هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
نیمی از ایمان
🖌 حضرت # رسول_الله (ص) : سازگاری با مردم، نیمی از ایمان است.
🖌 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِیمَانِ .
ـــــــــــــــ
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۸۰ روایة: ۵
#حدیث #مدارا
@hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews75979710412150505537113.pdf
10.18M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز سه شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
روح لطیف دین
وقتی می خواهم درباره "درگذشت" آیت الله فاطمی نیا بنویسم دمی چشمم تر می شود و دمی لبم به خنده می شڪفد. ....درگذشت؟!....
نه باور نمی ڪنم !
چقدر از او خاطره داریم . چقدر شبهای قدر دستمان را گرفت تا بالاتر بیاییم.چقدر ما را به ڪوچه پس ڪوچه های تاریخ برد و از این ڪتاب به آن ڪتاب گرداند تا لطافت دین داری را بهمان بچشاند . چقدر براے تربیت ما زحمت ڪشید.
به چہره رنج ڪشیده روے تخت بیمارستان نگاه می ڪنم .عشق اشڪ را بر چشم می آورد و عقل لبخند را بر لب می نشاند.اصلا خودش یادمان داده ڪہ مردان خدا نمی میرند بلڪہ دستشان بازتر می شود.
چه بسا حالا آن بالا،بالاتر از افق دید خاڪی ما،ایستاده و با آن لہجه آذری شیرین اش ،"آقاجان" می گوید و خم به ابرو می اندازد و نصیحتمان می ڪند ڪہ "لطیف" باشیم. انگشتهای شصت و اشاره اش را بہ هم می فشارد و نگاه ژرف بین اش را بہ ته دلمان می اندازد و با اینڪه اهل سوگند نیست اما به حضرت زهرا(س) قسم می خورد ڪه
"تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید."
#فاطمینیا
#آیتاللهفاطمینیا
روحش شاد🖤
رحمت خدا بر او باد.🖤😢
🔺رسانه نزدیک به شورای عالی امنیت ملی: با اجرای طرح توزیع عادلانه یارانهها در ایران، قیمت آرد و روغن در فروشگاه های اصلی عرضه مواد غذایی در اربیل و سلیمانیه اقلیم کردستان با افزایش شدید قیمت مواجه و نایاب شده است.
🔹 با اجرای این طرح، روند قاچاق کالا از ایران به کشورهای همسایه، به نفع جیب مردم متوقف شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 روایت آخرین ساعات زندگی مرحوم آیت الله العظمی بهجت رحمت الله علیه از زبان فرزندش
🗓 انتشار به مناسبت ۲۷ اردیبهشت
سیزدهمین سالگرد ارتحال حضرت آیتالله #بهجت (ره)
🖤إنالله و إنا إليه راجعون🖤
پیکر پاک عالم وارسته،
▪️آیةالله سید عبدالله #فاطمی_نیا
در خانهٔ ابدی آرام گرفت؛ 😭
در صورت امکان، ضمن قرائت فاتحه و صلوات،
امشب برایشان نماز لیلة الدفن بخوانید. مطمئن باشید خودمان بیشتر نیازمند نماز برای چنین افرادی هستیم.
«مرحوم سید عبدالله فاطمی نیا فرزند سید اسماعیل».
🕯️🖤
✔️نحوه اقامه نماز لیله الدفن:
دو رکعت؛
1⃣ در رکعت اول بعد از حمد، یکمرتبه آیة الکرسی
2⃣ در رکعت دوم بعد از حمد، ده مرتبه انا انزلناه
👈🏻بعد از اتمام نماز، صلوات فرستاده و میگویی: «وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قَبْرِ حسن ابن عبدالله = ثواب این نماز را به قبر عبدالله فرزند سید اسماعیل برسان».
🕯️🖤🕯️🖤🕯️🖤🕯️🖤🕯️🖤🕯️🖤
💠کانال مسجد حضرت زینب(س)
---------------------------🌸
🕌 @ahlolmasjed
🌸-------------------------
هدایت شده از فقه و احکام رهبری (leader.ir)
📚 اقتدا به امام جماعت در حال رفتن به رکوع
💠 سؤال: آیا هنگامی که امام جماعت در حال خم شدن برای رکوع است اما به حد رکوع نرسیده، می توان اقتدا کرد؟
✅ جواب: در رکعت اول و دوم اشکال ندارد، ولی در رکعت سوم و چهارم، احتیاط این است که صبر کرده و در رکوع اقتدا کند.
