eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
369 دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5.3هزار ویدیو
488 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
ارزش دوستی به... 🖌 حضرت (ع) فرمود: کسانی که براى اطاعت خدا با هم دوستند، روز قیامت بر منبرهاى نور هستند ... به گونه ای که به آن شناخته شوند و گفته شود اینها به خاطر اطاعت خدا یکدیگر را دوست داشتند. 🖌 عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ الْمُتَحَابِّینَ فِى اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ ... حَتَّى يُعْرَفُوا بِهِ فَيُقَالُ هَؤُلَاءِ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ . 📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۹۰ روایة: ۴ @hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت چهل و دوم قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/462 فصل چهارم نبرد تا آزادی خرمشهر(۲) رجزخوانی او روح تازه‌ای به کالبد بی‌تحرک بچه‌ها داد . دو نفر نشستند پشت یک دوشکای غنیمتی عراقی و به سمت نفرات پیاده‌ای که از جلو می‌آمدند شلیک کردند . دقت کردم. دیدم هر دو پایشان را با فانسقه به پایه دوشکا بسته‌اند. باقر، فرمانده گروهان‌شان از آنها پرسید: "چرا این کار را کرده‌اید؟" گفتند: "نمی‌خواهیم برگردیم." روحانی خوش‌سیمایی هم در گردان داشتیم. که صورت دلنشین قرآنش همیشه در گوشمان بود. او هم آنجا کاری کرد کارستان. از لب دژ عبور کرد و رفت سینه به سینه تانک‌ها شد. و افتاد میانشان اولی را با آرپی‌جی زد. تانک بغل دستی، او را به کالیبر بست. افتاد و ما دیدیم که تانک عراقی چطور سر او را زیر شنی خود له کرد. روز از نیمه گذشت. تا آن ساعت اجساد حدود ۸۰ نفر از بچه‌های گردان ما دور و برمان بود. روی پیکرشان خمپاره و توپ فرود می‌آمد ولی کاری از ما بر نمی‌آمد. باید غروب می‌شد. اما آیا این رویا به واقعیت بدل می شد؟ نه فقط ساعت، که حتی دقیقه و ثانیه ها نیز کند می‌گذشت. خورشید هم انگار خیال غروب کردن نداشت. زمین هم از گرما و تف حرارت خورشید می‌سوخت و هم از آتش بی‌وقفه عراقیها. بیشتر بچه‌ها نماز را به هر شکلی که ممکن بود در حین نبرد، با پوتین، بی وضو یا حتی بی تیمم، رو به قبله یا به هر سمت دیگر خواندند. صدای انفجارها و رگبارهای متوالی حکایت از درگیری شدیدتر در سایر محورها داشت. زمین از شدت انفجارها زیر پای‌مان می‌لرزید. ما نمی‌دانستیم زلزله جنگ روی جاده دارد اتفاق می‌افتد یعنی مقاومت گردان سلمان فارسی به فرماندهی حسین قجه‌ای. همان صحابی محکم و بی‌تزلزل حاج احمد متوسلیان که روی جاده تک‌تک نیروهایش را از دست داد. تانک‌ها روی آسفالت آمدند و مجروحان و شهدای گردان او را به آسفالت چسباندند. او از آخرین نفراتی بود که روی جاده می‌جنگید و تیر قناسه عراقی دقیق وسط پیشانی‌اش نشست. او روی جاده افتاد، اما جاده سقوط نکرد. تانکها از مقاومت بچه ها خسته شدند. جنگ در روی جاده به پایان رسید. جنگ عاشورایی روی جاده در روز دوم عملیات بیت المقدس آغاز راهی بود که باید به خرمشهر ختم میشد. چگونه؟ دستور شهبازی به حبیب تا حدی دورنمای فردا را روشن کرد: "برگردید عقب سریع سازماندهی کنید نیروهای کمکی از تهران آمده‌اند گردان شما باید به سمت کانال گرمدشت ادامه عملیات بدهد باقی نیروها می‌مانند روی جاده" ◀️ ادامه دارد ... هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوش‌لفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
هدایت شده از ۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبخند امام رضا علیه السلام بر بالین محتضر
حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله همه شما برادران و خوهران باید هر روز قرآن بخوانید و سعی کنید با آن مأنوس شوید و آن را بیاموزید و دریابید. مهم، قطع رابطه نکردن با قرآن است. چه نیم صفحه و یک ورق بخوانید، چه یک « حزب » و یا « یک جزء » ؛ رابطه نباید قطع شود. به هر حال همه هر چقدر وقت ، همت و حوصله دارند، باید قرآن بخوانند. بعضی فقط در ماه رمضان قرآن می خوانند؛ این خطاست؛ هر روز باید قرآن بخوانید؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
بهشت بدون حساب 🖌 حضرت (ع) فرمود: چون خداى عزوجل همه مردم را گرد آورد، جارچى ای برخیزد و گوید: کجایند کسانی که برای خدا دوستی کردند؟ تعدادی از مردم برخیزند، به آنها گفته شود بدون حساب بهشت روید. عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ إِذَا جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْ‏آخِرِینَ قَامَ مُنَادٍ فَنَادَى ...ُ أَيْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِى اللَّهِ ... فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَيُقَالُ لَهُمُ اذْهَبُوا إِلَى الْجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسَابٍ. 📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۹۱ روایة: ۸ @hadith_daily
نماز در کرملین در بین مذاکرات
👤صادق زیباکلام،فعال سیاسی اصلاح‌طلب 🔹یادم باشه جناب دکتر عبداللهیان از روسیه که برگشتن بگم اون سردر «نه شرقی نه غربی» وزارت خارجه رو که مدتهاست دیگه بیمصرف شده بیارن پایین با خاور بفرستن توپخونه برای حاج حسین توی انبار روزنامه وزین کیهان نگهدارند. 🔹میتونن هم بعنوان کالای متروکه و اوراقی واگذار کنندش به قرارگاه خاتم. 👤علی اکبر رائفی پور در پاسخ به این توییت نوشت: 🔹چطور وقتی سمک تا سماء مملکت را به برجام و غرب گره زدید به فکر پایین آوردن تابلو نبودید؟ 🔹راهبرد نگاه به شرق بهره مندی از ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل استراتژیک و تاکتیکی شرق در راستای مواجهه با بدعهدی یارانِ غربی شماست همکاری با شرق همزمان با مذاکرات احیای برجام باغرب،عین عقلانیت است 🆘 @Roshangari_ir
قرائت دعای پرفیض ندبه درخدمت مداح اهل‌بیت برادر مهدیان جمعه یکم بهمن حدود ساعت ۶:۳۰ (پس از نماز جماعت صبح) مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زین‌الدین @ahlolmasjed
🌱هنگام سپیده بود وقتی می‌رفت از عشق چه دیده بود وقتی می‌رفت؟ 🌱با این‌که به تن پیرهن خاکی داشت از خاک بریده بود وقتی می‌رفت... 🍃 پنجشنبه و‌‌ یاد ‌شهدا با ذکر صلوات🍃 @ahlolmasjed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅مختصری از فعالیت مهدو پیش دبستان مسجد در هفته ای ڪہ گذشت 👇👇👇👇
🌸🌸دعای سلامتی آقاجان صاحب عصر والزمان عج🌸🌸 💚و سلام دادن به آقا حجت بن الحسن عج💚 ای گل گلها سلام مهدی زهرا سلام آقای مهربونم درد و بلات به جونم مکه یا کربلایی نمیدونم کجایی اما تا زنده هستم منتظرت نشستم دلم برات تنگ میشه دوست دارم همیشه دلم برات تنگ میشه دوست دارم همیشه اللهم عجل لولیک الفرج 🌺🤲 💫 شڪوفه های مهدوی امین 💫 💚☃۱۴۰۰☃💚 🍃@ahlolmasjed🍃
◀️◀️◀️بازی با لگو در ایجاد و بالا بردن اعتماد به نفس کودک بسیار تاثیرگذار است به این صورت وقتی کودک با قرار دادن قطعات در کنار یکدیگر چیزی می‌سازد، احساس شادی، غرور و پیروزی می‌کند و همین باعث اعتماد به نفسش می‌شود. 💟 💟 💟 🍃@ahlolmasjed🍃
