eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
394 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  امام زادگان عشق
: ۱۳۴۵/۷/۲ :۱۳۶۱/۴/۲۵ پیکر:۱۳۷۷/۲/۱۱ : رمضان :شرق_بصره 🌷🍃🕊🌷🕊🌷🍃🌷 🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷
هدایت شده از نکات تاریخی
با سلام هر از گاهی یک نکته؛ 👌👌👌👌👌 نکته تاریخی؛ امام جوادالائمه علیه السلام و اعلام زمان شهادت خودشان! امام جوادالائمه علیه السلام در روایتی فرمودند: ▪️الفَرَجُ بعدَ المأمونِ بثَلاثینَ شَهراً▪️ گشایش (کار من) سی ماه بعد از (مرگ) مأمون است. راوی (ابن بزیع) میگوید: محاسبه کردیم و دیدیم که سی ماه بعد از مرگ مأمون، حضرت (توسط معتصم) به شهادت رسید. 🌹🌹🌹🌹🌹 کشف الغمه: ج2، ص 363
‏ عزیزان فراموش نکنیداز امشب نمازوواعدنا خونده بشه امشب شب اول ماه ذیحجه است 🌱نماز دهه اول ذی الحجه🌱 🔅امام باقرعلیه السلام می فرمایند: هیچ‌گاه نماز دهه اول ذی الحجه را ترک نکنید، و اگر این نماز را بخوانید، در ثواب اعمال حاجیان شریک خواهید بود، هر چند که به حج نرفته باشید. (سید بن طاووس، الاقبال، ۱۴۱۹ق، ج۲، ص۳۵) 🌴 کیفیت نماز 🌴 نماز دهه اول ذی الحجه در ده شب اول این ماه (از غروب آخرین شب ماه ذیقعده تا شب عید قربان) و بین نماز مغرب و عشاء باید خوانده شود. 🔅این نماز دو رکعت است. در هر رکعت بعد از تکبیره الاحرام ابتدا سوره حمد و بعد سوره اخلاص و سپس باید آیه ۱۴۲ سوره اعراف (وَ واعَدْنا مُوسی‏ ثَلاثِینَ لَیلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَةً وَ قالَ مُوسی‏ لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ)؛ خوانده شود.
پوستر مراسم جشن سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها👆👆👆👆
هدایت شده از اکبر ابدالی
👊 ترس از مرگ کشنده تر از مرگ برای آمریکاست 🆔 @mashgh626
هدایت شده از  امام زادگان عشق
🌺فرخنده باد خجسته ترین پیوند روزگار 🌸 🌺کوثر شده عروس صاحب یکتای ذوالفقار 🌸 با حضور در محله زینبیه 🗓 تاریخ: ۱۳۹۹/۵/۱ ⌛️همزمان با نماز مغرب و عشاء 🔰مکان : انتهای خیابان شهیدان همتی . فضای باز 🔺حضور با و
🖌حضرت علیه السلام فرمود: على بن الحسین علیهما السلام خوش آوازترین مردم بود در خواندن قرآن و سقاها [که مشک سنگینی حمل میکردند] وقتی به در خانه‏ ایشان می رسیدند، مى ‏ایستادند و قرآن خواندن وی را گوش مى‏ دادند. 🖌 عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ صلوات الله علیه أَحْسَنَ النَّاسِ صَوْتاً بِالْقُرْآنِ وَ كَانَ السَّقَّاءُونَ يَمُرُّونَ فَيَقِفُونَ بِبَابِهِ يَسْمَعُونَ قِرَاءَتَهُ. 📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 420 روایة: 11
هدایت شده از سالن مطالعه
