خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد
غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد
آنقدازکردگار خویشتن امیدوارم
که شفا بخش دل امیدواران خواهد آمد
باغبانا سختی دی ماه سی روز است و آخر
نو بهار و نغمه مرغ خوش الحان خواهد آمد
بلبل شوریده دل را از خزان برگو ننالد
باغ و صحرا سبز و این دنیا گلستان خواهد آمد
بوی پیراهن رسید وزین بشارت گشت معلوم
یوسف گم گشته سوی پیرکنعان خواهدآ مد
درد مندان، مستمندان، بی پناهان را بگویید
مصلح عالم، پناه بی پناهان خواهد امد
از خدا روز فرج را ای فلج کاران بخواهید
کاین جهان روزی کسی را تحت فرمان خواهد آمد
سخت آمد طول غیبت بر تو میدانم مخورغم
موقع افشاء این اسرار پنهان خواهد آمد
تلخی هجران شود شیرین به روز وصل جانان
صبح صادق از پی شام غربیان خواهدآمد
کاخهای ظلم ویران میشود بر فرق ظالم
مهدی موعود، غمخوار ضعیفان خواهد آمد
این چراغ از صرصر بیداد خاموشی ندارد
آنکه عالم را نماید نور باران خواهد آمد
نیست شک از عمر این دنیا اگر یک روز ماند
ذات قائم حجت خلاق سبحان خواهد آمد
صبر کن یا فاطمه، ای بانوی پهلو شکسته
قائمت باشیشه داروودرمان خواهد آمد
اینقدر آخرمنال ازضربت بازوو پهلو
مونس تو پادشاه دلنوازان خواهد آمد
محسنا ازضربت مسمارگر مقتول گشتی
عنقریبا دادخواه بی گناهان خواهد آمد
اصغرا ازضربت زخم گلو دل رامسوزان
غم مخور مرهم گذار زخم پیکان خواهد آمد
گفت بازینب رقیه یک شبی درشام ویران
عمه بابم کی به سروقت یتیمان خواهد آمد
کودکان شام هریک با پدرهاسوی منزل
باب من کی بهر دلداری طفلان خواهد آمد
(هاشمی)رانام حسین هر آن بردفتر رقم زد چشم
او با چشم خامه هر دو گریان خواهد آمد
متن شعر:
از گلستان ولایت خبر آمد خبر آمد
که شب منتظران را سحر آمد سحر آمد
افق فضل و ادب را قمر قمر آمد
یم ایثار و وفا را گوهر آمد گوهر آمد
شاهکار ازلی را اثر آمد اثر آمد
فاطمه ام بنین را پسر آمدپسر آمد
به همه صبح تجلای رخ یار مبارک
جلوه یوسف دیگر سر بازار مبارک
جشن خون و شرف و غیرت و ایثار مبارک
خنده فاطمه و حیدر کرار مبارک
عید میلاد اباالفضل علمدار مبارک
نخل سرسبز امید علوی را ثمر آمد
او که بر دستو جبین بوسه زند شاه اماممش
او که دارند شهیدان همه حسرت به مقامش
صولت از باب و ادب مانده به میراث ز مامش
ز نبی باد درودش ز علی باد سلامش
دور باشد ز ادب خانه ام اگر ماه تمامش
که ز خورشید فروزنده تر و خوب تر آمد
علوی زاده و رخ آینه طلعت طاها
قمر و از رخ او در دل خورشید ضیاها
این گل کیست به این رنگ و به این بوی الها
که ز انفاس خوشش گلشن دین یافت ثفاها
که برد مژده بر آن فاطمه روحی به فداها
که از این فاطمه در جلوه حسینی دگر آمد
از گلستان ولایت خبر آمد خبر آمد که شب منتظران را سحر آمد سحر آمد
افق فضل و ادب را قمر آمد قمر آمد یم ایثار و وفا را گهر آمد گهر امد
شاهکار ازلی را اثر آمد اثر امد
فاطمه ام بنین را پسر آمد پسر آمد
به همه صبح تجلای رخ یار مبارک جلوه یوسف دیگر سر بازار مبارک
جشن خون و شرف و غیرت و ایثار مبارک خنده فاطمه و حیدر کرار مبارک
عید میلاد ابوالفضل علمدار مبارک
نخل سرسبز امید علوی را ثمر آمد
آمد ان کودک شیری که بود صولت شیرش بلکه شیران شحاعت همه خوانند امیرش
دل هر سلسله در سلسله زلف اسیرش خوشتر از شیر بود وعدع زخم سر تیرش
اوست عباس که با دیدن رخسار منیرش
بوسه زن بازو و پیشانی او را پدر آمد
او که بر دست و جبین بوسه زند چار امامش او که دارند شهیدان همه حسرت به مقامش
صولت از باب و ادب مانده به میراث زمامش ز نبی باد درودش ، ز علی باد سلامش
دور باشد ز ادب خوانم اگر ماه تمامش
که ز خورشید فروزنده تر و خوبتر آمد
علوی زاده و رخ آینه طلعت طاها قمر و از رخ او در دل خورشید ضیاها
این گل از کیست با بن رنگ و با بن بوی الها ؟ که ز انفاس خوشش گلشن دین یافت صفاها
که برد مژده بر آن فاطمه روحی بفداها
که از این فاطمه در جلوه حسینی دگر آمد
ذکر لالائی از زمزمه عشق نهائی او حسین دگر است و پدرش احمد ثانی
مانده از بوسه بابا به دو بازوش نشانی گه تبسم زند و گاه کند اشک فشانی