#احکام_نماز_جماعت
🆔 @leader_ahkam
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews75979710412150505638114 (1).pdf
8.79M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از 🇮🇷 نیمه پنهان 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونید چرا ملک الموت روزی ۵ بار به خونه ها سر میزنه؟👆
استاد حسینی قمی
🇮🇷نیمه پنهان
🇮🇷@nimeyepenhan
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت صد و نوزدهم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/783
فصل دهم
نبرد فاو(۱۰)
کار سازماندهی شروع شد
عدهای از بچههای واحد بنا به تدبیر علیآقا در گردانها تقسیم شدند
آنها در این ماموریت کمک کار فرمانده گردان میشدند
خیلی دوست داشتم من را هم به گردان حضرت علی اصغر بفرستد اما او نپذیرفت
قرار شد شش نفر نیروی پیشقراول با او همراه شویم و به فاو برویم
یک روز، بعد از نماز صبح و زیارت عاشورا کسی یادداشتی به علی آقا داد
یادداشت را خواند
چشم گرداند تا کسی را که از او شکایت شده بود پیدا کند
کسی که نامه را داده بود نه اسم خودش را نوشته بود و نه اسم کسی را که از او شاکی بود
فقط نوشته بود: "علیآقا! این برادران شورش را در آوردهاند. نصف شبها هنگام خواندن نماز شب نور چراغ قوه را روی صورت دیگران میاندازند!"
علی فهمیده بود که سرنخ این شیطنتها به من میرسد
بعد از صبحگاه دوباره احضارم کرد
گفتم حتماً باز رو ترش میکند و حرف سردی میزند
سعی کردم حاضرجوابی نکنم
علی متن نامه آن بنده خدا را دوباره خواند
اما عصبی که نشد هیچ! خندهاش هم گرفت!
گفت: "کارنامه درخشانی داری خوشلفظ! کتاب شیرین کاریهای تو یک مقدمه میخواهد این هم مقدمهاش! اگر روزی خاطرات جنگت را نوشتی این نامه را جای مقدمه آن بگذار!... حالا برو حنا بیاور! البته اگر حناها را نمیخوری!!!"
بوی حنا بوی عملیات بود
آن روز حنا گذاشتیم و منتظر شدیم؛ کی فرمان عملیات داده خواهد شد؟
همزمان گردان حضرت علی اکبر به سمت خرمشهر رفته بود
عملیاتی برای فریب دشمن در جزیره بوارین آن سوی اروندرود آغاز شده بود
قرار بود مصیب مجیدی و کریم مطهری بلدچی گردان باشند.
برای کریم حادثهای اتفاق افتاد
به ناچار من با مصیب مجیدی همراه شدم
گردان حضرت علی اکبر به فرماندهی حاج رضا شکری پور از سر پلی که تیپ ۲۱ امام رضا گرفته بود عبور کرد و سینه به سینه عراقی ها در جزیره بوارین شد
دم صبح سرمای شدید و آتش بیامان دشمن، جزیره را به جهنمی از آتش و دود تبدیل کرد
ما فقط با یک پل از اروند صغیر به جزیره متصل بودیم
حاج رضا شکری پور تمام توانش را گذاشت و مقابل پاتکهای متوالی دشمن ایستاد
ما هم مثل نیروهای پیاده رفتیم داخل عراقیها
مصیب مجیدی آرپیجی میزد
موشکهایش که تمام شد با یک گرینوف شلیک میکرد
او معاون علیآقا یعنی معاون اطلاعات عملیات لشکر انصارالحسین بود اما آنجا شده بود یک نیروی ساده گردان
دستور عقب نشینی دادند
به ناچار مجروحان را جمع کردیم و از پل به عقب برگشتیم
شب در مقرری در خرمشهر بودیم که مارش عملیات والفجر ۸ را از رادیو شنیدیم
عملیات فریب نتیجه داده بود
غواصها با عبور از اروند، خط مستحکم عراق را در بندر فاو شکسته و وارد شهر شده بودند
داخل مقر گفتند سید عباس الجی مسئول تعاون لشکر شهید شده است
جعفر منتقمی کنارم بود
گفت: "خوش به حال سیدعباس! ای کاش خدا قسمت کند من هم در این عملیات بمیرم!"
