eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
394 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
چند سال قبل ، آقای حسینی قمی در مهدیه شهر رشت سخنرانی داشتند و بعد از اینکه برگشتند گفتند که بعد از سخنرانیشان فردی به ایشان مراجعه کرده و گفته است که میخواهد مقداری پول به صورت قرض الحسنه برای چند ماه در اختیار ایشان قرار بدهند. بنا شد آن فرد با ماتماس بگیرند ، ایشان تماس گرفتند و گفتند مبلغ بیست میلیون تومان را برای مدت نه ماه میخواهند قرض بدهند تا با آن کار برخی نیازمندان حل شود و چکی هم به این مبلغ برای نه ماه بعد دریافت کردند و پول را هم واریز کردند( البته برای ما سوال شد که چرا نه ماهه و مثلا چرا یکساله این پول را ندادند ؟) در طی این مدت ، کار چندین نفر از نیازمندان با پول ایشان راه افتاد و سر موعد هم چک تضمینی پاس شد. مدتی بعد ایشان با ما تماس گرفتند و گفتند شما چیزی از من در مورد این پول و اینکه چرا آن را نه ماهه قرض دادم نپرسیدید ؟ گفتیم که لزومی ندیدیم و با خودمان گفتیم که شاید شرایط شما اقتضای زمان و مبلغ بیشتر ندارد! ایشان گفتند که من یک آدم معمولی هستم و آدم ثروتمندی نیستم ، یک روز که پای صحبت آقای حسینی قمی در مهدیه رشت نشسته بودم ایشان روایتی را خواندند و بر اساس آن گفتند که اگر شما در زندگی خودتان مشکلی دارید ، تصمیم بگیرید که مشکلی را از دیگران حل کنید تا خداوند نیز مشکل شما را حل کند. من و همسرم چند سال بود ازدواج کرده بودیم و صاحب فرزندی نشده بودیم ، چند روزی هم بود که خانه خودمان را فروخته بودیم و دنبال خرید یک خانه مناسب تر بودیم ، با شنیدن این روایت به ذهنمان رسید که با خدا عهدی بکنیم به این مضمون که ما با این پولی که در دستمان هست گرهی از کار افراد نیازمند باز کنیم و خداوند هم به لطف خودش گره از کار ما که چند سال است فرزند دار نمیشویم باز کند. لذا قسمتی از پول خانه را برای قرض به نیازمندان در اختیار گذاشتیم و موعد آن را هم نه ماهه قرار دادیم که انشاالله در این نه ماه به خواسته خودمان هم برسیم و خدا حاجت ما را روا کند و ما صاحب فرزند بشویم. الان که با شما صحبت میکنم ، دختر خانم ما " فاطمه زهرا " چند روزیست که به دنیا آمده و از طرفی هم همان روزهایی که پول را قرض دادیم ، خانه مناسبی را پیدا کردیم و فروشنده هم قبول کرد که بیست میلیون تومان را از ما چک نه ماهه قبول کند و ما چکی که از شما گرفته بودیم به فروشنده دادیم . الان که با شما صحبت میکنم به برکت گره گشایی از کار مردم ، هم دختر زیبا و نازنینی داریم و هم خانه ای که آن را میپسندیم! پ‌ن: در این سالها با موارد این چنینی زیاد مواجه شده ایم که اگر موافق باشید برخی از آنها را نقل خواهیم کرد.
ترشرویی⇦دشمنی 🖌 یکى دو علیهما السلام نقل کرده‏ اند که فرمود: ترش روئى با مردم دشمنى ببار آرد. 🖌 عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام قَالَ الِانْقِبَاضُ مِنَ النَّاسِ مَكْسَبَةٌ لِلْعَدَاوَةِ. 📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 450 روایة: 5
هدایت شده از سالن مطالعه
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت شصت و هفتم قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/238 ✒دلم می‌خواست می‌توانستم از عراقی‌ها انتقام بگیرم. با مبتلا شدن به گال بد جوری تحقیر شده بودم. لخت شدن در برابر دوستان سخت و در برابر دشمنان سخت‌تر بود. آن روزها در کنار بیماری گال، رشک‌ها و شپش‌ها نیز هم‌دست عراقی‌ها شده بودند تا خونمان را بمکند. به علت شرایط غیر بهداشتی کمپ، تمام لباس‌هایمان پر از شپش و رشک بود. آخرهای شب، اوقات فراغت بچه‌ها شده بود کشتن شپش‌ها. از بس شپش‌ها خونمان را مکیده بودند که چاق و چله شده بودند. شکم‌شان پر از خون بود و به سختی از سر وصورت‌مان بالا می‌رفتند. لای درزهای پیراهن و شلوارمان جا خوش کرده بودند. هر چقدر از آنها می‌کشتیم، فردای آن روز تعدادشان بیشتر می‌شد. روزهای بعد رشک‌ها تبدیل به شپش می‌شدند. بچه‌ها چنان شپش در سرشان رخنه کرده بود که از زیر پوست سر بچه‌ها شپش و رشک و عفونت بیرون می زد. نیمه‌های شب که از خواب بیدار می‌شدم، بیشتر اسرا مشغول کشتن شپش بودند. بعضی‌ها در خواب دستشان در حرکت بود و لحظه‌ای از خاراندن غافل نمی‌شدند. شب بچه‌ها لباس‌هایشان را وارونه می‌پوشیدند تا برای ساعتی از شر شپش‌ها راحت باشند. اقرار می‌کنم مقابل نگهبان‌های عراقی کم نیاوردیم، اما مقابل شپش‌ها چرا! صبح‌ها که می‌خواستیم صبحانه بخوریم، به خاطر کشتن شپش‌ها ناخن‌هایمان که تنها ابزار قتل شپش‌ها بود، خون‌آلود بود. ترجیح می‌دادیم آبی را که می‌خواهیم دست‌هایمان را با آن بشوییم، بخوریم. با همان دست‌های کثیف غذا می‌خوردیم. ‌دلم می‌خواست از عراقی‌ها انتقام می‌گرفتم. قضیه را به جلال رحیمیان ارشد بازداشتگاه گفتم، استقبال کرد. از عاقبت کار می‌ترسید. جلال گفت: عراقی‌ها می‌فهمن و حالمون رو می‌گیرن! جلال! شاید خدا از این کارمون راضی نباشه، ولی یه حالی از عراقی‌ها بگیریم ضرر نداره. نزار بچه‌ها بفهمن. حواسم هست، فقط به اونی که قراره این کارو انجام بده می‌گم. تعدادی شپش توی پلاستیک ریختیم. با مجید قربانی که مسئول نظافت اتاق سرنگهبان بود، صحبت کردم. از مجید خواستم دور از چشم نگهبان‌ها، شپش‌ها را لابه‌لای پتوی عراقی‌ها خالی کند. مجید می‌ترسید لو برود. گفت: اگر بفهمن دمار از روزگارم در میارن! برای این کار انگیزه‌ی کافی نداشت. مجبور بودم برایش صغری و کبری بچینم: ....مجید! تو بحث بیماری گال مجبور شدیم مقابل ایرانی و عراقی لخت بشیم. اونا مثل یه برده با ما برخورد می کنن. اسرای اونا تو ایران چلو مرغ می‌خورند و ما فقط خواب چلو مرغ می‌بینیم. این شپش‌هایی که خون ما را می‌مکند! بخاطر بی توجهی عراقیاست! سعی کردم انگیزه‌ی کافی را در او به وجود آورم. چون قضیه با او مطرح شده بود، عقل حکم می‌کرد خودش این کار را انجام دهد. می‌توانستم سراغ فرد دیگری که روزهای بعد مسئولیت نظافت اتاق سرنگهبان را بر عهده می‌گرفت، بروم، صلاح نمی‌دیدم. اگر او این کار را انجام نمی‌داد، روزهای بعد توسط فرد دیگری انجام می‌شد، عراقی‌ها مجید را سین جیم می‌کردند. چون خودش مرتکب چنین کاری نشده بود، احتمال این که به عراقی‌ها بگوید، فلانی گفت این کار را انجام دهم و من قبول نکردم وجود داشت. اما اگر دستش توی این جرم شریک می شد، خودش را لو نمی‌داد. بعد از صغری و کبری چیدن‌های فراوان قانع شد شپش‌ها را لابه‌لای پتوی عراقی‌ها خالی کند. ◀️ ادامه دارد . . . با ما همراه باشید هر روز با یک قسمت از کتاب بی‌نظیر پایی که جا ماند ✅ قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/245 مسئول کانال: @Mehdi2506
🛑 آخرین وضعیت مبتلایان کرونا در قم تا امروز/ ۵ شهروند دیگر جان باختند! دکتر قدیر رییس دانشگاه علوم پزشکی قم: در ۲۴ ساعت گذشته و تا ۲۲ مرداد 🔹۸۷ نفر در قم پذیرش شدند 🔹۵۲ مورد بستری جدید 🔹۵۷ نفر ترخیص از کل بیماران 🔹در حال حاضر ۳۵۳ نفر بستری داریم 🔹وضعیت ۷۰ نفر از آن‌ها وخیم است 🔹همچنین در ۲۴ ساعت گذشته، ۵ نفر که تست کرونای آنها مثبت بود، جان خود را از دست دادند.