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت چهل و ششم 🇮🇷 قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/176 ✒نگهبان‌ها عکس امام خمینی را سیبل قرار دادند و گفتند در مسابقه دارت باید به طرف عکس رهبرتان نشانه‌گیری کنید! برای قسمت‌های مختلف عکس حضرت امام امتیازاتی مشخص کرده بودند. چشم و پیشانی و عمامه ده امتیاز، چانه و گونه هشت امتیاز، محاسن شش امتیاز و خود عکس چهار امتیاز! پیشنهاد برگزاری این مسابقه را شفیق عاصم، افسر بعثی بخش توجیه سیاسی، داده بود. هربار که می‌آمد نقشه پلیدی در سر داشت. طرح اعدام‌های مصنوعی فکر خودش بود. هر چند وقت یکبار یکی از اسرا را بیرون کمپ می‌برد، کنار دیوار قرار می‌داد و یا به پایه برق و ستون پرچم عراق می‌بست، چند نظامی با اسلحه می‌آمدند و به اسیر می‌گفتند قرار است اعدام شوی. یک بار این بلا را به سر من هم آورد. آن روز وقتی بهم گفت: «دستور صدام است که نیروهای واحد اطلاعات و عملیات رو اعدام کنیم.» واقعا باورم شده بود که اعدام می‌شوم! وقتی موضوع این مسابقه مطرح شد، بچه‌ها اعتراض کردند. مقاومت و غیرت بچه‌ها، عراقی‌ها را عصبانی کرد. ولید و ماجد به خشونت متوسل شدند. بچه‌ها حاضر نشدند در مسابقه شرکت کنند. عکس امام دست حامد بود. عکس را روی کارتن چسبانده بودند. ولید به من پیله کرده بود که در این مسابقات شرکت کنم. به ولید گفتم: «تو خط مقدم به خاطر اینکه حاضر نشدم به امامم توهین کنم، با اینکه پایم قطع بود و فقط به یه تکه پوست و رگ وصل بود، افسر شما دو گلوله به هردو پایم شلیک کرد، تو می‌گی به طرف عکس رهبرم نشانه‌گیری کنم؟! به خدا اگه بمیرم این کار رو نمی‌کنم.» گفت: «پس باید سر خودتو به جای عکس خمینی نشانه‌گیری کرد.» گفتم: «سر من فدای یه تار موی امام.» اینجا بود که با کابل و لگد به افتاد به جانم. بعد از اینکه با مقاومت بچه‌ها مواجه شدند یک قدم عقب‌نشینی کردند و تصمیم گرفتند خودشان در این مسابقه شرکت کنند. داشتم وارد بازداشتگاه میشدم که یک‌ دفعه به زمین افتادم.از درد آرنجم، چشمانم سیاهی رفت. سر چرخاندم ببینم چه کسی عصایم را از زیر بغلم کشید. حامد بود. او در حالی که عصایم کابلش شده بود، با فحش و ناسزا به سر و کمر اسرا می‌کوبید و از بچه‌ها می‌خواست صف توالت را خلوت کنند. وقتی می‌دیدم حامد با عصایم به بچه‌ها می‌کوبد، سختم بود. دست نوشته ها و اطلاعات مهمی در عصایم جاسازی کرده بودم. آن‌ها را درآوردم و لا‌به‌لای متکای ابری جاسازی کردم و به اتاق سرنگهبان رفتم. سعد آنجا بود. به سعد گفتم: «حامد با این عصا بچه‌ها رو می‌زنه، حقیقتش رو بخواید من عصایی رو که شما باهاش بچه‌ها رو می‌زنین، نمیخوامش.من از دوستانم خجالت می‌کشم با این عصا راه برم!» - اگه خجالت می‌کشی باهاش راه نرو! - باهاش راه نمی‌رم، پا ندارم دست که دارم! عصایم را با ناراحتی زمین گذاشتم و نشسته با کمک دست‌هایم از اتاق سرنگهبان بیرون آمدم. یک لنگه دمپایی‌ام کفش دست چپم بود. با اینکه زندگی در شلوغی بدون عصا برایم سخت بود، اما راضی بودم. ◀️ ادامه دارد . . . قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/180