✅بازی باید هدفمند باشه و شاد با ڪمترین هزینه ✅یادگیری با بازی لذت بخش است ✅درڪـــــــ مفهومی اعداد ✅حفظ تعادل ✅تقویت اعتماد به نفس ✅تثبیت و شناسایی رنگـــہـــا ✅اعداد 💯تقویت مچ دست 💯شادی و جذابیت و تنوع 🍃@ahlolmasjed🍃
شستشوی مکرر دستها توصیه ایست که هر چقدر هم تکرار شود باز هم کم است، لطفا دستهای خود را تمیز و با دقت بشوییم. صف نازنین های مهدوی برای شستن دستها 🍃@ahlolmasjed🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخرین روز دی ماهتون پر برکت و معطر به عطر خوش صلوات بر حضرت محمد ﷺ و خاندان پاک و مطهرش 🌺🍃 اَلّلهُـمَّ 🌸🍃 صَـلِّ 🌺🍃 عَلـىٰ 🌸🍃 مُحَمَّـدٍ 🌺🍃 وَ آلِ 🌸🍃 مُحَمَّـد 🌺🍃وَ عَـجِّل 🌸🍃 فَرَجَهُـم
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت چهل و سوم قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/465 فصل چهارم نبرد تا آزادی خرمشهر(۳) برگشتیم انرژی اتمی. شب خوابیدیم و صبح فردا حبیب با پای لنگان با کمک باقر سیلواری شروع به سازماندهی مجدد گردان کرد. جای خالی حدود ۱۲۰ شهید و مجروح با نیروهای تازه نفس پر شد. حبیب اهل سخنرانی نبود ولی با اصرار شهبازی ناچار شد برای کل نیروهایش صحبت کند: "برادران! می‌دانید که ما در مرحله اول تا جاده رفتیم و این یعنی گرفتن یک سر پل بزرگ برای ادامه عملیات... حاج احمد و دیگر مسئولان از عملکرد ما راضی بودند. حتماً خدای متعال هم راضی است... بروید و آماده بشید. زمان حرکت را به مسئولان گروهان‌ها خواهم گفت." صحبت حبیب تمام شد. من رفتم پیشش: "آقا حبیب! ما کجا را باید برای ادامه عملیات شناسایی کنیم؟" حبیب نمک‌خنده‌ای کرد و زد پشت شانه‌ام و گفت: "در این مرحله خبری از شناسایی نیست. حسن باقری به حاج احمد و حاج محمود گفته که باید با اتکا به عکس‌های هوایی از جاده رد بشویم و برویم به سمت دژ سراسری که عراقی‌ها در مرز عمود بر جاده آسفالت ایجاد کرده‌اند." زخم پای مجروح او دلیل و حجت راهم بود. من عاشق او شده بودم پس باید مثل او صبور می‌ماندم. چشمم به چشمهای سرخ او افتاد حیا و شرم مثل باران افکارم را شست. گفتم: "آقا حبیب! چرا چشم‌هایت این‌قدر سرخ شده." گفت: "باید از پشه کوره‌ها پرسید که شب و روز ما را یکی کرده اند." باقر سیلواری صمیمی‌تر و نزدیک‌تر از من به حبیب بود و قبلاً به من گفته بود که این آقا حبیب عجیب چشمه‌های اشکی دارد. این صلابت روز او حاصل گریه‌های نماز شب است. عصر روز ۱۵ اردیبهشت ماه ستون خودروها پر از نیرو به صف شدند. بیشترشان کمپرسی بودند. طرح مانور مرحله دوم این گونه بود که گردان ما و عمار یاسر از سمت راست جاده به سمت کانال گرمدشت حمله می‌کردیم. دم غروب بود و مداح‌ها دم گرفتن: "سوی دیار عاشقان سوی دیار عاشقان رو به خدا می‌رویم رو به خدا می‌رویم بهر ولایت عشق او به کربلا میرویم" به جاده آسفالت رسیدیم و پیاده شدیم. توپخانه دشمن با آتش به ما خیرمقدم گفت برخلاف دو سه روز قبل خبری از تانک‌ها در اطراف جاده نبود افتادیم در دشت به ستون حرکت کردیم چهار گردان دو ساعت زودتر از ما رفته بودند راه آنها برای رسیدن به مرز طولانی تر بود اما این بار سهم ما در افتادن در کانون آتش بر خلاف مرحله اول بیشتر از آنها بود چهار کیلومتر راه رفتیم که باز رعد و برق شد. آنگونه صاعقه می‌زد که صدای انفجارها در دوردست را در خود گم می‌کرد یک دفعه باران گرفت ... ◀️ ادامه دارد ... هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوش‌لفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا