هدایت شده از سالن مطالعه
#مثل_یک_مرد
بر اساس واقعیت
قسمت هفتم
زینب و یک نفر از خواهرها زودتر رسیده بودند با دیدن ما به استقبالمان آمدند بعد از احوالپرسی نوبت تعویض لباس شد...
این بار اما برای من فرق می کرد زینب ماسک را به دستم داد با عشقی وصف نشدنی آن را به صورتم زدم...
یاد حرفهای مرضیه افتادم... یاد عملیات خیبر... یاد شهدای طلایئه... همه و همه انگیزه ای شده بود برای ادامه ی راهم...
از شهدا مدد خواستم کمک کنند...
و چه خوب امدادگرانی هستند شهدا...
در حال نجوا با خدا بودم که صدای آقایی از بیرون خلوتم را بهم زد...
خواهران کرونایی!
این اسمی بود که وقتی جنازه ی کرونایی می آوردند ما را صدا می زدند یکدفعه تنم لرزید اما نه مثل دیروز...
دوباره زینب و مرضیه جلو رفتند میت را تحویل گرفتن ...
جنازه کمی سنگین بود و تنهایی کار برایشان سخت بود ....
ما چهار نفر بودیم و مثل دیروز نیروی کمکی نداشتیم.
آن یکی خواهر هم گذاشته بودند برای کفن که نباید جلو می آمد که خیس شود... آرام آب دهنم را قورت دادم یک یا زهرا گفتم و رفتم سمت بچه ها... پیرزنی بود آرام با چهره ای نورانی ...
وقتی فهمیدم مادر شهید است قلبم آرامش عجیبی گرفت...
شروع کردم کمک کردن... بچه ها هم سخت مشغول بودند...
لحظه ای ذکر از زبانم و اشک از چشمانم متوقف نمی شد...
حس حضور شهدا و اینکه پسر آمده به استقبال مادرش حس آرامش بخشی بود در همان حال احساس کردم چقدر بعضی ها حتی مردنشان هم با هم فرق می کند!
بعد از اتمام غسل با آن لباسهای محافظ خیس عرق بودم اما نه از ترس!
از شدت فعالیت و گرمای لباسها!
تمام طول آن مدت فقط با خود می اندیشیدم آخر کار من چه می شود...
آیا خودم را آماده ی این جا به جایی کرده ام!؟
آیا دوست داشتنی هایی انتخاب کرده ام که فقط در این لحظات به من بدهند!؟
هنوز استراحت نکرده بودیم که دوباره با صدای آن مرد بلند شدیم...
دومین جنازه را که تحویل گرفتیم خانم میانسالی بود...
سعی کردم بر احساساتم غلبه کنم... مشغول شدیم ذکر و دعا لحظه ایی از زبان بچه ها متوقف نمی شد...
شاید هیچ وقت در طول عمرم اینطور برای خدا عرق نریخته بودم!
یاد حرف حاج قاسم افتادم فرصتی که در بحرانها هست در خود فرصت ها نیست!
هنوز کار این میت تمام نشده بود که جنازه ی بعدی را آوردند...
و ما بدون استراحت بعد از اتمام این جنازه کار بعدی را شروع کردیم...
و دوباره جنازه... و دوباره...
بیشتر از اینکه خسته باشم کلافه بودم... کلافه از اینکه چرا وقتی می توانیم با پیشگیری جلوی این ویروس منحوس را بگیریم با خودسری اینقدر راحت عزیزانمان را از دست می دهیم...
نکته ی عجیبی که حس میکردم حالت و حس من با هر جنازه متفاوت بود کنار بعضی ها احساس آرامش می کردم و کنار بعضی دیگر دلهره یی عجیب سراغم می آمد!
اول فکر می کردم فقط خودم دچار چنین حالتی شدم اما وقتی از بقیه بچه ها پرسیدم خیلی جالب بود که هر کدامشان این حالت را تجربه کرده اند!
برایم سوال شده بود براستی چه چیزی باعث می شود کنار جنازه ایی آرامش داشته باشی و کنار جنازه ی دیگری از ترس قالب تهی کنی؟!
و زینب انگار ذهن من را خوانده باشد گفت : بچه ها دقت کردید حس بودن کنار هر جنازه چقدر متفاوت بود! و بعد ادامه داد خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند و سکوت کرد...
