eitaa logo
کربلایی‌ امیرحسین توکلی
249 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
786 ویدیو
36 فایل
Amt ارتباط با ادمین : https://eitaa.com/Aht_313
مشاهده در ایتا
دانلود
محسن ناصحی: از قضا ما را خدا از اهل ایمان می‌نویسد ما أطیعوالله می‌دانیم، قرآن می‌نویسد «قُل تَعالَو نَدعُ» می‌خوانیم، ثابت می‌کند ما مؤمنِ عشقیم، آری آلِ عمران می‌نویسد در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر ما مسلمانِ علی هستیم، سلمان می‌نویسد.. صادقُ الوَعدیم، ما را عشق اینسان می‌پسندد صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می‌نویسد حرف از ابراهیم از آتش می‌شود، کو یارِ صادق؟ از تنورِ خانه می‌پرسم، گلستان می‌نویسد سرّ «تبیاناً لِکلِّ شیء» یعنی او که حتی طفلِ مکتب‌خانه‌اش تفسیر تبیان می‌نویسد آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل علم یعنی قالَ صادق، اِبنِ حیّان می‌نویسد خیل عشاقش فراوان‌اند شاهد دارم از عشق عاقبت ما را هم از خیل شهیدان می‌نویسد  
محاله چشم از دست امام رضا بردارم محاله خالی باشه دستم تا امام رضا رو دارم به فدای دست کریمت به فدای لطف زیادت بذار بمونم در خونت آقا تو رو جانِ جوادت دوای غصه های من نظر به گنبد طلاست برات کربلای من تو دستای امام رضاست یا علی بن موسی الرضا (ع) بفرست ما رو کربلا دور ضریحت دائم یه عالمه مهمونه به کام زائر طعم محبتت میمونه تو رو میخوام و بخدا هرچی که تو بخوای همونه کاشی کاریای گوهرشاد شلوغیه پنجره فولاد به منی که گمشده بودم مسیر بهشت و نشون داد دانلود مداحی رعیت این سلطانم گدای این دربارم محمود کریمی آقا جانم هر چی میشه دلم میخواد راهی مشهدت بشم بذار که زود به زود بیام فدای مرقدت بشم یا علی بن موسی الرضا (ع) بفرست ما رو کربلا دوای غصه های من نظر به گنبد طلاست برات کربلای من تو دستای امام رضاست یا علی بن موسی الرضا (ع) بفرست ما رو کربلا محرمم سرشار از روایت ریانه تپش تپش ذکرم یا سیدالعطشانه دلم پر از زنده ترین عشقه عاشقی جهانه دلیل مقدس اشکام روایتِ ابنِ شبیبه دلیل وجودیِ چشمام گریه برا شاه غریبه گفته امام رضا باید سینه زنا بگن حسین بگن غریب تشنه لب شهید بی کفن حسین زائر اربعین میشم با مدد امام رضا زائر اون بدن که رفت سرش به روی نیزه ها راس حسین به نیزه ها آتیش زدن به خیمه ها برات کربلای من تو دستای امام رضاست
کی ام من سـائل دربـار سلطـان خـراسـانم عجب نی گر سلاطین جهان خوانند سلطانم بـه تـوفیق تـولایش شـده تکمیـل ایمــانم رضـا فکـرم رضـا ذکـرم رضـا قلبم رضا جانم سـرم خاک سـر کـویش دلـم دنبال آهویش تنـم ریـگ تـه جـویش لبـم دائم ثناگویش         سر و جان و تن و آباء و ابنائم به قربانش   بـه هـر سـو رو کنم باشد ضریح او در آغوشم صـدای یـا رضـای زائـرش پیوستـه در گوشم محال است ار کند با این همه رأفت فراموشم ز سقـاخانۀ صحنش شـراب نــور می‌نـوشم بلایش راحت جـانم نسیـمش روح و ریحانم ولایـش کـل ایمـانم حـریمش بــاغ رضوانم        هزاران کعبه می‌گردند بر گرد خراسانش   سـزد ایـران بـه اوج آفـرینش سر بـرافرازد و یا هر فرد ایرانی به خاکش جان و سر بازد به فـرق آسمـان گلدسته‌هایش سایه اندازد هنـوز ایـن مملکت بـر پـرچم سبز رضا نازد فلک یـک خشت دربـارش ملک زوار زوارش مسیحـا کیست بیمـارش کلیـم‌الله گرفتارش        اگر خواهد خلیل‌الله