۴
ن.@resale_ahkam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓چطور میشود مسلمانی آدمها را شناخت؟
✨﷽✨
پندانه:
👈داستان_یا یک_پند ⬇️
✍ مردی در بصره، سالها در بستر بیماری بود؛ بهطوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛
همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت:
میدانی که شفا نخواهی یافت!
آیا برای مرگ حاضری؟
گفت: بخدا قسم حاضرم.
داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره بیماری وبا آمد؛ و طبیبان گفتند:
دوای این بیماری آب لیمو است.
این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آبلیمو را نصفه با آب قاطی میکرد و میفروخت.
چون مشتری زیاد شد، بیشتر بطری را آب ریخته و بقیه را آبلیمو میریخت تا بوی لیمو دهد.
تا اینکه شخصی در بازار چنین دید و گفت:
من مجبور بودم آبن لیمو بخرم ، ولی دعا میکنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد میدهی،
و خونشان را در شیشه میکنی.
عالم گفت:
از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آنها را میفروشی.
میدانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسهها را فروخت، پدرجان داد.
🌹 ثقلین 🌹
.
🔴 مردی که بریتانیای کبیر از او میترسید‼️
🔻بنز سیاهرنگی وارد پادگان شد! همه کنار رفتند تا ماشین، خود را به جنازه برساند. یک نفر از آن پیاده شد و در کنار جسد ایستاد. از جسد نمونهگیری کرد و رفت...
سفیر #بریتانیا ی کبیر بود. میخواست به #دولت مطبوعش اطمینان دهد که #نواب دیگر زنده نیست!
📚 کتاب حاشیههای مهمتر از متن نوشتهی محمدعلی الفتپور ص42
◾️بزرگباد؛ یاد و نام #شهید نواب صفوی پیشاهنگ جهاد و شهادت...
✍بیداری ملت
ن.@bidariymelat
@ahkam_feqh_pooya
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🍃 در ابتلائات( ناملایمات دنیایی) و برای رفع بلاها،( گرفتاریها) دست از #دعا و #توسل نباید برداشت.
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۱۵۲
☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیتالله بهجت قدسسره
✅ ن @.bahjat_ir
@ahkam_feqh_pooya
نکات ناب:
🖊 #علامه_حسن_زاده_آملی ره:
اگر خواستیم ببینیم آیا با خدا مأنوسیم یا نه، باید ببینیم از خواندن قرآن كه سخن خدا با ماست و از خواندن نماز كه سخن ما با خداست، احساس ملال میكنیم یا احساس نشاط...
ن.@erfaneeslami
نکات ناب:⬇️
🖊 #مقام_معظم_رهبری:
[رفتار با] پدر و مادر خیلی مهم است. خیلی از شماها جوانید، بحمدالله پدر و مادر هم دارید؛ قدر پدر و مادرها را بدانید و غنیمت بشمرید ثواب الهی را که در خدمت به آنها، به شما وعده داده شده است. این یکی از آن [خصوصیّات] است؛ [مثلاً] پول دارد، برای پدر و مادرش خرج میکند، با آنها مهربانی و رِفق و ملایمت به خرج میدهد، به آنها نیکی میکند و آنها را اندوهگین نمیکند. ۱۳۹۷/۰۲/۰۲
@ن.erfaneeslami
نکات ناب:
🖊 #استاد_عالی:
اینکه ما از نماز استفاده زیادی نمیبریم، لذت آن را نمیچشیم و نمازمان را صرفا یک تکرار میبینیم،
بهخاطر این است که در این کلاس شاگرد خوبی نیستیم.
شاگرد خوب آن است که اولا منظم و با انضباط باشد. سر وقت وارد کلاس شود و آداب کلاس را رعایت کند.
ثانیا، حواسش به کلاس باشد و بازیگوش نباشد.
ثالثا، تکالیف را قبل از کلاس انجام داده باشد. همان مراقبت های قبل از نماز.
اگر بخواهیم در نماز حال داشته باشیم، حضور قلب داشته باشیم، باید از قبل از نماز مراقب باشیم.
شخصی به حضرت امیر (ع) گفت:
آقا، من هر چه میکنم موفق به نماز شب نمیشوم، چه کنم؟
حضرت فرمود:
«تو کسی هستی که گناهانت دست و پایت را بسته است.»
.
همسر شهید نواب صفوی :
بعد از افطار به آقا گفتم :
دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک!
فقط لبخندی زد!
این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم!
سحر برخاست، آبی نوشید!
گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛
افطار هم چیزی نداریم!
باز آقا لبخندی زد!
بعد از نماز صبح هم گفتم!
بعد از نماز ظهر هم گفتم!
تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم!
اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود :
امشب افطارى نداریم؟
گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض میکنم؛ نداریم، نیست!
آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لولههای آشپزخانه نیست؟!
خندیدم و گفتم :
صد البته که هست؛
رفتم و با عصبانیت سفرهای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا!
هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند!
طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در!
آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند.
آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا
همه آمدند!
سلام و تحیت و نشستند.
آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند!
من هم گفتم: بله آب در لولهها به اندازه کافی هست!
رفتم و آوردم!
آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند!
در همین هنگام باز صدای در آمد.
به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم :
برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند!
الحمدلله آب در لولهها هست فراوان!
مرحوم نواب چیزی نگفت!
یوسف رفت در را باز کرد،
وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است!
گفتم: اینها چیه؟!
گفت: همسایه بغلی بود؛
ظاهراً امشب افطاری داشتهاند،
و به علتی مهمانی آنان بههم خورده است!
آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت.
من شرمنده و شرمسار!
غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم.
ميل کردند و رفتند.
آقا به من فرمود :
یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چهقدر سر و صدا کردی؟!
وقتی هم نعمت رسید چهقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست!
بعد فرمود: مشکل خیلیها همین است؛
نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان!
وقتِ نداشتن، داد میزنند!
وقتِ داشتن، بخل و غفلت می کنند
..