eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
370 دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5.3هزار ویدیو
488 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
0583.mp3
3.25M
تلاوت صفحه ۵۸۳
هدایت شده از سالن مطالعه
خطبه ۴۱.mp3
4.16M
شرح و تفسیر خطبه ۴۱ نهج‌البلاغه درخدمت حجةالاسلام استاد احمد غلامعلی یک‌شنبه‌ ۱ خرداد مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زین‌الدین -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از ۱۱
❌ پرسش از بعضی از خود معروف پندارها -سلبریتی ها - که درباره این ترور مثل همیشه کر و کور و لال هستند: مگر ادعا نمی کردید مدافعان حرم حقوق های نجومی می گیرند! ❗️ چرا این مدافع حرم در ارزانقیمت ترین خودرو داخلی و در مقابل منزلش در آن محله جنوبی به شهادت رسیده؟❕
هدایت شده از ۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️تا کی قراره بگید "در شرایط حساس" هستیم؟!🧐 پاسخ امیرالمومنین علیه السلام از زبان استاد رحیم پور ازغدی
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews75979710412148515050151.pdf
9.83M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات روزنامه کیهان امروز دوشنبه ۲ خرداد ۱‌۴۰۱ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از  امام زادگان عشق
عرض سلام و احترام همگی شما سروران گرامی خاصه خانواده های معظم شهدای محل دعوتید به یادواره شهدای (فروردین، اردیبهشت، خرداد) محله زینبیه دوشنبه 2خرداد سال ۱۴۰۱ بعد از نماز عشاء، مسجد حضرت زینب «علیها السلام» 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
📎 به خودت صدقه بده 🖌 حضرت (ص): زبانت را نگهدار! که این کار، صدقه ای ست که بَلاگردان خودت است. 🖌 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمْسِكْ لِسَانَكَ فَإِنَّهَا صَدَقَةٌ تَصَدَّقُ بِهَا عَلَى نَفْسِكَ . ـــــــــــــــ 📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۷۶ روایة: ۷ @hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت صد و بیست و دوم قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/791 فصل دهم نبرد فاو(۱۳) شب در ساختمان بودیم باز هم از پتو و غذا خبری نبود لرز و سرما امان‌مان را بریده بود عده‌ای غر میزدند: "علی‌آقا! اینجا چه جایی است؟! چطوری تا صبح اینجا بمانیم؟!" می‌گفت: "امشب اینجا بمانیم! فردا جابجا می‌شویم!" از سرما مچاله شدیم ولی از خستگی خوابمان برد نصفه شب صدای آمدن و رفتن آمد بی‌خیال بودیم علی‌آقا با توپ و تشر گفت: "چرا هی می‌رفتید و می‌آمدید؟! تا حالا کجا بودید؟! جامه بزرگ گفت: "ما از وقتی که رفتیم' به مقر برنگشتیم! حتماً کسان دیگری بودند!؟" بلافاصله علی‌آقا داد زد: عراقی‌ها!!! عراقی‌ها!!! ساختمان‌های دور و بر را بگردید!!! آن روز داخل هر سوراخ و جای دنج ساختمان را که گشتیم' عراقی پیدا کردیم! تا ساعت ۱۰ صبح ۱۳ اسیر گرفتیم کار خدا بود که آنها چند بار شب گذشته با اسلحه بالای سرمان آمده بودند، اما ترسیده و فرار کرده بودند! غروب روز دوم از خستگی در مقر تن به خوابی سنگین داده بودم که سید صادق مصطفوی تکانم داد: "برادر خوش‌لفظ! شاید دیگر فرصت خداحافظی نباشد!" هنوز مست خواب بودم اما زنگ صدای او، صدای آشنای شهدا در لحظه وداع بود! پرسیدم: "کجا؟!" گفت: "قرار است گردان ۱۵۳ را ببرم جلو!" می‌دانستم که از زخم دمل پا رنج می‌برد اصرار کردم تا فرصت هست او را به اورژانس ببرم عفونت پا آزارش می‌داد اما به روی خودش نمی‌آورد پذیرفت پشت موتور نشست تا لب اسکله رفتیم بهیار شجاع زیر بمباران زخم پای سید صادق را چاک زد و عفونت را بیرون کشید و دمل را برداشت باید استراحت می‌کرد اما عزم جزم کرده بود که آن شب برود این بار اصرار هم فایده نداشت گفت: "برگردیم! من باید خودم را به گردان برسانم!" آثار رفتن و وداع میان افراد متفاوت بود هندل موتور را که زدم، تویوتایی از خط به اسکله آمد یکی داد زد: "این‌ها شهدای لشکر انصارند! کسی نیست برای تخلیه؟!" من و سیدصادق به طرف تویوتا رفتیم شهدا را روی هم ریخته بودند راننده همین که ما دو نفر را دید ماشین را روشن گذاشت و پرید داخل قایق مهتاب درآمده بود چراغ قوه را روی صورت شهدا انداختم در نگاه اول محمد مصباحی را شناختم از نیروهای واحد بود باز هم چراغ قوه را میان پیکر شهدا گرداندم چشمم به صورت متلاشی شده یکی از شهدا افتاد که قیافه‌اش قابل شناسایی نبود اما بادگیر زیتونی رنگ او برایم آشنا بود دست به زیپ داخل بادگیر بردم یک سجاده جیبی داشت با یک مهر کوچک یک تسبیح و یک قران همه چیز بو و عطر نماز شبهای جعفر منتقمی را می‌داد سید صادق گفت: "کیست؟! می‌شناسی‌اش؟!" بغض کردم و گفتم: "آره می‌شناسمش امام زمان هم جعفر منتقمی را می‌شناسند!" اسم جعفر را که بردم هر دو گریه افتادیم به سمت واحد اطلاعات رفتیم تا رسیدیم، سیدصادق جدا شد خودش را به گردان رساند این آخرین دیدار من با او بود آخرین دیدار در یک شب مهتابی ◀️ ادامه دارد ... هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوش‌لفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم‌اکنون اولین یادواره‌ی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام. بهار ۴۰۱ ستاد یادواره امام‌زادگان عشق 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم‌اکنون اولین یادواره‌ی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام. بهار ۴۰۱ ستاد یادواره امام‌زادگان عشق 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم‌اکنون اولین یادواره‌ی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام. بهار ۴۰۱ ستاد یادواره امام‌زادگان عشق 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم‌اکنون اولین یادواره‌ی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام. بهار ۴۰۱ ستاد یادواره امام‌زادگان عشق 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم‌اکنون اولین یادواره‌ی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام. بهار ۴۰۱ ستاد یادواره امام‌زادگان عشق 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم‌اکنون اولین یادواره‌ی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام. بهار ۴۰۱ ستاد یادواره امام‌زادگان عشق 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از سالن مطالعه
wscjma3661653360517327.pdf
8.58M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات روزنامه کیهان امروز سه شنبه ۳ خرداد ۱‌۴۰۱ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین جلسه سپاه محمدرسول‌الله قبل از عملیات آزادسازی خرمشهر به فرماندهی احمد متوسلیان سکانسی از فیلم «ایستاده در غبار»
هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