می‌جوشد ز ایوانش   گنهکاری که غرق جرم و عصیان است پا تا سر بگو گیـرد هـزاران ســال دائم کعبه را در بـر بگـو پــرونـدۀ او را بشـویـد خضــر در کوثر اگر از او رضـا راضـی نبـاشـد در صـف محشر فــزون گــردد گنــاه او نـگــردد بــاز راه او جهنـم جـایگـــاه او شـــرر خیــــزد ز آه او            به دوزخ این ندا آید بسوزانش بسوزانش   شرار نارگل می‌گردد از فیض نسیم او کـریمان‌اند مـرهون عنـایات قدیم او اگر اهل جحیم آیند بر طوف حریم او بهشتی باز می گردند با عفو عظیم او فروغ دیدۀ زهـرا شفیع محشر کبری اگر زوار آن مولا نهد در قعـر دوزخ پا                         تعجب نیست دوزخ سر به سر گردد گلستانش   نه بر مشهد حکومت بر همه ملک خدا دارد کجـا مـانند او سلطـان رفـاقت با گدا دارد کجـا ایـران مـا خـوفی ز سیل فتنه‌ها دارد بدانید ای همه خلق جهـان ایران رضا دارد علی را کشور است این جا امامت محور است این جا ولایت رهبر است این جا شرف را سنگر است این جا    سرود فتح بر می‌خیزد از زخم شهیدانش   خـراسـان رضـا تنهـا خـراسان نیـست ایران است به یک دستش چراغ عترت و یک دست قرآن است نگـاه چـارده چشـم خـدا ایـن جـا نگهبــان است خـراسان قلب ایـران این حـرم قلب خراسان است حکـومت بـر قــدر دارد قضــا را پشـت سـر دارد کـرامت بـر بشـر دارد بــه آهــو هـم نظــر دارد        اگر مور آید این جا ناز باشد بر سلیمانش   اگـر زائــر در ایـن صحـن و سـرا روی سیـاه آرد تعجب نیست بـر او رشک اگر خورشید و ماه آرد ملـک بـر عـرض حـاجت روی بـر این بـارگاه آرد بگـو انســان بگــو آهــو بگـو اشتــر پـنـاه آرد سیه‌رو روسفـید این جـا به هر قفلی کلید این جا مراد این جا مرید این جا دعا این جا امید این جا               لبش خندان هر آن کو باشد این جا چشم گریانش   امامی که به تـومـار قـدر مهـر قضتا می‌زد امامی کـه ملک بر دامنش دست دعا می‌زد چرا در حجرۀ در بسته تنها دست و پا می‌زد جوادش را جوادش را جوادش را صدا می‌زد نفـس در دل شــرار او خـراسان بی‌قـرار او نـه یـاری بـود یـار او نته خواهر در کنـار او                 نه دستی تا که اشکی گیرد از چشمان گریانش   پدر مانند بسمل پـرزنان می‌خواند زهـرا را پسر آغوش بگشود و بـه بر بگرفت بـابا را پدر می‌دید در چشم پسـر از اشک دریـا را پسر بگشوده بـر مرگ پدر چشم تماشـا را پدر اشکش به رخ جاری پسر گـرم عزاداری چه کس با گریه و زاری امامش را کند یاری             به جای لاله خون دل بیفشاند ز چشمانش   امام هشتم ای جان  همه عالم بـه قربانت نگـاه انبیــا بـر پنجـره فــولاد و ایـوانت سلام شیعه بـر سوز دل و غم‌های پنهانت غـلام روسیـاهت میثمم دستم بـه دامانت گنهکــارم گنهکــارم گـرفتــارم گـرفتــارم چه باک از دوزخ و نارم تو را دارم تو را دارم                      هر آن‌کس را تو مولایی چه باک از خشم تیرانش     غلامرضا سازگار
دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم هرچه داریم ز آقای خراسان داریم با دم قدسی معشوق نفس تازه کنم تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم تا صفای دل شیدا زده اندازه کنم بین هشتی حرم گر بکشیدم بر دار سر سودایی خود زینت دروازه کنم سرگذشت من و تو گشته کرمنامه ی عشق هر سحر پای مناجات دلی تازه کنم تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد اولین بار که دیدم حرمت را گفتم ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی راهم از حادثه در دولت منصور افتاد تا به خود آمده دیدم که دل از دستم رفت وسط آیینه ام چشمه ایی از نور افتاد نه بگویم که کلیمم حرمت عرش خداست اتفاقی ره موسی دل از طور افتاد یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی در بهشت تو نهم پای چو با کوهی درد تو طبیبانه دوا می کنی اش با آهی من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی من مسلمان شده ی نمیه نگاهت هستم لحظه ی مرگ بیادیده به راهت هستم دل بیمار مرا فرصت درمانی ده با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده همچنان زلف پریشان تو اواره شدم به دل خانه خرابم سر و سامانی ده شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم سر این سفره به من رزق فراوانی ده حمدلله سر کوی تو زنجیر شدم استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده لحظه ی مرگ فدم رنجه کن و بر ما هم فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده از تو من روزی شبهای محرم خواهم چشم پر گریه ایی و سینه ی سوزانی ده سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن عصر روز عرفه فرصت قربانی ده در حریمت خبر از عرش خدا می آید بوی سیب حرم کرببلا می آید آمدی تا که به نامت دل ما زنده شود یادی از فاطمه و شیر خدا زنده شود آمدی تا سند شیعگی ما باشی با نفس های تو تسبیح و دعا زنده شود آمدی تا ز پی ات خواهرت اواره شود یاد آوارگی شام بلا زنده شود  پلک زخمی تو از خاطره ی گودال است آمدی آن روضه ی راس جدا زنده شود امر کردی به همه گریه کنند بهر حسین تا غم بی کفن کرببلا زنده شود جد مظلوم تو را با لب عطشان کشتند خواهرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
ای سند نجات من، ولایت تو یا رضا صحن نو و عتیق تو، کعبه و کربلا رضا دلم به یاد تو بود، مدینه ی الرضا رضا زیارتت به دین من، زیارت خدا رضا تو و کرامتت مرا زخود مکن جدا رضا رضا رضا رضا رضا، رضا رضا رضا شَهی که خاک طوس از او آمده محترم توئی مَهی که نور می دهد، بر عرب و عجم توئی رئوف اهلبیتی و ولیّ ذوالکرم توئی به مسجد الحرام دل،قبله توئی حرم توئی صفا و مروه میکند با حرمت صفا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا اَلا اَلا ثنای تو ذکر علی الدّوام من رئوف من، عطوف من امید من امام من لحظه به لحظه دمبدم،بر حرمت سلام من به غرفه های مرقدت،خورده گره زمام من در حرمت گرفته ام ذکر رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا منم که بین طوتیان، گرم ترانه توام کبوتری شکسته پَر، در آشیانه توام نیازمند گندمی، در آستانه توام بال زنان دورو بَرِ، نقاره خانه توام اگر پرم زکوی تو، بگو پَرَم کجا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا حیات جان پرا کند بوی خوش نسیم تو مادر خلقت آمده سائله ی قدیم تو صراط اولیای حق صراط مستقیم تو دل ز فرشته می برد کبوتر حریم تو ملک بسوی این حرم آورد التجا،‌رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا ناز کند به سلطنت اگر تو را گدا شوم نه لایقم گدا شوم گدات را گدا شوم چه می شود قبول تو به خاطر خدا شوم نه تو زمن جدا ش.