پرسیدم: "چرا مردن؟! مگر در جبهه کسی میمیرد!؟"
گفت: "شهادت مقام و منزلت اولیای خداست! برای ما مرگ در اینجا عین سعادت است!"
محمد رحیمی هم رسید
او هم وارد بحث ما شد
همان کسی که میگفت اگر اراده کنم ائمه را در خواب میبینم!
گفت: "به خانه و خانواده گفتهام؛ دیگر برنمیگردم! فاو آخر راه من است!"
تازه داماد بود
اما در جنگ کهنه کار
و در پیشگویی، روشن ضمیر و حق بین
گفتم: "از کجا میدانی که رفتنی هستی!؟"
گفت: "خواب دیدهام!"
با خنده پرسیدم: "پس چرا برای من از این خوابها نمیبینی!؟"
جواب نداد
در این اثناء بهرام عطایان هم آمد
از تهران میآمد
برای درمان پای قطع شدهاش و گرفتن پای مصنوعی به بیمارستان رفته بود
بهرام یار غار و مونس تنهاییهای من بود
بیمقدمه پرسیدم: "بهرام تو چه!؟ توهم میخواهی در این عملیات شهید بشوی؟!"
خیلی سرحال نشان میداد
حرفم هم شوخی بود و هم جدی
اما نشاط او از اتفاقی بود که برایمان تعریف کرد؛
گفت: "این خانمها که روسری میپوشند، اینقدرها هم که ما فکر میکنیم بد نیستند!"
مقدمه بهرام همه گوشها را تیز کرد! حتی مصیب مجیدی که گوشهای نشسته بود و با کولهپشتیاش ور میرفت!
بهرام ادامه داد: "از بیمارستان که مرخص شدم حتی به اندازه یک کرایه تاکسی پول نداشتم.
پای رفتن تا ترمینال را هم نداشتم.
همانجا توی ایستگاه تاکسی ایستاده بودم که یک خانم مانتویی تقریباً مسن با یک سواری مدل بالا ترمز کرد!
من هم از خدا خواسته سوار شدم.
از سر و وضع و لباس و عصای من فهمیده بود که رزمندهام!
وقتی به ترمینال رسید، مقداری پول هم به من داد و گفت: نذر کردهام که این پولها به جبهه برسد!!!..."
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
مدارای سودمند
🖌 حضرت #امام_صادق (ع) مى فرمود: هرکه دست از سر مردم بردارد (با آنان مدارا کند) در مقابل یک دست برداشتن، دستهای زیادی از سرش برداشته می شود.
🖌 سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ... مَنْ كَفَّ يَدَهُ عَنِ النَّاسِ فَإِنَّمَا يَكُفُّ عَنْهُمْ يَداً وَاحِدَةً وَ يَكُفُّونَ عَنْهُ أَيْدِيَ كَثِیرَةً .
ـــــــــــــــ
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۸۰ روایة: ۶
#حدیث #مدارا
@hadith_daily
هدایت شده از اینستای انقلابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشارت رهبر انقلاب
بنده میدانم که خدای متعال اراده فرموده است که این ملت رو به متعالی ترین درجات برسانه
💬 #arefin_org
@insta_enghelabi
هدایت شده از ۱۱
👤عباس عراقچی ۴ سال پیش:
🔹آیا بهتر نیست به جای خودکفایی در تولید گندم آنرا از قزاقستان وارد کنیم؟
css.ir/fa/content/114213
🔹خبر:قزاقستان صادرات گندم را ممنوع کرد.
#حافظه_تاریخی
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews75979710412150505738114.pdf
9.43M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز پنجشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت صد و بیستم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/786
فصل دهم
نبرد فاو(۱۱)
علیآقا به مصیب پیغام داد راه بیفتید
ظاهراً فرمانده لشکر از او خواسته بود که اولین تیمهای شناسایی را به فاو بفرستند
تا لب اروند رفتیم
هر لشکری در نهری اسکله داشت
نام نهر لشکر انصارالحسین قاسمیه بود
ناگهان یک قایق از سمت اروند به نهر قاسمیه آمد
کف قایق پر بود از شهید
روی همه آنها پیکر غرق خون معاونم نقی قویدست قرار از کفم ربود
دور و بر او ۱۲ شهید افتاده بودند
نقی قویدست را به عنوان بلدچی گردان فرستاده بودند
این قایق اولین گروه از شهدای ما در فاو بود
آنجا کنار اسکله از بچههایی که کار تخلیه شهدا را میکردند ماژیکی گرفتم
روی پیراهن خونی نوشتم: "شهید نقی قویدست از واحد اطلاعات عملیات لشکر انصارالحسین"
پیکر او را کنار نخلی گذاشتم
همان جا یاد شناسایی در سومار افتادم و آن شب با او و علی محمدی و قربانی
حالا هر سه نفرشان شهید شده بودند
آخرین شهید را از داخل قایق روی زمین گذاشتیم
حاج مهدی کیانی فرمانده لشکر رسید
به علیآقا تأکید کرد هر ۳ جاده فاو البحار بصره و امالقصر را در حد امکان شناسایی کنید
۶ نفر سوار قایق شدیم
از همان لبه اروند، بمبها به استقبالمان آمدند تا به فاو رسیدیم
علی آقا گفت از جاده فاو بصره شروع میکنیم
از شهر فاو کمی به سمت جاده آسفالت بصره پیچیدیم
سر پیچ به قرارگاه عراقیها رسیدیم که تازه سقوط کرده بود
هنوز بیسیمهای عراقیها روشن بود و خشخش میکرد و جنازههای فرماندهان و نیروهای آنها کف قرارگاه را پر کرده بود
از قرارگاه عراقیها به سمت جلو و محل درگیری رفتیم
چپ و راست جاده فاو بصره پر بود از خودروهای سوخته و انبوه جنازهها
شکل ظاهری صحنه نبرد نشان میداد که بسیاری از عراقیها حتی فرصت پیاده شدن از اتوبوس را پیدا نکرده بودند
چند اتوبوس با آدمهایش در حال سوختن بود
نیروهای گارد ریاست جمهوری عراق بودند که برای بازپس گیری فاو در جاده بصره به کمین نیروهای لشکرهای ۲۵ کربلا و ۱۴ امام حسین افتاده بودند
مصیب اسلحه جدیدی را نشان داد که تا آن زمان ندیده بودیم
نارنج نارنجک اندازی به نام پلامین
علیآقا گفت برگردید سلاحهای سالم را پیدا کنید
طی چند دقیقه چندین قبضه آرپیجی و دهها دستگاه بیسیم دستی را یک جا دپو کردیم
سلاح ها را داخل چاله ریختیم و رویش را پوشاندیم
علیآقا علامتی روی کپه خاک گذاشت و گفت به وقتش میآیم و میبریمشان
از کنار جنازهها به محل جلوی درگیری رفتیم
حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین هم آنجا بود
منتظر بودیم علیآقا خودی نشان بدهد و با او صحبت کند که گفت: "بچهها تانکها دارند میآیند! بروید کمک بسیجیها"
ساعت ۲ بعد از ظهر بود
در پناه یک خاکریز کوتاه و کوچک که راننده لودری زیر آتش عراقیها زده بود جمع شدیم
آنقدر جنگ مغلوبه بود که کسی از ما نمیپرسید؛ شما که هستید!؟ اینجا چه میکنید!؟
از کنار چند شهید و مجروح تیربار و آرپیجی برداشتیم
من هم یک خمپاره ۶۰ عراقی با مهمات پیدا کردم
با بچههای لشکر امام حسین مقابل تانکها ایستادیم
تانکها چپ و راست جاده و دشت پرا کنده بودند
اما جرئت نمیکردند خاکریز کوچک ما را دور بزنند عقب که رفتند، علیآقا گفت: "برگردیم!"
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308