فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مصاحبه با شهید والامقام رضا زلفخانی قبل از عملیات عاشورایی بدر
🔹️مصاحبه شیرین و خاطره شنیدنی فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، پاسدار دلاور شهید والامقام رضا زلفخانی قبل از عملیات عاشورایی بدر
🔹️ شیرمرد زنجانی، سردار دلاور شهید والامقام رضا زلفخانی معاونت گردان خط شکن حضرت حر (ره) لشگر ۳۱ عاشورا در عملیات بدر، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود.
🔹️ اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی بدر، منطقه عملیاتی شرق دجله عراق به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
https://eitaa.com/joinchat/1420951580C492d59180b
#ژاژیله
بنام سلام که. نام زیبای خداست
💥🌸💥خاطره؛💥🌸💥
قسمت اول؛
راوی؛ جانباز هوشنگ رضائی
عملیات پیروزمند بیت المقدّس ۳بر فراز ارتفاع صعب العبور وبرف گیر گوجار. ماووت عراق، بامشارکت گردان عملیاتی حمزه سیدالشهدای ارسنجان وپاسارگاد و بر پهنه ی برف های قطور و یخین آن ارتفاع سموری و دهشتناک در تاریخ ۲۴ اسفندماه۱۳۶۶ صورت پذیرفت
💧نشان بعث!!!💧
✅بعضی از خاطــرات جنگ آنقدر تلخ و ناگوار اسلت که حتّی یادآوریش هم برایم سخت و جانکاه است و مرور آن حالم را دگرگون می کند.
✅واکــاوی آن رُخدادهای تٲلّم برانگیز ریشه ی بدنم را سست می کند و عضلاتم از دردسرکِش رعشه رعشه میگیرد.
✅وقتی ذهنم را به آن حوادث معطوف می کنم، نگاهم به اطــرافیان عوض می شود.!!!
✅ طوری که اطرافیان حتّی متوجّه می شوند که انرژی منفی دریافت کـرده ام و بر این رویّه ام معترض می شوند.
✅و البته بعضٲ درک واقـع بینانه ای از جانب مخاطبین صورت نمی پذیرد!!!
✅ نمی دانم امّاچرا دوست دارم ساعاتی را با آن شرائط سپری و در حال باشم .
✅ دراین فرصت یک خاطـره کوتاه ولی تلخ را می نگارم؛
✅در عملیات بیت المقدّس ۳ و در تاریخ ۲۴ اسفندماه ۱۳۶۶ بعد از سه ساعت راهپیمایی و بالا رفتن از آن ارتفاع پر برف و کولاک، با دشمــن بشدت درگیر شدیم...
✅درگیری در لحظات اولیه به حدّی شـــدید بود که ما تعدادی از دوستان خود را از دست دادیم.
✅دوستان بهتر از جانم مانند سیّــد عبدالحمید حسینی، محمّدعلی عبداللهی، احمدعلی میرزائی، علیمراد جاویدی و.....
✅ به یک سنگر عراقـی رسیدیم ..
ادامه دارد...
#ژاژیله
✅
🌸💥🌸خاطره؛ 🌸💥🌸
قسمت دوّم؛
جانباز هوشنگ رضائی
..یک درجــــه دار عراقی سخت در حال مقاومت بود.
✅آن مزدور دست به سلاح برد، اما قبل از هر اقدامی با رگبار بچه ها کشته شد
✅ فـــردا که پایگاه عراقی ها تثبیت و نیروهای بعثی عقب نشینی کردند، من راغب شـدم تا سراغ جنازه ی همان درجه دار عراقی بروم.
✅مردی نسبتا تنومـند و با شاربی پُرپُشت و هیبتی کاملٲ نظامی!!!!
✅جنازه اش تقریبا یـخ خزده بود...
✅ کولاک و نوساناتی که بر جنازه اش احـــاطه شده بود و حجمی نازک از برف های سرگردان او را پوشانیده بود....
✅ با اینحال باد با وجـــود یخ زدگی شدید او، موهای پُر پشت و بلندش را تکان می داد.....
✅با چـندش جیبش را وارسی نمودم و مدارکش را دیدمـ
✅ نعیم سلیمان اهـــل العماره عـراق، دارای پنج فرزند، دو پسر بنام های میثم وهیثم
و
سـه دختر بنام های اعصاره، حراره و . . . . . ! که از این آخری از یادم رفته است!!!
✅از همه رقّت بار تر، نامـــه ی همسرش بود که با *بسم اللّه* آغاز شده بود و بعد از یک صفـــحه مطالب گوناگون و با خطّی زیبا، در نهایت با جمله ی *"والسلام علی من التبع الهدی"* پایان داده بود.
✅آن خانواده شیـــعه بودند!!!!
✅نفرتم بر حزب بعث و این جنگ خانمان سوزش!!! مظاعف شد!!!!
✅ بشدت ناراحت شدم و لحظاتی پیشانــی ام را بر آرپی چی ام گذاشتم و قطراتی اشک بر گونه هایم جاری شد.....
✅مدارکش را با بعنوان یادگاری و اصـــطلاحٲ غنیمت در جیب بادگیـــــرم گذاشتم و با خود آوردم.
✅ خانمش در نامـــه نوشته بود؛ شوهرعزیزم، هیچ آرزویی ندارم جز آنـکه تو از جنگ بسلامت برگردی و کانــون گرم خانواده را بار دیگر بچرخانی!!!!!
✅امّا افسـوس که فرجامش به این مرگ سخت!!!! منتهی شد!!!!!
💧 *بسیجی جانباز هوشنگ رضائی. ارسنجان*💧
https://eitaa.com/joinchat/1420951580C492d59180b
#ژاژیله