🌿👶🌿👶🌿👶🌿👶
سقط، سقطه دیگه!
اتاق هفت همهمه بود. پرونده را زمین گذاشتم و رفتم سراغ دو نفری که صدای پچپچ و گاه قهقههشان، تا دو اتاق آنطرفتر هم میرفت.🗣
یکیشان همین دیروز، فرزندش سقط شده بود👶 و دیگری مادر بارداری بود که خون و ادرارش نزدیک بود شکرک بزند!
هر چه هم انسولینش را اضافه میکردیم، اثری نداشت. گوش تیز کردم.
- نمیدونم چی کار کنم.🤔
- ولش کن دیگه. همه جونت نجسه.
بیمار تخت کناری، بین صحبتهایشان پرید و با صدای ضعیفی گفت: «نفاسه دیگه. منم نمیخونم.»🙄
نزدیک شدم و گفتم: «چند هفته بودی؟»
- هشت هفته
- مرجعت؟
- آقای وحید.
لبخندی زدم و گفتم:«بایدبخونی.»😊
- چرا!؟ مگه سقطم نماز داره؟
- حکم مراجع با هم فرق داره.
مادر سقط کرده پرسید: «چه فرقی داره؟ سقط، سقطه دیگه.»
- بعضی مراجع مثل رهبری میگن: این چیزی که دفع شده، اگر میموند بچه میشد، نفاسه؛ اما آقای وحید میگن: حدود دو ماهه که عرفاً بهش زایمان نمیگن، نفاس نیست و باید نمازاشو بخونه.🧕
به لباس صورتیاش👚 اشاره کرد.
- لباسام کثیفه. چی کار کنم؟
- میگم بهت بدن.
لباسش را عوض کرد و خواست برود نماز بخواند.🚶♀️
انگشت اشارهام را بالا گرفتم و گفتم: «راستی حکم آقای وحید، یه تبصره هم داره.» 🙋♀️
برگشت و میخکوب، منتظر ادامه حرفم شد.
پرسیدم: «حیضت وقتیهس؟»
- نه. چطور؟
- الان خونِت، شرایط و صفات حیضو داره؟
- آره مثل خون حیضه؛ زیاد و بافشار. از دیروزم مدام خون دیدم.
- پس برو بشین.😉
ابروهایش هشتی شد و پرسید: «چی شده مگه؟»😳
- آقای وحید گفتن نفاس نیست؛ ولی اگر شرایط و صفات حیض رو داشته باشه، میشه حیض قرار داد.😊
حرفم که تمام شد، یک قدم عقب رفت و روی تختش🛌 ولو شد.
تمام عرض صورت رنگ پریدهاش را لبخند گرفت و زیر لب گفت: «ممنون خانوم دکتر»😢
#احکام_به_زبان_داستان #روزمرگی_ادمین_احکامیار
🌿👶🌿👶🌿👶🌿👶