eitaa logo
احکام به زبان ساده/ احکام‌یار
21.5هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
48 فایل
✅️ پاسخ‌گوی احکام @p_ahkamyar ✔️وسواس بانوان @F_Gh14 @Tatabai63 🔴 ادمین تبلیغات @Mahjabin313 🌠استوری‌های احکام یار😍 @story_yar ✅ ختم و روزه استیجاری: @yasss313 احکام یار همه جا هست: http://Zil.ink/ahkam_yar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 ( ) داشتم می‌رفتم بیرون، «اصغر کمالی» گفت بی‌زحمت یه قطره اشک‌مصنوعی هم از داروخانه برام بگیر.. رفتم داروخانه، دیدم فروشنده یه خانمه که حجاب درستی هم نداره. گفتم اینجاست که باید تقوا به خرج بدم، سرم رو پایین انداختم و بدون این‌که به خانمه نگاه کنم سلام کردم، گفت: بفرمایید. می‌خواستم بگم «اشک مصنوعی دارید؟»، دست‌پاچه شدم گفتم: «اشک دارم» 😐 دیدم ای وای، عجب دسته گلی کاشتم، خودم رو جمع و جور کردم تا جمله‌ام رو اصلاح کنم و بگم من اشک مصنوعی می‌خوام، نه اینکه دارم. اما بازم به اشتباه عوض این‌که بگم «می‌خوام» گفتم «می‌خوای؟» 🤦🏻‍♂ تا اینجا جمله‌ای که گفته بودم این بود: «اشک دارم می‌خوای؟» 🤭😁😅 دیدم با رعایت تقوا دارم تباه می‌شم، سرم رو آوردم بالا، تازه چشمم به خانمه افتاد که داشت هاج و واج نگام می‌کرد. معذرت خواهی کردم، اشک مصنوعی رو گرفتم و رفتم تو افق محو شدم. نتیجه اخلاقی: اگر اصغر بهتون گفت، برام اشک مصنوعی بخر، بگید به‌من چه 😃😁✌️😑 🦋 @ahkam_yar
🦋 یه آقایی تو رادیو می‌گفت: صحبت تلفنی خانمم با خانواده‌اش حداقل دو سه ساعت طول می‌کشه.. دیروز دیدم با کمال تعجب نیم ساعته تموم شد، نگرانش شدم، رفتم گفتم عزیزم چی شده؟ 😕 چرا اینقدر کوتاه صحبت کردی؟ ☹️ نکنه به خاطر شرایط مالی من این‌کارو کردی، خانمم تو نگران نباش، 🙁 من دندم نرم بیشتر کار می‌کنم، 😓 با خودت این کار رو نکن...😢 گفت: نه عزیزم، نگران نباش، مشکلی نیست، اشتباه گرفته بودم.. 🤭😐
. بابام بهم گفت: خاک‌بر‌سرت با این آخر و عاقبتی که پیدا کردی..😶🙄 بعد از این‌همه درس خوندن برای تأمین هزینه‌های زندگیت مجبوری بری اسنپ. رفیقات همه دکتر و مهندس و تاجر و بازاری شدن، ما باید خدا‌ رو‌ شکر کنیم که تو این پراید قراضه رو داری و شب زن و بچه‌ات گشنه نمی‌مونن..🙂 پدرای دیگران از بالای بچه‌هاشون به همه چی رسیدن ما باید نگران نون‌شب تو باشیم..🙂 «من اما از مسیری که انتخاب کردم راضی‌ام.» 😍✌️
✏️🖌✏️🖌✏️🖌✏️🖌✏️🖌✏️🖌 اول راهنمایی که بودم یه روز موقع نماز ظهر پرسیدن کی داوطلب می‌شه برای مُکَبِری؟ منم دست مبارکو سریع بالا کردم و از قضا انتخابم شدم. (البته این‌که گزینه دیگه‌ای نداشتن هم بی‌تأثیر نبود😶😅) به نظر من مکبر هر چی صدای بلندتری داشته باشه بهتره، به‌همین خاطر با این‌که میکروفن داشتم قشششنگ عربده🤭 می‌زدم: الله اکبررررر همه چی الحمدلله عالی انجام شد، فقط نمی‌دونم چرا برای نماز بعدی ترجیح دادن هدایتم کنن به بیرون نماز‌خونه؟ چرا واقعاً؟🙄😕
من بچه که بودم، نمی‌دونم کجا خونده بودم یا شنیده بودم که غسل جنابت جای وضو حساب می‌شه. یه روز ظهر همین‌طوری که تو خونه نشسته بودیم، پا شدم و بلند گفتم: خوب من برم حمام، یه غسل جنابت بکنم و بیام نمازم رو بخونم.😶😶 اینو که گفتم یه دفعه دیدم چشم اطرافیان چهار تا شد.😳😳😳 ازم پرسیدن چیزی شده؟ گفتم نه. مگه چیزی باید می‌شد. می‌خوام نماز بخونم، گفتم بذار یه غسلی هم کرده باشم. و رفتم حمام. جاتون خالی تا چند روز هی می اومدن پیشم و می‌گفتن اگر چیزی شده بگو تا راهنماییت کنیم. با ما راحت باش. بالاخره برای هر کسی پیش میاد. اما نمی‌دونیم برای تو چرا اینقدر زود. منم که نمی‌فهمیدم این‌ها چی می‌گن هی می‌گفتم نه والا..🙄🤭 فقط می‌خواستم نماز بخونم. الآن می‌فهمم چه گندی زدم. یعنی تو روحم با این احکام یاد گرفتنم 🤦‍♂
امروز کلکسیون سوتی‌ها بودم - اولش جلسه بعدازظهر رو یادم رفت. - بعد قرار بود برم دوشنبه‌بازار یادم رفت. - بعد مسافر گرفتم به مقصد پردیسان اما چون یادم رفت اینترنت رو روشن کنم وقتی رسیدم طرف رفته بود. - بعد یادم رفت که دیروز کلی نون گرفتم و مجددا رفتم نون گرفتم. اما شاه‌کارش وقتی بود که اومدم خونه، خانم گفت غذا رو گازه، من کلاس دارم، گرم کن بخور. رفتم دیدم ماکارونی داریم، یه ده‌دقیقه، یک‌ربعی منتظر شدم تا گرم شد، می‌خواستم بخورم که دیدم یه قابلمه دیگه رو گازه، درش رو باز کردم آبگوشت بود. گفتم ای داد، این آبگوشت سه روز پیشه، گذاشته‌ من بخورم وگرنه باید بریزیم دور، ماکارونی رو خاموش و آبگوشت رو روشن کردم، تا گرم شه سفره رو انداختم و کاسه رو آوردم و پر تیلیت کردم. آبگوشت که گرم شد ریختم رو نونا و شروع کردم به خوردن. اما دلا بسوزه برای حاج آقا رهاد، ادمین بیچاره احکام، آبگوشت طعم آب می داد، باورت می شه؟ طعم آب داغ، یعنی آب داغ رو تیلیت کرده بودم. دلم نیومد این همه نون خمیر شده رو بریزم دور، پس بی‌توجه تا آخرش رو خوردم، بی مزه‌ترین و بی‌خودترین غذای کائنات همین بود. لقمه‌های آخر تازه فهمیدم چه کردم، قابلمه آبگوشت نبود، ظرف کثیف مایع ماکارونی بود که خانم‌ آب ریخته بود تا خیس بخوره..🤭🤭🤭