کنیه اش بوده ابوالقربه ز دوران جوانی
کز ازل ساقی ذریه پیغامبر آمد
این همان است که فرموده قمر شمس صحایش نه عجب خواند اگر شیر خدا شیر خدایش
جان من جان همه عالم و آدم بفدایش حاجیان واله و حیرت زده حج وفایش
عشق میقات و عطش مروه و خون سعی صفایش
زمزمش علقمه گردید و عمودش حجر آمد
برق تیغش زده بر فرق عدو نقش تباهی ماه با پرتو مهر رخ زیباش سیاهی
خون بازو ، بوفاداری او داده گواهی او امیر سپه و هاشمیانند سپاهی
تا صف حشر بود فخر شهیدان الهی
بر شهیدی که شهادت هم از او مفتخر آمد
شب میلاد در او شیر خدا دید خدا را عشق و ایثار و وفا و شرف و صدق و صفا را
آبرو داده بمیدان شهادت شهدا را لاله گون کرد ز خون تا صف محشر ، یم لا را
بیشتر سینه سپر کرد و بلی گفت بلا را
هر چه بر پیکر او تیر بلا بیشتر آمد
کربلا گوهر سرخی است بدریای وجودش نینوا گوشه ای از زمزمه نای وجودش
آخرت نغمه شوری است بدنیای وجودش شهدا در دو جهان عاشق شیدای وجودش
تا گلستان شود از زخم سراپای وجودش
پیش شمشیر سراپای وجودش سپر آمد
ای زده دست خدا بوسه به دست و سر و رویت ای گلستان وفا سبز ز خوناب گلویت
رشته عشق تمام شهدا حلقه مویت دیده خلق چو اطفال جگر سوخته سویت
من نه مداح توام بلکه گدای سر کویت
شاد از آنم که سر کوی تو عمرم بسر آمد
من ناقابل و مودح تو زهی لطف و عنایت گمرهی بودم و گشتم سوی این خانه هدایت
چه کنم گر نکنی از من بیچاره حمایت گرچه هر عضو تنم از گنهی کرده حکایت
شکر پیوسته خدا را که در این باغ ولایت
نخل "میثم" همه از وصف شما بارور آمد
)نخل "میثم"ج1)





سخن به مدح تو بايد فصيح و كامل گفت
هم از شكوه مقامت ، هم از فضائل گفت
شبيه صائبِ صاحب سخن قصيده نوشت
غزل غزل سر زلف تو را چو بيدل گفت
نه چند مثنوي و قطعه و غزل ، بايد
كه شرح قصة حسن تو در رسائل گفت
عبا ، نه ... اينكه گداي شما شدم كافيست
حديث حسن تو كي مي توان چو دعبل گفت
تفضلي ! كه فقط از تو خوانده ام يك عمر
و من نگفته ام و هر چه بود اين دل گفت
زلال اشك مرا از تبار كوثر كن
در آسمان دو دستت مرا كبوتر كن
*
به قفل بسته كليد اجابت است اينجا
كه آستانة جود و كرامت است اينجا
به دلنوازي جان در رواق او بنشين
چرا كه قبر مسيحاي عترت است اينجا
بكوش تا پرِ پروانه اش شوي ، زيرا
پر از تلأ لؤ شمع هدايت است اينجا
زلال اشك تو از چشمة خلوص دل
هميشه إذن دخولِ زيارت است اينجا
نه ديدن حرم و قبر و صحن و گلدسته
هدف وصال حقيقي حضرت است اينجا
دوباره كسبِ ثواب هزار حج كردم
طواف قبرِ تو يا ثامن الحجج كردم
*
ببين كه حال و هواي حرم چه عرفانيست
پر از بلور و كبوتر پر از چراغانيست
به لطف گنبد و گلدسته هاي زر پوشش
هميشه صحن حرم پر فروغ و نورانيست
كجاست روضة رضوان به غير از اين مرقد
كجاست جنت الأعلي اگر كه اينجا نيست
صداي پر زدن بال جبرئيل است اين
در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانيست
حديث سلسله از يادمان نخواهد رفت
ولايتت به خدا شرطي از مسلمانيست
هزار مرتبه شكر خدا كه نور تو
چراغ زندگي مردمان ايرانيست
كتاب رأفت و مهرت پر از حكايتها
نظيرِ قصة آن پير مرد سلمانيست
ز يادِ مردمِ سايه نشين ايوانت
نرفته خاطره هاي نماز بارانت
*
سلام ! مظهر يكتاي « ليس إلا هو »
سلام ! حضرت خورشيد ! ماهِ يوسف رو
مقام عصمتتان « إنما يريد الله »
قسم به اشهد أن لا اله الا هو
شبي نشان بده از باب « يطمئن قلوب »
به چشم خسته مان گوشه اي از آن ابرو
دخيل گريه ببنديد زائران اينجا
به حلقه هاي ضريح مطهر از هر سو
چگونه ضامن دلهاي ما نخواهد شد
رئوف شهر كه كرده ضمانت آهو
خوشا به حال كسي كه شبيه اهل نظر
به خدمت حرمش گيرد از مژه جارو
غباري از اثر رفت و آمدش شايد
شبيه فرش حرم بر روي سرش باشد
*
هميشه باغ لبش غنچة تبسم داشت
كه خنده با لب نورانيش تفاهم داشت
تمام عمر شريفش ، مكارم الأخلاق
به لحظه لحظة اوقات او تجسم داشت
اگر امام رئوف است ، بسكه همواره
به سينه دغدغة مشكلات مردم داشت
براي رزق تمامِ كبوتران شهر
حياط خانة آقا هميشه گندم داشت
هر آنكه جرعه اي از جام معرفت نوشيد
سري به خاك قدوم امام هشتم داشت
و هر فرشته براي تبرك بالش
به خاك راه امامِ رضا تيمم داشت
