هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت صد و هجدهم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/782
فصل دهم
نبرد فاو(۹)
یک بار با چند نفر هوس شکار غاز وحشی کردیم
غازها روی آب پر و بال میزدند
بلند میشدند و فوج فوج به هوا میرفتند
بهترین وقت شکار وقتی بود که هنوز روی آباند
تیراندازی کردم
اما نه تنها به هیچ غازی نخورد که قایق داخل آبراه سوراخ شد
خبرش به علیآقا رسید
صدایم کرد
خیلی عصبانی بود
پرسید: "تیراندازی به سمت قایقها کار کی بود؟!"
گفتم: "خوش لفظ!!"
و تکرار کردم: "خوشلفظ... خوشلفظ... خوشلفظ!!"
یک تای ابرویش را بالا انداخت و گفت: "از یکدندگیات خوشم میآید. ولی دیگر این کار را نکن!"
صورتم چین و گره افتاد
فردا دیدم آمد و پنج غاز آورد
گفت: "اینها را برای ناهار آماده کن!"
میخواست یک جوری آن لحن تند را جبران کرده باشد
غازها را پاک کردم و
قبل از این که بپزم جگرشان را به سیخ کشیده و خوردم
علیآقا سرسفره پرسید: "خوشلفظ! این غازها جگر نداشتند!؟"
گفتم: "اگر جگر داشتند شکار تو نمیشدند!"
برای چندمین بار افتاد دنبالم
روزها به همین منوال میگذشت
همه چیز در اوج بود
از شوخیهای زیرپوستی تا سر به سر گذاشتنهای تند و خشن
از گشت و شناساییهای داوطلبانه تا شستن ظرف و لباس یکدیگر به طور پنهانی
از کندن قبرهای شبانه تا نمازشبهای زیر باران و زیارت عاشوراهای هر روز بامداد که به آموزشهای غواصی متصل میشد
و کانون همه اینها مسجد روستای رفیع بود
...
پادگان شهید مدنی دزفول محشری شده بوداز رزمندگان
۸ گردان پیاده با ظرفیت نیروی کامل مهیای رزم بودند
قرار بود فرمانده کل سپاه به آنجا بیاید
بنا شد حمید هاشمی به عنوان نماینده عموم رزمندگان لشکر به فرمانده کل سپاه خیرمقدم بگوید
این کار را پذیرفت
با اعتماد به نفس بالایی که داشت تقاضا کرد چیزی ننویسد و بداهه حرف دل بچهها را بزند
وقت موعود محسن رضائی آمد
با همراهانش که فرماندهان عالی سپاه و گردانندگان اصلی دفاع مقدس بودند
علی شمخانی جانشین فرمانده کل سپاه
رحیمصفوی فرمانده نیروی زمینی سپاه
عزیز جعفری فرمانده قرارگاه قدس
و چند فرمانده دیگر
حمید هاشمی پشت تریبون ایستاد
همه نشستند
خطبه غرا و به یاد ماندنی داشت با این مطلع:
"بهبه چه بویی!!؟
کربلا میآید
ما بسیجیان همواره عاشق این بو بودهایم
این را با خونمان احساس کردهایم ...
ما برای خدا آمدهایم
این راهی نیست که ما آغاز کرده باشیم
راهی است که انبیا، صلحا و شهدا در طول تاریخ آغاز کردهاند و به ما رسیده است
ابر قدرت خداست و خداست و خداست ..."
سخنان آتشین و عاشورایی حمید هاشمی گره توکل همه را به ریسمان الهی محکم کرد
پس از او فرمانده لشکر انصار سخنرانی کرد
شور و حال وصف ناشدنی بر محیط پادگان حاکم شد
گردانها شروع به نوشتن خوننامه کردند
همان روز به همه چادرها سر کشیدم
سیمای نورانی بسیاری از بسیجیها چشمانم را گرم کرد
خیلیها برای اولین بار به جبهه آمده بودند و نبرد فاو آخرین حضورشان بود
و ختم به شهادت ...
دوربین عکاسی آن باز به ثبت حس و حال بچهها پرداخت
آخرین عکس را با یک پدر و پسر به نام حاج آقا عنایتی و پسرش جمال گرفتم
حاج آقا پیرترین رزمنده ما بود و هم محله ما در همدان
خودش وقتی به جبهه میآمد، به واحد ما میپیوست علیآقا برای این که او را به گشت نفرستد به کار تدارکات واحد میگمارد
پسر اول حاجآقا عنایتی جلال نام داشت که در سال ۶۰ در سرپل ذهاب شهید شد
حاج آقا سر پرشوری داشت
به رغم شهادت فرزندش با دو فرزند دیگرش به جبهه میآمد
جمال نیز در همین عملیات(فاو) شهید شد و کمال پسر سوم تا پایان جنگ پا به پای او در جبهه ماند
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر #آیت_الله_فاطمی_نیا
🔹تشییع پیکر در تهران: سهشنبه ۲۷ اردیبهشت ساعت ۹ از دانشگاه تهران
🔹تشییع و خاکسپاری در قم: سهشنبه ۲۷ اردیبهشت ساعت ۱۷ از مسجد امام حسن عسگری (ع) به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (سلاماللهعلیها)
#فاطمی_نیا
هدایت شده از 🇮🇷روزی یک حدیث🇵🇸
نیمی از ایمان
🖌 حضرت # رسول_الله (ص) : سازگاری با مردم، نیمی از ایمان است.
🖌 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِیمَانِ .
ـــــــــــــــ
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۸۰ روایة: ۵
#حدیث #مدارا
@hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews75979710412150505537113.pdf
10.18M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز سه شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
روح لطیف دین
وقتی می خواهم درباره "درگذشت" آیت الله فاطمی نیا بنویسم دمی چشمم تر می شود و دمی لبم به خنده می شڪفد. ....درگذشت؟!....
نه باور نمی ڪنم !
چقدر از او خاطره داریم . چقدر شبهای قدر دستمان را گرفت تا بالاتر بیاییم.چقدر ما را به ڪوچه پس ڪوچه های تاریخ برد و از این ڪتاب به آن ڪتاب گرداند تا لطافت دین داری را بهمان بچشاند . چقدر براے تربیت ما زحمت ڪشید.
به چہره رنج ڪشیده روے تخت بیمارستان نگاه می ڪنم .عشق اشڪ را بر چشم می آورد و عقل لبخند را بر لب می نشاند.اصلا خودش یادمان داده ڪہ مردان خدا نمی میرند بلڪہ دستشان بازتر می شود.
چه بسا حالا آن بالا،بالاتر از افق دید خاڪی ما،ایستاده و با آن لہجه آذری شیرین اش ،"آقاجان" می گوید و خم به ابرو می اندازد و نصیحتمان می ڪند ڪہ "لطیف" باشیم. انگشتهای شصت و اشاره اش را بہ هم می فشارد و نگاه ژرف بین اش را بہ ته دلمان می اندازد و با اینڪه اهل سوگند نیست اما به حضرت زهرا(س) قسم می خورد ڪه
"تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید."
#فاطمینیا
#آیتاللهفاطمینیا
روحش شاد🖤
رحمت خدا بر او باد.🖤😢