هدایت شده از اکبر ابدالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 گشایش واقعی اقتصادی 🔹 دولت ظرف 2 ماه میتواند با تشکیل بانک اطلاعاتی مالیاتها را واقعی کند پ.ن: چرا این کار ساده را دولت انجام نمی دهد؟ 🆔 @mashgh626
هدایت شده از اکبر ابدالی
🔻🔻 خبر فوری بی بی سی: انگلیس پس از 11 سال وارد رکود اقتصادی شد 🆔 @mashgh626
با چه کسی رفت و آمد کنیم؟ 🖌 ابو عدیس گوید: حضرت (ع) فرمود: اى صالح پیروى کن از کسی که تو را مى ‏گریاند و اندرزت مى‏ دهد، و پیروى مکن از آنکه تو را بخنداند و فریبت دهد، و بزودى همگى بر خدا درآئید و بدانید. 🖌 قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام يَا صَالِحُ اتَّبِعْ مَنْ يُبْكِیكَ وَ هُوَ لَكَ نَاصِحٌ وَ لَا تَتَّبِعْ مَنْ يُضْحِكُكَ وَ هُوَ لَكَ غَاشٌّ وَ سَتَرِدُونَ عَلَى اللَّهِ جَمِیعاً فَتَعْلَمُونَ‏. 📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 451 روایة: 2
هدایت شده از سالن مطالعه
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت شصت و هشتم قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/241 ✒سامی، نگهبانِ خوب عراقی سراغ‌مان آمد. بیشتر آدم‌های شر، توی بازداشتگاه ما بودند. همان‌طوری که پیش‌بینی کرده بودم، شپش‌ها سراغ عراقی‌ها رفته بودند. سامی وارد بازداشتگاه شد و با لبخند معنی‌داری گفت: شپش‌ها سراغ ما هم اومدن! به من و دو، سه نفر دیگر مشکوک بود. از نگاهش فهمیدم می‌داند باید کار ما باشد. دوست داشت بداند نقشه‌ی کیست؟ به من بیشتر از دیگران مشکوک بود. هر چند سامی خودی بود و خطری از سوی او ما را تهدید نمی‌کرد. آن روز به او چیزی نگفتم؛ اما بعد چرا. هوای مرداد ماه گرم بود. از بس آب گرم خورده بودیم، بیشتر بچه‌ها اسهال گرفته بودند. دو، سه هفته‌ای بود بچه‌ها به روش خاصی برای خنک کردن آب خوردن رو آورده بودند. دور لیوان‌های حلبی‌مان را گونی دوخته بودیم. هر لیوان آب سهمیه‌ی دو نفر بود. شب‌ها گونی‌های دور لیوان‌ها را خیس می‌کردیم و روی نرده‌های فلزی پنجره قرار می‌دادیم، تا بر اثر وزش باد خنک شود. چهار، پنج ساعتی طول می‌کشید تا آب لیوان‌ها کمی خنک شود. روی هر پنجره بیش از سی، چهل لیوان پر از آب با دقت و ظرافت خاصی چیده شده بود. اگر فردی لیوان پایینی را می‌خواست بردارد، بیش از بیست لیوان باید برداشته می‌شد تا این جابه‌جایی انجام می‌گرفت. ساعت از ده، یازده شب گذشته بود. ولید نگهبان شب بود. پشت پنجره بازداشتگاه که حاضر شد با انگشت به یکی از لیوان‌های بالایی زد. اگر یکی از لیوان‌های پایینی و یا بالایی به زمین می‌افتاد، همه‌ی لیوان‌ها یکی پس از دیگری سرنگون می‌شدند و آب زیراندازها را خیس می‌کرد. از امشب به بعد هر وقت ولید و حامد نگهبان شب بودند، روی میله‌های پنجره لیوان نمی‌ چیدیم. ولید می‌گفت: لیوان‌ها مانع دید نگهبان شب است! ◀️ ادامه دارد . . . با ما همراه باشید هر روز با یک قسمت از کتاب بی‌نظیر پایی که جا ماند از قسمت اول داستان نوجوان ۱۶ساله در زندان اسارت عراق، کتاب بی‌نظیر "پایی که جا ماند": https://eitaa.com/salonemotalee/111 مسئول کانال: @Mehdi2506
هدایت شده از اکبر ابدالی
🎉 مژده خوشبختی 👌 جوانان مومن بزودی مشکلات اقتصادی را حل خواهند کرد. ، 96/9/1 🆔 @mashgh626