eitaa logo
اهل القرآن
10.3هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
4.4هزار ویدیو
721 فایل
﷽ آموزش و تربیت قرآنی ادمین: گروهی از استادان @H_N_S_1_1_4 صوت و لحن @Alhanqurani تربیت فرزند @Nezakat آموزش قرآن کریم @Rtquran مربیان قرآن دبستان @zibakhani بازی @baziham علی قاسمی @aqquran #مؤسسه‌_معهد_القرآن‌_الکریم @salamquran
مشاهده در ایتا
دانلود
41.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:تمایز حروف ۳ 💢تمایز حرف (همزه) و (عین) تمایز حرف (قاف) و (غین)💢 ⏳زمان ۲۹:۳۶ دقیقه https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
📽 | هم اکنون 🔘مراسم شب شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها سخنران: حجت‌ الاسلام والمسلمین راجی مداح: آقایان حاج عباس حیدرزاده و نریمان پناهی 📱 لینک پخش زنده مجازی با ترافیک رایگان : 🌐 tekye.net/Live/2641 ▪️◾️◼️◾️▪️ کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔️ @astanqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢دعا برای حفظ از ولخرجی 📜اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ احْجُبْنِي عَنِ السَّرَفِ وَ الِازْدِيَادِ ، وَ قَوِّمْنِي بِالْبَذْلِ وَ الِاقْتِصَادِ ، وَ عَلِّمْنِي حُسْنَ التَّقْدِيرِ ، وَ اقْبِضْنِي بِلُطْفِكَ عَنِ التَّبْذِيرِ ، وَ أَجْرِ مِنْ أَسْبَابِ الْحَلَالِ أَرْزَاقِي ، وَ وَجِّهْ فِي أَبْوَابِ الْبِرِّ إِنْفَاقِي ، وَ ازْوِ عَنِّي مِنَ الْمَالِ مَا يُحْدِثُ لِي مَخِيلَةً أَوْ تَاَدِّياً اِلَي بَغْيٍ أَوْ مَا أتَعَقَّبُ مِنْهُ طُغْيَاناً. 💬خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و مرا از اسراف و زیاده‌خواهی بازدار و به بخشیدن و میانه‌روی مستقیم ساز و نیکو اندازه نگاه داشتن را به من بیاموز و مرا به لطف خود از ولخرجی حفظ کن و روزی‌ام را از وسایل حلال جاری فرما و خرج کردنم را در راه‌های خیر و نیکی جهت ده؛ و ثروتی که برای من خودبینی ایجاد کند، یا به ستمگری کشاند، یا به دنبال آن دچار طغیان و سرکشی شوم، از من بگیر. 💠https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
سالی تلخ و عجیب شاید در تاریخ سابقه نداشته باشد چنین فرزندان عزیزی از سلاله طاهره صدیقه بشهادت رسیده باشند .... الهم عجل لولیک الفرج 💠https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
نماهنگ بی مردم.mp3
4.2M
حتی اگر که حق حتی اگر که نور چشمی نبیندش محروم میشود حتی اگر امام حتی اگر علی اُمت جفا کند مظلوم میشود 🎙 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 روضه جانسوز حضرت زهرا (س) ▫️استاد 🏴 این یک دقیقه روضه از استاد عالی رو وقتی حال خوب داشتید مشاهده بفرمایید ................................... https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شحات - آخر الفتح و النجم و البلد و ... (Trimmed).mp3
22.65M
‍🎙شاهکاری بسیار زیبا و شنیدنی از استاد شحات‌ بزرگ 📖سوره مبارکه فتح آیات ۲۷ تا آخر ، سوره مبارکه نجم آیات ۱ الیٰ ۳۰ و سوره مبارکه بلد آیات ۱ الیٰ ۱۸ 🏘اجرا شده در مصر ، اواسط دهه ۱۹۷۰ میلادی ⏰مدت‌زمان تلاوت : ۳۱:۱۵ 🎧بشنوید و لـذّت ببرید ... کانـال آموزشی الحان و نغمات قـرآنـی https://eitaa.com/alhanqurani کانال اهل القرآن https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
quran-menshavi-p061.mp3
837.4K
انس هرروز با کلام محبوب حقیقی ،به نیت توفیق عمل و تعجیل در فرج امام مهربانی ها مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍒 غَـــــرَام 🍒 غَـــــرَام :العذاب الدائِم الملازِم.التّعلق بالشّئ تعلُّقاََ لا یستطاع التّخلص منه. غَـــــرَام :مصیبت وناراحتی شدیدی که دست از سر انسان برندارد. 📖 وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ • إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَـــــرَاماََ /فرقان:۶۵ و کسانى که مى گویند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان، که عذابش سخت و پر دوام است. توجه👇👇👇👇👇👇👇👇 واژه غَرَام در اصل به معنى مصیبت و ناراحتى شدیدى است که دست از سر انسان برندارد. و اگر به شخص طلبکار غریم گفته مى شود به خاطر آن است که دائماً براى گرفتن حق خویش ملازم انسان است. به عشق و علاقه سوزانى که انسان را با اصرار، به دنبال کار یا چیزى مى فرستد نیز غرام گفته مى شود. اطلاق این واژه بر جهنم در آیه ی امروزبه خاطر آن است که عذابش شدید، پى گیر و پر دوام است. https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
رسول اكرم صلى الله عليه و آله: يا عَلىُّ رَحِمَ اللّه  والِدَينَ حَمَلا وَلَدَهُما عَلى بِرِّهِما O Ali, may God have mercy on parents who help their children to do good to themselves. 💛اى على خداوند رحمت كند پدر و مادرى را كه فرزند خويش را بر نيكى كردن به خودشان يارى كنند. 📚من لایحضره الفقیه جلد۴، صفحه ۳۷۲ https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الا ای یوسف گمگشته ی کنعان زهرا.mp3
1.02M
الا ای یوسف گمگشته ی کنعان زهرا ز پشت پرده ی غیبت برون شو، جان زهرا ببین رخسار زردم، پر از اندوه و دردم ولی اللهِ اعظم ، بیا دورِت بگردم بیا و ببین، تو ای مهجبین، که بر غفلت اسیرم بده با وفا، به راه خدا، فقیرم من فقیرم گل فاطمه، گل فاطمه، اباصالح، یا مهدی اللهم عجل لولیک الفرج 💠https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
🏴 مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ▪️سخنرانان: حجت الاسلام والمسلمین سیدحسین آقامیری و حجت الاسلام والمسلمین راجی ▪️مداحان آقایان: مهدی رسولی و میثم مطیعی ◼️زمان:جمعه ۲۵ آبانماه ۱۴۰۳ ◼️مکان: حرم مطهر، شبستان امام خمینی رحمة الله علیه ▪️◾️🔳◾️▪️ کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔 @astanqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 فرمایشات استاد پرهیزکار عزیز، در مورد پویش 🔸 قرآن کریم: وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ ترجمه: اگر (مسلمانان تحت ظلم دشمن) از شما یاری طلبند، بر شما واجب است که آنها را یاری کنید 🔹جهت کمک نقدی به مردم مظلوم فلسطین و لبنان از طریق زیر می توانید اقدام کنید؛ 🔸 پرداخت مستقیم از سایت مقام معظم رهبری: irane-hamdel.khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام خدای مهر معلمی حکمرانی نیست روح نوازی است... به خاطر دارم صبحی را که در کش و واکش عجله های صبحگاهی برای رفتن به مدرسه آماده می شدم گاهی نیم نگاهی به ساعت می انداختم و بقیه نگاه را به دخترم که با آرامشی خواستنی اما آزار دهنده مهیای مدرسه می شد و من چاره ای نداشتم که با نگاه های ممتد او را همراهی کنم بلکه زودتر آماده شود. به هر تقدیر با تذکرات مکرر من مهیا شد و راهی شدیم... صبحی سرد که که گویی از آسمان مه بر زمین می بارید. در مسیر دائم در این فکر بودم که امروز برای اولین بار بعد از سالها نظم و نسق، دیرتر به کلاس درس خواهم رسید و این برای من که متعهد به نظم در ورود و خروج از کلاس بودم و دانش آموزانم آن را به خوبی می دانستند باعث نوعی به هم ریختگی شده بود... مدام این انديشه ذهنم را به هم ریخته بود و ترافیک صبحگاهی غیر معمول روزانه ی مسیر هم به کلافگی ام دامن می زد. با ادامه ی مسیر، دلیل ترافیک مشخص شد؛ از فاصله ای نه چندان دور آمبولانسی قابل دیدن بود... آرام آرام که نزدیک شدم، صحنه ای حالِ کلافه ام را منقلب کرد. ملحفه ای سفید اما خون آلود که جسمی بی جان را پوشانده بود و با فاصله ای دورتر موتوری که پس از برخورد با جدول کنار خیابان نقش بر زمین بود و چیزی از آن باقی نمانده بود. از جمعیتی که گوشه دیگر میدان جمع شده بودند ماجرا را جویا شدم... گفتند: که این دانش آموز دقایقی پیش از این راکب آن موتور بوده... نوجوان آرمیده بود و گویی سالهاست که از قال و قیل مدرسه رها شده است. حسی به خزان زدگی زمستان سرد تمام وجودم را فرا گرفت... مغموم و سر درگریبان که چرا؟... . بالاخره دخترک را به مدرسه رساندم و گویا فهمیده بود حال امروزم با دیگر روزها فرق دارد. از ماشین که پیاده می شد، لحظه ای نگاهم به نگاهش دوخته شد و ریسمان نگاهش با جمله «خدا حافظ بابا» پایان یافت... به مدرسه رسیدم حیاط خلوت و بچه ها لحظات ی بود که در کلاس حضور داشتند. پله های راهرو ورودی را دوتا دوتا برچیده و به سمت کلاس درس رفتم. قصد ورود به کلاس داشتم که با سلام و صبح بخیر آقای «آزاد» - معاون مدرسه - به خود آمدم؛ از کلاس بغل خارج شده بود. سلام و تحیتی و اجازه مرخصی خواستم. وارد کلاس شدم؛ دانش آموزان ۱۱ ادبیات... بچه های خوبی که دیدنشان شوق آور و ماندن در کلاس ملال آور خدایا! از این همه تضاد به تو پناه می برم. همین که وارد شدم بر خلاف عادات همیشگی که لحظاتی در دالان در ایستاده و سلام و احوال پرسی می کردم با سلامی نرم اما هشدار، پشت میز قرار گرفتم. گویا بی قراری من با بی قراری نگاه های بچه ها گره خورد بود. لحظاتی سکوت پرآشوب در کلاس فراگیر شد. حتما که بچه ها هم متوجه شده بودند که این ورود غیر منتظره و بر خلاف عادت من به کلاس دلیلی دارد. خودم را جمع و جور کردم اما نقش بازی کردن به من نیامده بود. با هر مشقتی بود نفسی از سر رضایت کشیدم و شروع به تدریس کردم. بچه ها می دانستند که موقع ارائه درس باید شش دانگ حواس، حضور حاضر در کلاس باشد نه حضور غائب. نوشتم و نوشتم و گفتم ... . لابلای کلام من صدای پچ پچی در کلاس می پیچید و لحظاتی درنگ می کردم و مجددا بر تخته سبز، درس را سفیده می کردم... تذکری مشفقانه دادم که حواستان به من باشد؛ اما گویا تقدیرآن روز، حدیث دیگری را مقدر کرده بود. سرم را که برگرداندم «محمود بنا» - که البته بچه ها او را محمود بنا صدا می کردند – دیدم. دلیلش این بود که دستی در بنایی داشت. قدی بلند،هیکلی درشت و چهارشانه، کتفانی ستبر و گشاده، بازوانی متراکم و ورآمده، اندکی قوس شکم، پوستی برشته از آفتاب تابستان، سری درشت با بینی کوفته و چشمانی زیبا که گویی حکایت پای طاووس و پرش را می کرد. او را دیدم که با همان دستان زمخت کارکرده اش صندلی صمد نیکو کلام را به سمت دیگر هل می دهد و پوز خند شیطنت آميزي حواله اش می کند. تذکر دادم . خودش را جمع کرد. شروع کردم به ادامه درس و صدای سوت کشیده شدن صندلی، اینبار نگاه همه را به سمت محمود بنا سوق داد. گچ را بر کتیبه نهادم و دقیق جلو میز ایستادم. همچون عمود منصفی که دو ضلع میز را نصف کرده باشد. نگاهم که به نگاهش دوخته شد متوجه جو غیر معمول کلاس شد. صدایش کردم با اندکی دلهره و تردید به سمت من آمد. نرسیده، صورتش را با چکی نوازش کردم. بخودم آمدم دیدم که کار تمام شده و برای اولین بار دانش آموزی را چنین نواخته ام محمود بنا مانده بود که دومین سیلی من را هم بچشد، اما دست ضارب من یخ کرده بود. همه چیز سرد و خاموش شد. جوششی در کلاس نبود. برق رضایت همیشگی در چشمان بچه ها یخین شده بود و لبخند شیرین گاه و بیگاهشان در پشت نقاب بهت و حیرت خبردار قامت راست کرده بود. به اشاره ای، محمود را به رفتن و نشستن سرجایش هشیار کردم. و خیزان به پشت میز آمدم. دنیا برایم تنگ و تار شد. ادامه👇