📎 مانع درک حقیقت ایمان 🖌 حضرت (ص): هیچ بنده ‏اى حقیقت ایمان را درک نمی کند، تا وقتی که بتواند از زبانش نگهداری کند. 🖌 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ...لَا يَعْرِفُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى يَخْزُنَ مِنْ لِسَانِهِ . ـــــــــــــــ 📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۷۶ روایة: ۷ @hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت صد و بیست و سوم قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/792 فصل دهم نبرد فاو(۱۴) علی آقا به کریم مطهری و من گفت: "امشب شما دو نفر به گردان ۱۵۵ مامور می‌شوید" من با موتور راه افتادم و آن دو با تویوتا به محض اینکه به جاده فاو بصره رسیدیم، تویوتای علی‌آقا ترکش خورد و همان جا ماند علی‌آقا دستم را گذاشت توی دست فرمانده گردان، حمید رهبر و خودش با موتور من برگشت اولین بار بود که می‌دیدم نیروهای گردان قبل از بچه‌های اطلاعات عملیات پشت خاکریز آرایش گرفته‌اند آنها منتظر دستور و آماده حمله بودند اما به کجا!؟ حتما باید جلو می‌افتادم اما تمام اطلاعات من از این منطقه در حد دو بار رفت و آمد طی روز گذشته بود که به طور اتفاقی به خط لشکر امام حسین رفته بودم گردان ۱۵۳ باید طبق نظر مسئولان طرح و عملیات از سمت راست به حالت نیم‌دایره به پشت تانک‌های دشمن می‌رفتند و گردان ۱۵۵ از سمت چپ به همین شکل مانور نیم دایره‌ای می‌دادند تا با الحاق، عملیات انهدام تانک‌ها از پشت سر انجام شود تنها مزیت ما داشتن یک خاکریز منقطع اما کوتاه بود عراقی‌ها به جای خاکریز، در پناه تانک‌ها و نفربرها و حتی خودروها آرایش گرفته بودند همه چیز شرایط قبل از طوفان را نشان می‌داد هر طرف پیش‌دستی می‌کرد، نتیجه به نفع او بود اما چگونه!؟ اگر ما به دل تانک‌ها می‌زدیم، استعداد ۲ گردان برای انهدام این همه تانک کم بود این سوال به ذهن خیلی‌ها آمد اما کسی چیزی نمی‌گفت سید مسعود که به شجاعت و تدبیر معروف بود، تردید را در چهره من خواند گفت: "اینجا بیشتر از ۲۰ دستگاه تانک نیست! شما جلو بیافتید و از سمت چپ دورشان بزنید!" گفتم: "برادر حجازی! کو ۲۰ دستگاه تانک! اینها بالای ۲۰۰ تانک هستند!!!" حجازی تند شد: "اگر نمی‌خواهی جلو بروی بهانه نگیر! بگو نمی‌روم!!!" دوربین را به سمتش گرفتم و گفتم: "اگر قبول نداری بیا خودت دید بزن! حتی تانک‌هایی که روی تریلی‌ها صف کشیده‌اند بیشتر از ۲۰ دستگاه هستند!!!" برای حجازی ترس معنایی نداشت وقتی شال سبز سیدی را به گردن می‌آویخت همه روحیه می‌گرفتند. حتی علی‌آقا خیلی جاها گره‌های بزرگی را به سرانگشت اراده خود باز کرده بود اینجا هم تاکید داشت که باید تانک ها را منهدم کنیم نماز مغرب و عشا را با پوتین خواندیم گردان آماده حرکت شد ابتدا گروهان اول به فرماندهی مظاهر مجیدی سپس با فاصله کوتاهی من جلو افتادم یکی دو دقیقه بعد گروهان سوم از خط خودی جدا شد... که همزمان رگبار حداقل ۵ تیربار دوشکا به سمت ما آغاز شد تیر تراش به معنای واقعی کلمه آنجا اتفاق افتاد عراقی‌ها گذاشتند تا دو گروهان به نزدیک‌ترین فاصله به آن‌ها برسند بعد شلیک کردند تیربارها از کف زمین تا ارتفاع یک متری را می‌زدند نیروها نه خاکریزی و نه حتی چاله‌ای برای دور ماندن از تیرهای سرخ نداشتند زوزه رگبار تمام دشت را گرفت گروهان اول بیشتر از ما گلوله باران شد آنها تا چند قدمی تانکها رسیده بودند چند نفرشان از سد تیربارها گذشتند و روی تانک‌ها پریدند فاصله ما بیشتر بود دشمن علاوه‌ بر تیربار با توپ و خمپاره گروهان ما و گروهان سوم را می‌زد زیر آتش به سمت جلو دویدم آرایش و نظم به هم ریخته بود هرکس به سمتی می‌رفت چشم من به مسیری بود که چند دوشکا همزمان شلیک می‌کردند ناگهان خمپاره‌ای کنارم منفجر شد و ترکش پشتم را شکافت ◀️ ادامه دارد ... هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوش‌لفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews75979710412148515250152.pdf
11.6M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات روزنامه کیهان امروز چهارشنبه ۴ خرداد ۱‌۴۰۱ --------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee