eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
393 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  امام زادگان عشق
سلام علیکم با پیگیریهای سرکار خانم بزرگی فرمانده محترم پایگاه عقیله بنی هاشم" علیها السلام " مشاورین متخصص در مراکز مشاوره معتبر قم بصورت ⬅️ جهادی تلفنی ☎️ و رایگان💵❌ در موضوعات مختلف به اهالی محل مشاوره میدهند😄 ✅ مشاورین موضوع ازدواج: خانمها رضایی، عیدی، رضوانی، موسوی، حسینی، ایزدی، پاک نژاد ✅مشاوره اعتقادی: خانمها عیدی، موسوی، پاک نژاد ✅مشاوره تحصیلی: خانم شاه جعفری ✅مشاوره اخلاقی: خانمها رضایی، عیدی، موسوی، ✅مشاوره خانوادگی: خانمها شاه جعفری، رضوانی، عیدی، موسوی، ایزدی، پاک نژاد ✅مشاوره تربیت کودک نوجوان: خانمها رضایی، شاه جعفری، خلعتی، حسینی، پاک نژاد ✅مشاوره ناباروری: خانم ایزدی لطفا قبل از تماس حتما پیامک دهید و زمانی که میفرمایند تماس بگیرید. جهت دریافت شماره مشاورین موضوع موردنیاز و شماره همراه خود را به آیدی @ammaram درایتا ارسال نمایید تاشماره اساتید رادریافت نمایید. 💠پایگاه بسیج خواهران💠 💠عقیله بنی هاشم علیها السلام💠
🛑 🔻گزارش وضعیت کرونا طی ۲۴ ساعت گذشته و تا ۲۱ آبان‌ماه در قم به همراه تغییرات نسبت به روز قبل: 🔹پذیرش: ۹۵ نفر تغییر: ۱۸- 🔹بستری: ۸۲ مورد تغییر: ۱۷+ ◾️ فوت: ۱۰ شهروند تغییر: ۳- 🔹ترخیص: ۶۸ نفر تغییر: ۷- 🔹کل‌بستری‌‌ها: ۵۵۷ نفر تغییر: ۴+ 🔹وضعیت وخیم: ۱۳۱ نفر تغییر: ۴+
هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
نان برسان 🖌 حضرت (ع) فرمود: هنگامی که با کسى همنشین می شوی اگر بتوانى دست بالا (دست دهنده) باشی، بکن [به او سود برسان] . 🖌 عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ مَنْ خَالَطْتَ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَكُونَ يَدُكَ الْعُلْيَا عَلَيْهِ فَافْعَلْ‏. 📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 494 روایة: 2
📚 شک در وضو پس از نماز 💠 سؤال: اگر کسی بعد از کند که گرفته یا نه، وظیفه او چیست؟ ✅ جواب: نماز خوانده شده صحیح است ولی باید برای نماز های بعدی وضو بگیرد. 🆔 @leader_ahkam
✨حکایت ✨ ✍شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است. #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از سالن مطالعه
بر اساس واقعیت قسمت چهارم دست از کار کشیدم. آمدم کنار ساجده... آجرهای خانه سازی اش را روی هم چیده بود و از من می خواست هنر دختر چهار ساله ام را ببینم لبخندی زدم... کنارش نشستم کمی با آجرها همراهش بازی کردم اما ذهنم همچنان درگیر آن خانم جوان بود که دیگر نبود! شاید او هم فرزندی داشت که الان به وجودش نیاز دارد ولی دیگر نیست! شاید هم کلی آرزو به دلش مانده بود ولی...! خودم را مشغول کردم تا امیر رضا بیاید... این اضطراب و ترس با فکرهای آزار دهنده از درون مثل خوره داشت مرا می خورد! کمی کمک سجاد دادم تا تکالیفش را تمام کند و مجازی برای معلمش بفرستد، بعد از آمدن این ویروس منحوس کارم در خانه چند برابر شده بود. گاهی معلم بودم... گاهی آشپز... گاهی پرستار... گاهی هم همبازی ساجده... وچقدر لذت بخش است بتوانی کاری کنی تا نشان دهد نبض علائم حیاتی زنده بودنت می زند! اما... اما... امروز من کاری از دستم بر نیامد و چقدر شبیه آن جنازه ی روی سنگ غسالخانه شده بودم! بی تحرک و هراسان... بالاخره زمان طبق قرار همیشگی اش گذشت و شب شد می دانستم کار امیر رضا طول می کشد. بچه ها را خواب کردم. شب از نیمه گذشته بود و همه ی فضای خانه را سکوت پر کرده بود و حالا ذهن من خیلی بی دغدغه تر امروز را مرور می کرد ترسیدم خیلی... بلند شدم و از شدت ترس به سجاده ام پناه بردم... حتما تجربه کرده اید وقتی انسان می ترسد به دنبال یک مکان امن است و چه مکانی برای من در این سکوت و تاریکی شب امن تر از سجاده! و چه پناهی مطمئن تر از خدا! دو رکعت نماز خواندم بعد از سلام نماز به سجده رفتم، داشتم با خدا حرف می زدم: خدایا من می ترسم.... من از لحظه ی مردن می ترسم... من از لحظه ی غسل داده شدن می ترسم... خدایا چه کسی جز تو در آن لحظات می تواند دستم را بگیرد! اشک بود...واشک... توی حال و هوای خودم بودم که دستی روی شانه ام احساس کردم مثل جن زده ها یکدفعه بلند شدم وهمان طور که نفسم به شماره افتاده بود سرم را بالا گرفتم امیر رضا بود! انتظار این همه ترسیدن را از من نداشت! زد پشت دست خودش گفت: وااای سمیه ببخشید ترساندمت! صورتم خیس از اشک بود... گفتم کی آمدی؟ اصلا متوجه نشدم! گفت: چند دقیقه ای بیشتر نیست! فکر نمی کردم بترسی! این جمله را که دوباره گفت خودم را رها کردم در آغوشش... گفتم: امیر رضا... ادامه دارد... قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/688
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز ۲۶ ربیع‌الاول، سالروز صلح امام حسن مجتبی علیه‌السلام است. "شنیدنی، آموختنی و قابل تامل": 💠 صلح امام مجتبی (سلام الله علیه) 🔸 مادامی که ما همانند اصحاب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) باشیم، صلح ما صلح حدیبیه است و اگر ـ خدای ناکرده ـ همانند اصحاب امام مجتبی (سلام الله علیه) باشیم ـ معاذ الله ـ صلح ما صلح با امویان است. ▫️ اگر خواستیم [صلح ما] چون حدیبیه باشد، باید دائماً هم در جبهه و هم در صحنه باشیم. اگر ـ خدای ناکرده ـ جبهه را تضعیف کردیم یا در صحنه پشت جبهه نبودیم یا به خودسازی نپرداختیم ـ معاذ الله ـ صلح ما صلح امام مجتبی (سلام الله علیه) با امویان است. 🔸 وقتی به امام مجتبی (سلام الله علیه) عرض کردند شما دودمانی بودید و هستید که ترس را ترساندید، اصلاً واژه ترس و پدیده هراس جرأت نداشت در حرم امن علویان راه پیدا کند! چطور با امویان صلح کردید؟! فرمو: «كُنْتُمْ فِی مُنْتَدَبِكُمْ إِلَى صِفِّینَ وَ دِینُكُمْ أَمَامَ دُنْیاكُمْ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمُ‏ الْیوْمَ‏ وَ دُنْیاكُمْ أَمَامَ دِینِكُمْ»؛[1] آن روز که ما پیروز می شدیم، چون دین پیشوا بود و دنیا با دین اداره می شد؛ ولی وضع مردم ما عوض شد، امرزو مردم به فراغت بار یافتند و دنیای اینها رهبری دین را به عهده گرفت؛ لذا من مجبور شدم که بسوزم و بسازم. ▫️ ما اگر دین را رهبر قرار دادیم، صلح ما صلح حدیبیه است و اگر ـ معاذ الله ـ دنیا را اَمام و اِمام ساختیم ـ خدای ناکرده ـ صلح ما صلح با امویان است. [1]. تحف العقول، ص234؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج‏1، ص198؛ اسدالغابه، ج2؛ ص13.