براي ما به جز اين آستان پناهي نيست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهي نيست
*
تويي كه اين همه دارالشفايِ دل داري
نرفته از حرمت نا اميد بيماري
دوباره نغمة نقّاره خانه مي آيد
شفا گرفته كسي با تفضّلت ! آري
كجاست گوش دلي تا كه بشنود هر روز
از اين ترنم نقاره بانگ بيداري
دو بال پر زدنت را قنوت اشكت كن
ببين براي پريدن عجب سبكباري
دوباره پنجره فولاد و إذن كرب و بلا
ميان صحن حرم شد چه گريه بازاري
دوباره روضه گرفتند زائران اينجا
بياد مشك عطش نوش و خشك سرداري
رهاست در نفس اين حرم شميم ياس
به ياد علقمه و قبر حضرت عباس
یوسف رحیمی
چه غم گر گنهکار و نامه سیاهم / علی بن موسی الرضا داد راهم
امام رئوفی که عالم فدایش / کرم کرد و داد از عنایت پناهم
ز فعلم نپرسید کاهل خطایی / به رویم نیاورد من رو سیاهم
سراپا شدم غرق دریای رحمت / نگوید دگر که غرق گناهم
همه روی گردانده بودند از من / رضا کرد با چشم رحمت نگاهم
کنم ناز دیگر به طوبی و سَدره / که در بوستان ولایت گیاهم
به جز دامن آل عصمت نگیرم / به غیر از رضای رضا را نخواهم
چو می خواست راهم دهد از کرامت / عطا کرد سوز دل و اشک آهم
اگر خار بودم اگر پست بودم / رضا داد قدرم رضا داد جاهم
اگر کوه عصیان بود روی دوشم / اگر گشته کاهیده تن مثل کاهم
شدم خاک پای امام رئوفی / که بر شهریاران کند پادشاهم
گدایم گدایم گدایم گدایم / گدای علی بن موسی الرضایم
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی / قرار دل بی قرارش تو باشی
خوشا ان که تنها تو را دوست دارد / چه خوشتر اگر دوستارش تو باشی
زبیداد پائیز هم غم ندارد / هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی
بر آن محتضر می برم رشک هر شب / که شمع شب احتضارش تو باشی
خراسان حریم حرم هاست آری / حریمی که پروردگارش تو باشی
خوش آن خانه بر دوش دور از دیاری / که هم خانه وهم دیارش تو باشی
خوشا آن گدائی که تنهای تنها / کناری نشیند کنارش تو باشی
خوشا آن تهی دست بی برگ و باری / که در این چمن برگ و بارش تو باشی
خوشا آن که یک عمر پروانه ات شد / که یک لحظه شمع مزارش تو باشی
بود بود ناز بر لاله زار خلیلش / کسی را که بر دل شرارش تو باشی
گدایم گدایم گدایم گدایم / گدای علی بن موسی الرضایم
پهن شد سفرۀ احسان، همه را بخشیدی
باز با لطف فراوان همه را بخشیدی
ابر وقتی که ببارد همه جا میبارد
رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی
گفته بودند به ما سخت نمیگیری تو...
همه دیدیم چه آسان همه را بخشیدی
یک نفر توبه کند با همه خو میگیری
یک نفر گشت پشیمان، همه را بخشیدی
پس گنهکاریِ امروز مرا نیز ببخش
تو که ایام قدیم، آن همه را بخشیدی
حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود
تو همان نیمۀ شعبان همه را بخشیدی
داشت کارم گره میخورد ولی تا گفتم:
"جانِ آقای خراسان" همه را بخشیدی
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت "حسین جان"، همه را بخشیدی
ای اهل دعا!روح دعا باد مبارک
در دیـده تجلای خدا باد مبارک
این عید مبارک، به شما باد مبارک
لبخند امـام شهدا بـاد مبـارک
جان در بدن عالم ایجاد، مبارک
میلاد علی، حضرت سجاد، مبارک
ای بانوی ایران!پسر آوردهای امشب
طوبای ولایت!ثمر آوردهای امشب
از برج هدایت، قمر آوردهای امشب
الحق که حسین دگر آوردهای امشب
این گوهر رخشندۀ دامان سه دریاست
چارم وصی ختم رسل، یوسف زهراست
حجروحجر وحلّ ومقام وحرم است این
دریای خروشندۀ جود و کرم است این
در مجمع خوبان دو عالم، علم است این
دردانۀ شهبانوی ملک عجم است این
گردیـد عیـان، کوکب اقبـالِ محمّد
چشم و دلتـان روشن، ای آل محمّد
این ماه تمام است، تمام است، تمام است
فرزند قیام است، قیام است، قیام است
ذکراست وسلام است و سلام است،سلام است
بر خلق، امام است، امام است، امام است
بیپرده ببینید جمال ازلی را
تبریک بگویید حسینبنعلی را
ایـن ماه، چراغ مـه شعبان حسین است
این بضعۀ ثارالله و این جان حسین است
این لالـۀ خنـدان گلستان حسین است
این آیه بـه آیـه همه قرآن حسین است
این جان حسین است بـدانید بـدانید!