زینب که بچه ها چشم رنگی صدایش می زدند با صورتی سفید و ابرو هایی کشیده و چشمانی عسلی روشن که به چهره اش زیبایی خاصی داده بود!دختری با روحیه ی آرام و تودار که کمتر حرف می زد و بیشتر پا به رکاب بود...
در این دو روز بیشتر ساکت بود و مشغول کار!
در دلم گفتم کاش حرفش را ادامه می داد...
دوست داشتم بیشتر بشناسمش!
قبل از اینجا یکی و دو بار بیشتر ندیده بودمش و آشناییمان در همین حد بود...
ولی نمی دانستم که...
ادامه دارد...
قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/700
کیهان-دوشنبه ۲۶ آبان.pdf
9.77M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز دوشنبه ۲۶ آبان ۹۹
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
47.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | فتح سوسنگرد
🔻به مناسبت سالروز فتح سوسنگرد، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR بخشی از مستند «در لباس سربازی» را که به روایت حضرت آیتالله خامنهای از آزاد سازی سوسنگرد پرداخته است، بازخوانی میکند.
💻 @khamenei_ir
🔴 حجه الاسلام نبویان عضو محترم کمیسیون اصل نود در مجلس شورای اسلامی
🔺 از ورود قاطعانه کمیسیون اصل نود برای بررسی چرایی تست داروهای سازمان بهداشت جهانی بر روی بیماران ایرانی و برخورد با خاطیان این اتفاق ناگوار و دلخراش، کمال تقدیر و سپاس را داریم.
هدایت شده از
امام زادگان عشق
#باقیات_الصالحات_از خود به جا بگذاریم؛
امام باقر علیه السلام می فرمایند؛
کسی که مسجدی بنا کند ، اگر چه کوچک باشد ، خداوند برای او خانه ای در بهشت بنا نماید .
#مشارکت_در_ساخت_مسجد
#حضرت_زینب_علیها_السلام
شماره کارت جهت واریزی شما
#خیّرین_مسجد_ساز
شماره کارت جهت ساختمان مسجد حضرت زینب علیهاالسلام
۶۲۷۳۸۱۱۰۹۶۲۶۷۱۱۴
بنام مهندس علیاکبر جانباز
این حساب منحصرا به ساختمان مسجد تعلق دارد و نیازی به اعلام واریز نیست.
#تقبل_الله
#مشارکت
#ساخت_مسجد
هدایت شده از
امام زادگان عشق
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
سلام علیکم
خواهربزرگوارشهید هادی صدیقی برای شفای مادر بزرگوارشان ختم هفتاد سوره ی حمد برداشته اند و از همسایه های عزیز خواستند تا در این ختم همراهیشان کنیم .
شفای همه ی مرضای اسلام علی الخصوص #مادربزرگوار شهید هادی صدیقی#یک_حمد_و_صلوات
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
هدایت شده از قرآن روزی یک صفحه🇵🇸
031 (Sayyaf zadeh-604).mp3
721K
هدایت شده از فقه و احکام رهبری (leader.ir)
📚 حق المارّه
💠 سؤال: #حق_المارّه چیست؟ شرایط آن را بیان کنید.
✅ جواب: کسی که در حال #عبور به درختی #میوه دار برسد ـ با شرایط زیر ـ می تواند از میوۀ آن بخورد:
۱. بنابر احتیاط واجب یقین به عدم رضایت مالک نداشته باشد.
۲. به طور اتفاقی از آنجا عبور کند نه با قصد #خوردن_میوه.
۳. ضرر و آسیب به درخت نزند و میوه ها را تلف نکند.
۴. میوه را همان جا بخورد و با خود نبرد.
۵. وارد #ملک ـ مانند #باغ ـ نشود.
#حق_رهگذر #حق_الناس
🆔 @leader_ahkam
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🔅امیرالمؤمنین #امام_علی عليه السلام:
✍️ اِفعَلوا الخَيرَ و لا تُحَقِّروا مِنهُ شَيئا؛ فإنَّ صَغيرَهُ كَبيرٌ، و قَليلَهُ كَثيرٌ
🔴 كار خوب انجام دهيد و هيچ كار خوبى را كوچک مشماريد؛ زيرا كوچک آن هم بزرگ است و اندكش بسيار
📚 وسائل الشیعة، جلد۱، صفحه۱۱۸
#حدیث_روز
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•