بنده های شاکر
زشتیهای دیگران را میپوشانند
بدیها رانادیده میگیرند
سختیهارا بالبخندوامید میگذرانند
و باور دارند که
پایان شب سیه سپید است
چون دلشان را نورخدا گرفته
🌟شبتون خوش🌟
@ahmadelyasi1369
با نام و یاد خـــــدا
می توان
بهتـــــرین روز را
برای خود رقم زد
پس با عشـــــق
و ایمــــان قلـــــبی بگوییم
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
@ahmadelyasi1369
#صبحتبخیرمولایمن
صبحها را با سلامی
بہ تو پیوند زنم
اے سر آغازترین روز خدا
صبح بخیر
بہ امیدے کہ
جوابی ز شما میآید
گفتم از دور
سلامی بہ شما
صبح بخیر
#اللهمعجللولیکالفرج
#روزتونمهدوی
@ahmadelyasi1369
#عصرتونمهدوی
هر روزمان چه غم انگیز می گذرد.
ماه هاست اسیر هجوم بیماری و دردیم . عزیزان بسیاری را
غریبانه به آغوش خاک سپرده ایم....
و این قصه ی هر روز ماست ...
خوب می دانم که این همه درد ،
این همه رنج ،
این همه حیرت و اضطراب ...
حاصل دنیایی است که
به نبودنت خو کرده است ...
اما ...
بگو من در حسرت سنگین فراقت
با این همه اندوه چه کنم ؟ ...
⚘أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج⚘
@ahmadelyasi1369
#قسمتی_اززندگی_وخاطرات_شهیدمهدی_نظری👇👇
تولدمهدی همزمان با شهادت داییم ام پاسدارشهیدعباس الیاسی بود آقا مهدی متولد۶۴.۱.۱فرزندهفتم خانواده بود داییم در جنگ تحمیلی جزیره مجنون شهیدشددرسال۶۴. تولدمهدی همزمان با شهادت داییم بوده
مهدی که متولدشدهمان شب خبر شهادت دایی را دادند.مادرم روی مهدی خیلی حساس بود میگفت جانشین برادرم میشه
همین باعث شد بیشتر به مهدی اهمیت بده و مهدی یادمه اسباب بازی هاش تفنگ بودند.میگفت میخواهم مثل دایی ام پاسدارباشم
دیپلم راکه گرفت رفت خدمت سربازی بلافاصله رفت امتحان داد برای پاسداری که با بالاترین نمره قبول شد.وقتی آموزشهای لازم را دید اعزام شدبه پادگان ولیصر(عج)اندیمشک.بعدازچندوقت دوباره برا دوسال به اروندکنارروفت وقتی رسید محل کارش دیدگردان عمار است همانجایی که دایی آنجا بود یک روز اومد کنارم و دست گذاشت روی شانه ام و گفت خواهر اگر گفتی کارم کجاست گفت جایی که دایی عباس بود میدونم که دایی هوامو داره گفتم مهدی یعنی چی وخندید گفت یعنی اینکه نمیدونم چرا حس میکنم مثل دایی شهیدمیشم. خندیدم و گفتم تو و شهادت الان که نه جنگی چطورشهیدمیشی ؟بعد این عکس رو نشونم داد
#بہقوݪِحآجحُسِینیڪتآ
پآۍآدمجایۍمیرهڪہدݪشرفتہ !
دلارومواظبباشیم
تاپاهاجاۍبدۍنره (:"💔