قرآن حسین است بخوانیـد بخوانیـد!
خیزید که از اشک شعف آینه شوییم
چون لالۀ خندان سر هر شاخه بروییم
پرواز کنان تـا حرم الله بپـوییم
مانند فرزدق بخروشیم و بگوییم
ریزد بـه ثنایش دُر نـاب از دهن ما
تا شام شود روز «هشام» از سخن ما
این است که توحید از او یافت ولادت
دارد بـه وجودش حـرم الله، ارادت
داده بـه مقامش ز ازل کعبه شهادت
کردند به مهرش همه حجاج، عبادت
این سیـد و مولا و امام حرمین است
این سبط نبی، پور علی، نجلِ حسین است
این سورۀ قدر و زُمر و یوسف و طاهاست
این سیـد بطحا پسر سیـد بطحاست
این نـور دل فاطمـۀ امابیـهاست
ایننوح و خلیل است و کلیم است، مسیحاست
رخشنده چراغ دل هر انجمن است این
سر تـا بـه قدم آینۀ پنج تن است این
ای یـوسف زهرا شده مبـهوت کمالت!
ای عرش خدا گوشهای از قصر جلالت!
یـادآور خُلق نبـوی، خلق و خصالت
بـا آنکه بـوَد حلقـۀ زنـجیر، مدالت
با آنکه بـه گردن اثـر سلسله داری
آقایی و اشراف بـه هر سلسله داری
غیر از تو که در شام بلا خطبه بخواند؟
در حلقۀ زنـجیر، عـدو را بـکشانـد؟
در کاخ ستم، یکسره آتش بفشاند؟
بـر خاک مذلت همگان را بنشاند؟
تو صاحبِ فریـادِ تـمامِ شهدایی
بر جان ستمگر، شرر خشم خدایی
غیر از تو که در سلسلۀ سخت اسارت
بـر فرق ستمکار زنـد مشت حقارت؟
ویـرانـه کند کاخ ستم را بـه اشارت؟
تـازد بـه سپاه ستم و ظلم و شرارت؟
در خطبۀ تـو خشم خدای ازلی بـود
فریاد خروشانِ «حسینبنعلی» بـود
ای سرزده از سینۀ هـر نسل، نـدایت
ای زمزمۀ وحی خداونـد، صدایـت
اسلام، رهیـنِ نـفسِ روحفزایـت
در سلسله پیوسته به لب، ذکر خدایت
روزی که نبودی خبری از گل «میثم»
شد بسته بـه زنجیر ولایت دل «میثم»
حاج غلامرضاسازگار
سخن به مدح تو باید فصیح و کامل گفت
هم از شکوه مقامت، هم از فضائل گفت
شبیه صائبِ صاحب سخن قصیده نوشت
غزل غزل سر زلف تو را چو بیدل گفت
نه چند مثنوی و قطعه و غزل ، باید
که شرح قصة حسن تو در رسائل گفت
عبا، نه ... اینکه گدای شما شدم کافیست
حدیث حسن تو کی می توان چو دعبل گفت
تفضلی ! که فقط از تو خوانده ام یک عمر
و من نگفته ام و هر چه بود این دل گفت
زلال اشک مرا از تبار کوثر کن
در آسمان دو دستت مرا کبوتر کن
به قفل بسته کلید اجابت است اینجا
که آستانة جود و کرامت است اینجا
به دلنوازی جان در رواق او بنشین
چرا که قبر مسیحای عترت است اینجا
بکوش تا پرِ پروانه اش شوی ، زیرا
پر از تلأ لؤ شمع هدایت است اینجا
زلال اشک تو از چشمة خلوص دل
همیشه إذن دخولِ زیارت است اینجا
نه دیدن حرم و قبر و صحن و گلدسته
هدف وصال حقیقی حضرت است اینجا
دوباره کسبِ ثواب هزار حج کردم
طواف قبرِ تو یا ثامن الحجج کردم
ببین که حال و هوای حرم چه عرفانیست
پر از بلور و کبوتر پر از چراغانیست
به لطف گنبد و گلدسته های زر پوشش
همیشه صحن حرم پر فروغ و نورانیست
کجاست روضة رضوان به غیر از این مرقد
کجاست جنت الأعلی اگر که اینجا نیست
صدای پر زدن بال جبرئیل است این
در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانیست
حدیث سلسله از یادمان نخواهد رفت
ولایتت به خدا شرطی از مسلمانیست
هزار مرتبه شکر خدا که نور تو
چراغ زندگی مردمان ایرانیست
کتاب رأفت و مهرت پر از حکایتها
نظیرِ قصة آن پیر مرد سلمانیست
ز یادِ مردمِ سایه نشین ایوانت
نرفته خاطره های نماز بارانت
سلام ! مظهر یکتای « لیس إلا هو »
سلام ! حضرت خورشید ! ماهِ یوسف رو
مقام عصمتتان « إنما یرید الله »
قسم به اشهد أن لا اله الا هو
شبی نشان بده از باب « یطمئن قلوب »
به چشم خسته مان گوشه ای از آن ابرو
دخیل گریه ببندید زائران اینجا
به حلقه های ضریح مطهر از هر سو
چگونه ضامن دلهای ما نخواهد شد
رئوف شهر که کرده ضمانت آهو
خوشا به حال کسی که شبیه اهل نظر
به خدمت حرمش گیرد از مژه جارو
غباری از اثر رفت و آمدش شاید
شبیه فرش حرم بر روی سرش باشد
همیشه باغ لبش غنچة تبسم داشت
که خنده با لب نورانیش تفاهم داشت
تمام عمر شریفش، مکارم الأخلاق
به لحظه لحظة اوقات او تجسم داشت
اگر امام رئوف است، بسکه همواره
به سینه دغدغة مشکلات مردم داشت
برای رزق تمامِ کبوتران شهر
حیاط خانة آقا همیشه گندم داشت
هر آنکه جرعه ای از جام معرفت نوشید
سری به خاک قدوم امام هشتم داشت
و هر فرشته برای تبرک بالش
به خاک راه امامِ رضا تیمم داشت
برای ما به جز این آستان پناهی نیست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهی نیست
تویی که این همه دارالشفایِ دل داری
نرفته از حرمت نا امید بیماری
دوباره نغمة نقّاره خانه می آید
شفا گرفته کسی با تفضّلت ! آری
کجاست گوش دلی تا که بشنود هر روز
از این ترنم نقاره بانگ بیداری
دو بال پر زدنت را قنوت اشکت کن
ببین برای پریدن عجب سبکباری
دوباره پنجره فولاد و إذن کرب و بلا
میان صحن حرم شد چه گریه بازاری
دوباره روضه گرفتند زائران اینجا
بیاد مشک عطش نوش و خشک سرداری
رهاست در نفس این حرم شمیم یاس
به یاد علقمه و قبر حضرت عباس
یوسف رحیمی
امسال هم گذشت تو از ما گذشت کن
اوضاعمان خراب شد آقا گذشت کن
وقتی پدر تویی همه کارت به حکمت است
یا اینکه چوبمان بزن و یا گذشت کن
هرجا شدیم بی خبر از تو حلال کن
هرجا شدیم بنده ی دنیا گذشت کن
از دوستان که خیر و محبت ندیده ای
ماندی میان ما تک و تنها گذشت کن
شرمنده ایم شاهد ما گریه های ماست
بدکرده ایم ما به تو اما گذشت کن
اقا بحق ساقی عطشان کربلا
حرف از عموت آمده حالا گذشت کن
افتاد برزمین و صدا زد حسین جان
آبی نرفت خیمه زنها گذشت کن
ذخیره در اشعار منتخب من
این سال هم گذشت٬تو اما نیامدی خورشید خانواده زهرا نیامدی
از جاده همیشه چشم انتظارها ای آخرین مسافر دنیا نیامدی
صبحی کنار جاده تو را منتظر شدم اما غروب آمد و آقا نیامدی
از ناز چشمان تو اصلا بعید نیست شاید که آمدی٬گذر ما نیامدی
امروزمان که رفت٬چه خاکی به سر کنیم آقای من اگر زد و فردا نیامدی؟
فرصت بهانه ایست که پاکیزه تر شویم تا روبرویمان نشدی٬تا نیامدی
امشب حسنات می فرستد زهرا
بر شیعه برات می فرستد زهرا
درهای بهشت واشده پس حتما
دارد صلوات می فرستد زهرا
🌺🌺🌺🌼🌼🌼🌼
ميرسه از آسمون ندا امير دلداده ها مياد
نواده ی شاه لافتی سرور آزاده ها مياد
نوشته تو مفاتيح الجنان امام سجاده ها مياد
علی پسر ارباب علی انيس مهتاب
علی آيينه ی روی ابوتراب 2
اومده تا كه يادمون بده حال و لذت دعا
تا كه دستامونو بگيره و پر بده سوی خدا
اومده تا كه پا بذاره جا پای كل انبيا
تا تو دلهای ما بذاره عشق امير كربلا
علی جان 4
صدای سجده ی ملائكه داره تو اين لحظه می رسه
اون كه با تاثير نفساش دل ما می لرزه، می رسه
يكی داره بخشيده ميشه، صوت ابوحمزه می رسه
علی حلاوت دين علی فاطمی آيين
علی پسر بانوی ايران زمين 2
ذكر "لاتُودبني" تو دلها رو كرده سر به راه
قلب مرده رو زنده ميكنی با يه كوه اشتباه
با سفيدی عشق تو نمی مونه يك دل سياه
بخشيده ميشه عاشق حسين تا كنی تو يك نگاه
علی جان 4
شكر خدا تو دلم دارم ولايت زين العابدين
روزی اشكای ما بوده عنايت زين العابدين
آرزومه روزی برسم به زيارت زين العابدين
علی به تو می نازيم علی ما دل می بازيم
علی كی ميشه صحن تو رو بسازيم 2
روبروی قبرت آقا بايد ايوون طلا باشه
طرح اون ضريحت بايد به دست ايرونيا باشه
رفت و آمد زائرا مثه مشهد الرضا باشه
من نمی دونم؛ صحن تو بايد عين كربلا باشه
علی جان 4
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
دعای گشایش رزق و روزی
پیامبر به حضرت زهرا (س)
آموزش دادند....
🔷 یا رب الاولین و الاخرین
🔶 یا ذالقوه المتین
🔷 یا راحم المساکین
🔶 یا ارحم الراحمین
🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼
تا قیامت اسیر او می شد
هرکه سلطان طوس را می دید
مولوی ، شمس را رها می کرد
گر که شمس الشموس را می دید
چیست تازه برات ؟ ای حافظ!
گر بگیری برات مشهد را
عشق شاخه نبات جای خودش
امتحان کن نبات مشهد را
در اذان های عاشقی ، دل من
وقت خیرالعمل به مشهد رفت
در تمامی عمر خوش بخت است
هرکه ماه عسل به مشهد رفت
خوش به حالم که اهل ایرانم
خادم بارگاه سلطانم
از محل های دیدنی جهان
بیشتر عاشق خراسانم
راه و رسم گداشدن بلدم
حاجتم گاه مستجاب تر است
دم باب الجواد فهمیدم
این پدر سخت عاشق پسر است
هستم گدای کوی تو، چشمم بود بر سوی تو
شاید ببینم روی تو، یابن الحسن یا بن الحسن
گیرم سراغت را کجا، در مروه ای یا در صفا
در سامرا یا کربلا، یابن الحسن یا بن الحسن
عشقت نهفته در دلم، مهرت سرشته با گلم
کی میشود حل مشگلم، یابن الحسن یا بن الحسن
یک شب به دیدارم بیا، تا من به اشک دیده ها
شویم کف پای تو را، یابن الحسن یا بن الحسن
تو خوب خوبی من بدم، گفتی بیا من امدم
از درگهت مکن ردم، یابن الحسن یا بن الحسن
مولا به جان مادرت، آن مادر غم پرورت
ما را مرانی از درت، یابن الحسن یا بن الحسن
بر احمد وخلق مهربانش صلوات
برحیدرو صبر بیکرانش صلوات
ازفاطمه ,مجتبی ومظلوم حسین
تا حضرت صاحب الزمانش صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
بر شاه کرم رضا(ع)ی عالم صلوات
بر او که مراست درد و مرهم صلوات
هم بر حسن (ع) و علی (ع) و زهرا (س) و حسین (ع)
هم بر شه دین رسول اکرم (ص) صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
بر احمد و جمال حیدر صلوات
بر فاطمه ی پاک و مطهر صلوات
بر مِهر وجود یازده نور جلی
بر جمله شافعین محشر صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
اکمال برای صلوات آوردی
دو بال برای صلوات آوردی
وقتی که نبودی، صلوات ابتر بود
تو ” آل ” برای صلوات آوردی
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
از اول دهر تا قیام برکات گویند همه خلق جهان و ذرات
از اهل بهشت و قدسیان و ملکوت بر احمد و آل او همیشه صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
بر خاتم انبیاء محمد مصطفی صلوات بر علی حیدر کرار داماد پیامبر صلوات
بر فاطمه بنت پیامبر همسر حیدر صلوات بر حسن وحسین آل مطهر صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
بر خاتم انبیا مکرّر صلوات بر آل نبی ،فاتح خیبر صلوات
بر فاطمه دخت مصطفی زوج علی بر آل نبی و آل حیدر صلوات
دلم میخواد هرچی دارم نذر امام رضا کنم
دار و ندارمو یه جا به راه اون فدا کنم
دلم میخواد هرچی دارم دونه و گندم بخرم
با چشم گریون همشو هدیه به کفتراش کنم
رضا غریب الغرباء، رضا معین الضعفاء
دلم میخواد روبروی گنبد زردش بشینم
داد بزنم ناله کنم همش رضا رضا کنم
دلم میخواد تو حرمش روضه زهرا بخونم
یه یادی از غریبی علی مرتضی کنم
رضا غریب الغرباء، رضا معین الضعفاء
تو غریبی و منم غریبم اما چی میشه
دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی
صدهزار دفعم شده پای ضریح زار می زنم
تا یه بار هم که شده اسم منو صدا کنی
رضا غریب الغرباء، رضا معین الضعفاء
دلم میخواد هرچی دارم نذر امام رضا کنم / دار و ندارمو یه جا به راه اون فدا کنم
دلم میخواد هرچی دارم دونه و گندم بخرم / با چشم گریون همشو هدیه به کفتراش کنم
رضا غریب الغرباء، رضا معین الضعفاء / دلم میخواد روبروی گنبد زردش بشینم
داد بزنم ناله کنم همش رضا رضا کنم / دلم میخواد تو حرمش روضه زهرا بخونم
یه یادی از غریبی علی مرتضی کنم / رضا غریب الغرباء، رضا معین الضعفاء
به گزارش مشرق، محمد حسین رحیمیان شعری سروده است در وصف حضرت رضا علیه السلام که در زیر می خوانیم:
به نام قبله ایرانیان به نام حرم
به نام خادم و جاروکش و غلام حرم
به نام پنجره فولاد و لطف بسیارش
به نام این همه خیر علی الدوام حرم
به نام هر که حسادت کند به اقبال ِ
کبوتران بهشتی روی بام حرم
کسی نبود که ما را دهد پناه اما
هزار مرتبه قربان این مرام حرم
فدای میکده ی ما تمام میکده ها
هزار سال گذشت و پر است جام حرم
هزار رنگ عوض کرد روزگار اما
حرم به این همه وسعت ندیده این دنیا
تو بیمه کرده ای آقا تمام ایران را
خدا نگیرد ازین مملکت خراسان را
به روی هر کس و ناکس در حرم باز است
نشد که بشکنی آقا غرور مهمان را
سلام بر حرمی که میان خود جا داد
میان آن همه مومن ، گناهکاران را
سلام بر تو همیشه گره گشایی کرد
سلام بر تو عوض کرد حال انسان را
به جز هوای حرم که به ما نمی سازد
به عالمی نفروشیم زیر ایوان را
برای عرض ارادت به ما وجود بده
برات مشهد ما را تو زود به زود بده
حرم پناه امیر و رعییت است آقا
همیشه دور و بر تو قیامت است آقا
پی علاج به جایی به جز حرم نروم
دوای هر غم و دردی زیارت است آقا
کنار پنجره فولاد تو همه دیدند
رسیدن به محالات ، راحت است آقا
میان آن حرمی که پر از ملائکه هست
نفس کشیدن ما هم عبادت است آقا
خدا کند که بمیرم نبیند این چشمم
که روبروی ضریح تو خلوت است آقا
کسی شبیه تو با من نکرد همراهی
همیشه از حرمت دست پر شدم راهی
منم امام رضایی منم خراب شما
نیازمند دعاهای مستجاب شما
منم همان که شب و روز می خورد غبطه
به سنگ های کف صحن انقلاب شما
خدا کند بشود قسمتم که جان بدهم
شبیه حضرت معصومه در رکاب شما
سلام داده ام آقا به سویتان هر شب
چه کرده ام نشنیدم شبی جواب شما
میان چاه زمانه نشسته ام عمری
خدا کند که به دادم رسد طناب شما
چه غم ازین همه غربت چه غم ز بی یاری
دلم خوش است همیشه تو دوستم داری
ندیده ایم کسی را به مهربانی تو
فدای این همه الطاف آسمانی تو
چشیده آهوی آواره هم مرامت را
بگو به کی نرسیده است نان رسانی تو
بزرگ و کوچک ایران تمامشان دارند
چه خاطرات قشنگی ز میزبانی تو
بگیر تا به ابد دست آن جماعت که
نداده اند به ما یاد جز نشانی تو
بیا و قسمت ما کن لیاقت ریان
شویم محرم اسرار روضه خوانی تو
شکسته ایم و زمین گیر ،بال می خواهیم
دلی محرمی و اشک و حال می خواهیم
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بی قرارش تو باشی
خوشا آن که تنها تو را دوست دارد
چه خوشتر اگر دوستارش تو باشی
زبیداد پائیز هم غم ندارد
هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی
بر آن محتضر می برم رشک هر شب
که شمع شب احتضارش تو باشی
خوش آن خانه بر دوش دور از دیاری
که هم خانه وهم دیارش تو باشی
خوشا آن گدائی که تنهای تنها
کناری نشیند کنارش تو باشی
خوشا آن تهی دست بی برگ وباری
که در این چمن برگ و بارش تو باشی
خوشا آن که یک عمر پروانه ات شد
که یک لحظه شمع مزارش تو باشی
مطالب
دوست شوید
شعر وداع با امام رضا (ع) من آمدم و قبر تو بوسیدم...
دآش مـحـسـن
شعر وداع با امام رضا (ع)
من آمدم و قبر تو بوسیدم و رفتم
از روی ادب خاک تو بوئیدم و رفتم
تا در دم مرگم تو به دیدار من آئی
من آمدم و قبر تو را دیدم و رفتم
ای عقده گشا تا ز دلم عقده گشائی
من حلقه به دربار تو کوبیدم و رفتم
من غرق گناه آمده بودم به حضورت
مشمول عطایای تو گردیدم و رفتم
تا روز جزا در صف زوار تو باشم
رخسار به درگاه تو سائیدم و رفتم
با یاد طواف حرم ای قبلهی هفتم
گرد حرم قدس تو گردیدم و رفتم
چون دست به دامان وصال تو فکندم
دامن دگر از غیر تو برچیدم و رفتم
دیدم که غریبی ز وطن ای شه مسموم
بر غربت تو اشک فشانیدم و رفتم
شرح غم جانسوز تو از هر که شنیدم
غم خوردم و گرییدم و نالیدم و رفتم
در سلک گدایان درت مانده مؤید
من خاک تو بوسیدم و بوئیدم و رفتم
رضا اسماعیلی
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
زیبنده او مقام «عبداللهی» ست
در مکتب بندگی ، علی را بشناس
خوب است به معرفت اشارت دادن
دل را به حقیقت ولایت دادن
ای خوب! سعادتی از این برتر نیست:
بر بندگی علی شهادت دادن
مولاست علی ، ولی نمی دانی هیچ
از مرحله غافلی ، نمی دانی هیچ
تا مذهب و مسلک ات «علی اللهی» ست
پیداست که از علی ، نمی دانی هیچ !
مولا ! مددی که از شما بنویسم
با لهجه ی معرفت تو را بنویسم
می ترسم از این که از محبت مولا
کافر شوم و تو را خدا بنویسم !
با مهر علی ، ز حق جدایی زشت است
با نفسِ حریص ، هم نوایی زشت است
با ذکر علی ، تو طالب عزت باش
درویش ! به نام او ، گدایی زشت است
هر چند علی خلاصه ی قرآن است
سرمایه جاودانه ی ایمان است
ای مرد ! خدا مخوان علی را ، شرک است
او اسوه بندگی ست ، او انسان است
از فصل علی ، نخوانده ای جز نامی
در درس علی شناسی ای دل خامی
آیینه ی بندگی ست مولا ، توبه!
این آینه را چرا خدا می نامی؟
در شأن علی ، کتاب حق نازل شد
میراث رسول را ، علی قابل شد
یک عمر ثنای ذات یکتا را گفت
با بندگی خدا ، علی کامل شد
عرفان علی ، مرام درویشی نیست
با لهجه دین ، خرافه اندیشی نیست
عرفان علی ، حضور در میدان است
آیین و مرام انزواکیشی نیست
این مرد که مذهبی ندارد جز ریش
بر خویش نهاده نام پیر و درویش
در چشم و زبان او علی ، الله است
فریاد از این جماعت کفر اندیش !
هر کس که مرام او «علی اللهی» ست
تردید مکن که در صف گمراهی ست
ای خوب ! علی ، خدا نه ،عبدالله است
او اسوه ی کامل «خداآگاهی» ست
او را ز خدا ، جدا نباید نامید
بی زمزمه ی ثنا ، نباید نامید
او بنده ترینِ بندگان حق است
او را به خدا ، خدا نباید نامید
ای دل شدگان ! علی ، ولی الله است
گوینده ی «لا اله الا الله» است
هر کس که حدیث دیگری می گوید
سوگند به نور ، مشرک و گمراه است
او روح مُکرم است ، بشناسیدش
قرآن مجسم است ، بشناسیدش
او روح نماز و قبله توحید است
او وارث آدم است ، بشناسیدش
هر چند علی سرشته از این خاک است
از گرد تعلق زمین او پاک است
با سلسله فرشته ها محشورست
سرمنزل جان پاک او ، افلاک است
شعر علوی ، تبسم حق بینی ست
از باغ بلوغ معرفت گل چینی ست
هر کس که به این مرام و آیین باشد
تردید مکن که شاعر آیینی ست
رحمان نوازنی
تا زمین قدم برداشت آسمان نوشت علی
آسمان که بر پا شد کهکشان نوشت علی
کهکشان که بر پا شد یک جهان نوشت علی
این جهان که معنا شد بیکران نوشت علی
بیکرانه ها پر شد لامکان نوشت علی
با هر آنچه که می شد با همان نوشت علی
با قلم نوشت علی با زبان نوشت علی
و سپس هر آنچه داشت در توان نوشت علی
روی صورتِ انسان روی جان نوشت علی
با غبار او روی چشممان نوشت علی
آنقدر نوشت از او تا جهان پر از او شد
تا که دست حق رو شد ذکر عاشقان هو شد
پس دو مرتبه روی صورتم نوشت علی
دوست داشت پس روی قسمتم نوشت علی
در رگم که جاری شد غیرتم نوشت علی
پا شدم زمین خوردم همتم نوشت علی
تا کمی ضعیف شدم قوتم نوشت علی
آمدم ذلیل شوم عزتم نوشت علی
پس خدا خودش روی قیمتم نوشت علی
روی بیرق سبز هیئتم نوشت علی
آنقدر نوشت علی روی سرنوشت من
تا فقط علی باشد خانه ی بهشت من
روز اول خلقت با علی حساب شدم
در قنوت او بودم تا که مستجاب شدم
زیر پای او ماندم تا غبار ناب شدم
بر سرم چنان تابید تا که آفتاب شدم
آنقدر که او تابید از خجالت آب شدم
در غدیر چشمانش من هم انتخاب شدم
آنقدر نگاهم کرد تا که من خراب شدم
زیر جوشش چشمش ماندم و شراب شدم
مِی شدم پیاله شدم مست بوتراب شدم
هی علی علی گفتم در علی مذاب شدم
می نویسم از عشقم می نویسم از دردم
غیر دور چشمانش هیچ جا نمی گردم
توی محفل ذکرش دُرِّ ناب می ریزند
پای هر علی گفتن هی ثواب می ریزند
روی ما فرشته ها هی شراب می ریزند
توی جام خالی ما هی شراب می ریزند
روی چشممان خاک بوتراب می ریزند
در شب سیاه ما آفتاب می ریزند
روی ما دعاهای مستجاب می ریزند
در حساب فردامان بی حساب می ریزند
کبریا که می بخشد این همه به عشق او
چون علی به ما آموخت لااله الا هو...
حسن لطفی
باز هم آمد شبِ حیران شدن
وقتِ جنون وقتِ پریشان شدن
شُکر نوشتند برایِ دلم
آیِنه ای گوشه ی ایوان شدن
کارِ من و حضرت جبریل شد
تا به ابد دست به دامان شدن
پرده بر اُفتاده خدا خواسته
با همه ی خویش نمایان شدن
تازه از امروز به پیغمبران
واجبِ عینی است مسلمان شدن
فصلِ شراب است به ما واجب است
قبله ما ابن ابی طالب است
هست مرا حسرتِ تمارها
شیعه شدم شیعه ی این دارها
مادرِ من تا که مرا شیر داد
نادِعلی خوانده مرا بارها
نامِ تو گفتیم بزرگی کنیم
سایه ی گُل هست بر این خوارها
ما نه فقط ریخته پیغمبران
پیش کشِ تو سر و دستارها
تا که پیمبر شب معراج دید
روی تو را در همه تالارها
بر لبِ او نامِ تو سوگند شد
نام تو چون نام خداوند شد
کعبه گرفته به کَفَش جانِ خویش
خاک شده خاکِ سلیمان خویش
صاحبِ خانه به درِ خانه بود
کعبه پس از این شده