ی نه من زتو جدا شوم نه من تو را رها کنم تنه تو مرا رها، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا توئی که درد روح را زفیض تن دوا کنی عقده ز کار عالمی به یک کرشمه وا کنی کلیم را عصا دهی مسیح را دعا کنی چه می شود که یک نظر به قلب سنگ ما کنی ای که به یک اشاره ات سنگ شود طلا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا ولایت تو دین من نه دین من که دین، هم محبت فروغ دل چراغ هر دو عین، هم عنایت تو بیشتر ز ظرف عالمین، هم مقام زائرت فزون ز زائر حسین،‌هم رشک برد بزائرت زائر کربلا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا خزان شدم که بخشیم ز اشک و خ.ون بهار ها به هر دقیقه عمر خود کشیدم انتظار ها که در طواف مر قدت رسد مرا فشار ها کنم دراز دست خود به عجز و ناله بار ها که پنجه ام گره خورد به غرفه ی تو یا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا گلی که شد خزان تو بهار لاله چید از او دلی که شد از ان تو،‌فروغ حق دمید از او کسی که زائر تو شد عطا ز تو امید از او ز لطف و مرحمت کنی سه بار بازدید از او تو را سزد تو را سزد تو را چنین عطا،‌رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا مرا به مهر خود ببر که با ولات زیستم به تربتت شتافتم به غربتت گریستم در آفتاب صحن تو اگر دمی بایستم بسایه ی بهشت هم نیاز مند نیستم جهنم است بهر من بهشت بی رضا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا مرا تقرب خدا ولای تو سبب شده مدح تو و ثنای تو دعای روز و شب شده هر نفسی که می زنم سلسله الذهب شده کبوتر تو از ازل بذکر تو ادب شده زیان من که باز شد تو را،‌زدم صدا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا توئی توئی که چون خدا نظر به بنده می کنی نوئی که جان مرده را دوباره زنده می کنی تو شام تیره را سحر زفیض خنده می کنی تو نقش شیر پرده را شیر درنده می کنی تو مور خسته را دهی بال و پر هما، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا روز شهادت امام رضا 1386/12/18
غلامرضا سازگار دامن آلوده و بار گناه آورده ام گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام هر که بودم هر که هستم با کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود پناه آورده ام هر که آرد تحفه ای در محضر مولای خود من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام ناله ام در سینه، اشگم در بصر، سوزم به دل نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام گر چه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام هر فقیری هست دست خالیش سرمایه اش من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام "میثما" مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام میلاد حسنی مثل عشاقی که هر‌ ساعت دم از "او" می‌زنند در حرم آیینه ها بانگ هوالهو می‌زنند روی یوسف ها کجا و روی سلطان رئوف از قضا این بار با هم دلبران مو می‌زنند بعد یک ساعت نشستن با تو دانای عرب رومیان لبخند بر علم ارسطو می‌زنند در صف میزان، کبوترهای مشهد می‌رسند سنگ عفوت را به شاهین ترازو می‌زنند فرشبافان در پی کسب ضمانت نامه ات نقشه‌ی قالیچه ها را طرح آهو می‌زنند وه چه تصویری‌ست هر شب آبشاران بهشت روبروی حوض گوهرشاد زانو می‌زنند هر سحر کوه گناهان را که می‌ریزد زمین خادمانت از حیاط صحن جارو می‌زنند خسته از درهای بسته دستهای نا امید عاقبت بر پنجره فولاد تو رو می‌زنند حسن لطفی قسم به دیده‌ی یعقوب و بوی پیرهنی قسم به شوق اویس و به جذبه‌ای یمنی قسم به برقِ دو چشمی حسینی و حسنی "قسم به وعده‌ی شیرینِ مَن یَمُت یَرَنی که ایستاده بمیرم به احترام علی علی امام من است و منم غلام علی" فقط علیست که باید خود انتخاب کند مرا بنا کند او یا مرا خراب کند "به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند" علیست نعره‌ی طوفانی‌ام خدا را شُکر رسید امامِ خراسانی‌ام خدا را شُکر مرا کشاند قراری هزار شُکر آقا مرا رساند قطاری هزار شُکر آقا رسیده‌ام پِیِ کاری هزار شُکر آقا دوباره این حرم آری هزار شُکر آقا رسیده‌ام بتکانی مرا زِ غیرِ رضا  رسیده‌ام که شوم عاقبت به خیرِ رضا  در این شلوغیِ زائر یک آشنا کافیست در این هجومِ ملائک همین دعا کافیست برای این همه غم یک رضا رضا کافیست برای اذن دخولم سلامِ ما کافیست که السلامُ علی : یابنَ فاطمه آقا که یا امام رضا یابن فاطمه آقا میانِ آینه‌کاری و شمسه کاری‌ها میان این همه  خادم میان زاری‌ها کنارِ زمزمه‌ها  در جوارِ قاری‌ها رسیده‌ام پس از این ثانیه شماری‌ها میان اینهمه گیرم که آخری باشم چه می شود که برایِ تو"حِمیَری "باشم اگر نبود درِ این حرم پناه نبود برای شانه‌ی ما هیچ تکیه‌گاه نبود اگر نبود علی کعبه قبله‌گاه نبود اگر نبود رضا دل که روبراه نبود هزار شُکر که مشهد هوای ما را داشت اگر نبود رضا این گدا کجا را داشت رسیده‌ام برسانی مرا به میقاتت مرا بِبَر ملکوتت  بِبَر ملاقاتت بِبَر کنار خدا تا ظهورِ آیاتت مرا شراب کن از مستیِ مناجاتت "پَرَستشی که مدام است مِی پرستیِ ماست شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست"* شبی که اهلِ حرم شد دلم در آن شبِ سرد شبی که از روی ویلچر بلند شد آن مرد شبی که از سرطانش خلاص شد بی درد شبی که دخترکی لال تا زبان وا کرد به گریه گفت پدر نامِ مادرش بُردی؟ چرا شکایتِ آقا به خواهرش بردی؟** شبی که باز برای گدایی آمده بود دوباره پیش تو آن روستایی آمده بود شبی که بعد دو ماه از جدایی آمده بود که رفت مشهدی و کربلایی آمده بود رسید و گفت که سر زیر دِین آوردم سلامی از حرمین حسین آوردم اگر زِ گرمیِ ما دشتِ سیستان گرم است اگر خلیج و خزر یا که سیرجان گرم است که پشت خاکم از این خاکِ آستان گرم است هزار شُکر تو هستی که پشتمان گرم است چه غم که سید ما سیدی خراسانیست و این فلات پُر از قاسمِ سلیمانیست بگو به بانگِ مگس این عقابِ الوند است که این دیار پر از قله‌ی دماوند است رضاست آنکه بر این خاک سایه افکنده‌است بگو به آلِ سعود و یهود بازنده‌ است بگو به دشمنِ ایران مکن خیالِ دگر قرار ما همه تا بیست و سه سالِ دگر *صائب **اشاره به داستانی از شفای دخترکی حضرت فرموده بودند پدرت شکایت مرا به خواهرم نبرد قاسم نعمتی  روزی که نام عشق بازان را نوشتند این قوم را مجنون ، تو را لیلا نوشتند آنگاه مُلکِ عاشقی تقسیم کردند این سرزمین را مالِ تو آقا نوشتند زهرا به هر سویی  ، سفیری را فرستاد نام تو را صد شکر سهم ما نوشتند ایران چه کم دارد ؟ دیار اهل بیت است یک سو علی ، یک سوی آن زهرا نوشتند این سرزمین را از همان اول خریدند مدیون خانواده ی موسی نوشتند با حُبِّ تو هر شیعه ای « اثنی عشر » شد یعنی کنار نامتان « الا » نوشتند از بعد آنکه ضامن
ینا میشود  تو امید آخرم بین اطبایی رضا  تو مسیح هفتمی از نسل زهرایی رضا  دور تا دور مزارت بی گمان بیت الهدی ست  این حرم تنها حرم نه بلکه یک دارالشفاست  نه فقط سنگ صبور هر پریشان میشوی  تا ابد ای مهربان حج فقیران میشوی  هرکسی شد زائر کویت خدایی میشود  بی برو برگرد روزی کربلایی میشود  صحن جامع...جامعه...با"ذِکرُکُم" قلبم شکست نه فقط قلبم که در این بین قالب هم شکست  دوباره شوق مستی در دل دیوانه افتاده خراب ساغر و باده میان راه این جاده بقول حضرت استاد علامه حسن زاده به سوی قله های نور سینه خیز باید رفت و با قلبی ز عشق و معرفت لبریز باید رفت   مهدی جهاندار نه می توان به همین سادگی مسافر شد نه می توان به یکی پر زدن مهاجر شد بسا کسی که بسوی تو کاروان ها بست ولی نیامده کارش گرفت و تاجر شد! بسا کسی که به پابوسی تو هم آمد ولی به راه تو مؤمن نگشت و کافر شد خوشا به حال کلاغی که کنج لانه ی خود کبوتران تو را دوست داشت، زائر شد خوشا به حالت چشمان بچه آهویی که عاشقانه ترین بیت هرچه شاعر شد قسم به عشق که شرط و شروط لازم نیست فقط بناست که غایب نبود و حاضر شد چگونه می شود از سد روزگار گذشت که لحظه ای بتوان با شما معاصر شد ببند بار سفر را، پرنده آمد و گفت که می توان به همین راحتی مسافر شد آرش براری بیمارها دارالشفا را می شناسند اینجا تمام دردها را می شناسند اینجا غریب و آشنا فرقی ندارد اینجا غریب و آشنا را می شناسند از هر دری در ماند هرکس آمد اینجا درمانده ها باب الرضا را می شناسند در این حرم حتی خدا نشناس ها هم ... گاهی می آیند و خدا را می شناسند ما چند سالی هست که مشهد می آییم دیگر تمام شهر ما را می شناسند بس که همیشه بودم اینجا دست و پاگیر دیگر من بی دست و پا را می شناسند ساده بگویم گنبدت را دوست دارم بی چیزها تنها طلا را می شناسند چه احتیاج است احتیاجم را بگویم ؟ اهل کرم فقر گدا را می شناسند هرکس که رفته کربلا از این حرم رفت با نام مشهد کربلا را می شناسند محمدمهدی سیار  این آفتاب مشرقی بی کسوف را ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را "لا تقربوا الصلوة..." مخوان و به هم مزن این مستی به هم زده نظم صفوف را نقّاره ها به رقص کشند اهل زهد را شاعر کند خیال تو هر فیلسوف را می ترسم از صفای حرم با خبر شود حاجی و نیمه کاره گذارد وقوف را این واژه ها کم اند برای سرودنت باید خودم دوباره بچینم حروف را روح القدس! بیا نفسی شاعری کنیم خورشید چشم های امام رئوف را غلامرضا شکوهی ذکر پابوس شما از لب باران می‌ریخت ابر هم زیر قدم‌های شما جان می‌ریخت هر چه درد است به امیّد دوا آمده بود از کفِ دست دعای همه درمان می‌ریخت عطر در عطر در ایوان حرم گل پاشید باد بر دوش همه زلف پریشان می‌ریخت نور در آینه‌های حرمت گل می‌کاشت از نگاه در و دیوار گلستان می‌ریخت روی انگشت همه ذکر دعا پَر می‌زد از ضریح لب تو آیۀ احسان می‌ریخت چشم در قاب مفاتیح تو را خط می‌برد روی اسلیمی لب، نام تو طوفان می‌ریخت روز بر قامت خورشید فلک، شب در ماه نور از چشمه خورشید خراسان می‌ریخت سعید بیابانکی  سلام ای طبیب طبیبان سلام سلام ای غریب غریبان سلام الا ماهتاب شبستان توس الا حضرت نور، شمس‌الشموس غریبم من از راه دور آمدم به دنبال یک جرعه نور آمدم شبم، آه یک جرعه ماهم بده پناهی ندارم پناهم بده ببخشا اگر دور و دیر آمدم جوان بودم، امروز پیر آمدم منم زائری خام و بی‌ادعا کبوتر کبوتر کبوتر دعا اگر مست و مسرور و شاد آمدم من از سمت باب‌الجواد آمدم من از عطر نامت بهاری شدم تو را دیدم آیینه‌کاری شدم تو این خاک را رنگ‌وبو داده‌ای به ایران من آبرو داده‌ای ببخشای این عاشق ساده را ببخشای این روستازاده را تو را دیدم و روشنایی شدم علی‌بن‌موسی‌الرضایی شدم... مجید تال تا قیامت اسیر او می شد هرکه سلطان طوس را می دید مولوی ، شمس را رها می کرد گر که شمس الشموس را می دید چیست تازه برات ؟ ای حافظ! گر بگیری برات مشهد را عشق شاخه نبات جای خودش امتحان کن نبات مشهد را در اذان های عاشقی ، دل من وقت خیرالعمل به مشهد رفت در تمامی عمر خوش بخت است هرکه ماه عسل به مشهد رفت خوش به حالم که اهل ایرانم خادم بارگاه سلطانم از مکان‌های دیدنی جهان بیشتر عاشق خراسانم راه و رسم گدا شدن بلدم حاجتم گاه مستجاب تر است دم باب الجواد فهمیدم این پدر سخت عاشق پسر است
شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ رضاباقریان خاک پای زایر شاه خراسان میشوم یارضا میگویم و آیینه بندان میشوم هر کجا باشم گدای کوی این آقا منم همچو موسی سایل دستان سلطان میشوم باز هم از لطف این آقا که صاحب سفره است بر سر این سفره جزء ریزه خواران میشوم پنجره فولاد او را در بغل حس میکنم هر زمان دلتنگ عطر و بوی باران میشوم بعد عمری گر نصیب من هم شود کرببلا تا ابد ممنون آقای خراسان میشوم ************** شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ رضاباقریان بی حب تو غم از دل ما پا نمیشود راضی خدا بدون تو از ما نمیشود هرکس خدا از او نشود راضی، ای رضا راضی ز کارش حضرت زهرا نمیشود نیمه شب و حریم تو و بزم اشک و آه اینجا غریب، پیش تو تنها نمیشود هرکس بدون اذن بیاید به محضرت بی اذن مادرت گره اش وا نمیشود اشکی که با حضور، نریزد در این حرم با دست مهربان تو امضا نمیشود هرکس مریض گشته شفایش فقط تویی اینجا طبیب، مثل تو آقا نمیشود در کنج کنج صحن و سرایت نوشته است اینجا کریم، غیر تو پیدا نمیشود ***************** شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ رضاباقریان هر که می آید در اینجا غرق احسان میشود هم چو آهویی گریزان در بیابان میشود زشت و زیبا خوب و بد هرکس که می آید حرم بر سر این سفره جزو ریزه خواران میشود جذبه ی برق نگاهش بسکه ناز و دلرباست نامسلمان هم از این جذبه مسلمان میشود سینه زوار قبرش در کنار حوض ها همچو این دیوار و در، آیینه بندان میشود بسکه این صحن و سرا بوی غریبی میدهد صاحب این خانه یار ما غریبان میشود آب سقاخانه اش مانند آب کوثر است هر مریضی با دو قطره آب درمان میشود پرچم سبز رضا خط امانش میدهد هر که در این قبه ریزه خوار سلطان میشود عاقبت سلطان ارض طوس روزی میرسد هم نشین محفل ما مستمندان میشود پنجره فولاد این میخانه حاجت میدهد زایرِ او زایرِ شهر حسین جان میشود *************** شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ رضاباقریان تو به من باز هم زبان دادی ناتوان بودم و توان دادی تا شوم پاک از گناهانم حرمت را به من نشان دادی راست گفتند که رئوفی تو هرچه میخواستم همان دادی من زمینگیر بودم اما تو به پر و بالم آسمان دادی من مسلمان چشم های توام درِ گوشم خودت اذان دادی تا دخیل حریمتان گشتم دل من را کمی تکان دادی آهویی بی پناه بودم که در حریمت به من امان دادی منکه خود،تحبس الدعا بودم به دعایم شما بیان دادی تا کشاندی مرا به این وادی گوشه ای از حرم مکان دادی شکرولِلَّه که بینِ این عالم سفره ام را تو آب و نان دادی با نسیم سحر میان حرم مرده ای را دوباره جان دادی با دو دست کریمت آقاجان کربلا را به این و آن دادی ****************** شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ رضاباقریان سحر ماه و حریم تو صفایی دارد نیمه شب کنج حرم، حال و هوایی دارد به دل زایر دلخسته نگاهی فرما بینِ صحن تو غریب است و نوایی دارد چه قَدَر صحن و سرای تو بزرگ است، رضا به به این قُبّه عجب صحن و سرایی دارد مادرت بر در و دیوار حریم تو نوشت این کریم است و چه بسیار گدایی دارد هر که بیمار شود حاجت از این در طلبد به خدا صاحب این خانه دوایی دارد حاتم طاعی از این خانه عطا می گیرد چون علی در همه جا دست عطایی دارد بعد از این وادیِ طوری که تو مسکن داری زایرت آرزوی کرببلایی دارد آنکه در کرببلا زایر شش گوشه نشد غم ندارد که در این طوس، رضایی دارد ************* شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ رضاباقریان سخت است پیش پای پسر، دست و پا مزن جانِ جواد، مادر خود را صدا مزن حالا که زهر شیره ی جانِ تو را کشید آتش به جان این جگر مبتلا مزن بالا سرت جواد و اباصلت آمدند پس بینِ هجره ناله ی واغربتا مزن از شانه ی جواد کمی هم کمک بگیر بر روی خواهش پسر خویش، پا مزن گرچه به یاد مادرت آتش گرفته ای پیش جواد، حرفی از آن کوچه ها مزن قدری بنوش جرعه ی آبی و، این همه با یاد کربلا، طرفی آب را مزن این دست از شراره ی زهر آب گشته است بر صورتت به یاد لبِ سرجدا مزن آقا عبا بکش به سر اطهرت، ولی حرف از عبای کشته ی کرببلا مزن ************* شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ جعفرابوالفتحی زیبا نوشت آنکه تو را بهترین نوشت خالق تو را به خاتم ایران نگین نوشت چون خلقت وجود تو یک شاهکار بود با خلقتت برای خودش آفرین نوشت نام رفیق هشتم خود را رضا گذاشت ما را به نام “مور سلیمان دین” نوشت وقتی که روی چشم زمین پا گذاشتی چشم مرا به پای تو آهو ترین نوشت تو شمس شمس هفتم و نور هدایتی باید که اسم پاک تو را آتشین نوشت ای خوشبحال آنکه برایش نگاه تو یک کربلا میان ره اربعین نوشت مژگان خیس من به حرم خانه پر گشود بر سنگ های دلشده ی آذرین نوشت: جاروی صحن های رضا پلک نوکر است این از دعای خیر و نفس های مادر است ************ شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ جعفر ابوالفتحی و محمد جواد حیدری تمام عمر دلم سمت و سوی هرجا رفت که عاقبت ره جویم به سمت دریا رفت شدم
غلام شهنشاه طوس و فهمیدم که خاک کوی رضا تا به عرش ، بالا رفت از آن زمان که شفاخانه اش به راه افتاد دگر ز روی زبان ها دم مسیحا رفت همینکه نغمه ی نقاره کوه پیما شد صدای نعره ی ناقوس ، از کلیسا رفت شبیه شاخه ی طوبا ثمر به گلشن داد همان که پای ضریحت عقیم و نازا رفت گدا که آمد و مانند شاه و مولا رفت ندار آمد و افتاد و مثل آقا رفت به کیمیای وجودت قسم ، دلم به حرم چو خاک آمد و چون زر نفیس و اعلا رفت فرشته پر زد و آمد، و گفت جبریلم کنار پنجره فولاد، او به اغما رفت طبیب نسخه ی ما را شراب ناب نوشت و خود به سمت خراسان سوی مداوا رفت هوای کرب و بلا و نجف که جای خودش زسر ز عطر ضریح تو هوش، درجا رفت بدون دل شدم و دلربود از من طوس همینکه که یوسف مصرم سوی زلیخا رفت به عشق زهر نظرهای شاه شهلا بود که ماره موزه ی این سینه سمت صحرا رفت چنان منی چو گداها به التماس افتاد چنان تویی به تماشای سنگ خارا رفت خدا گواست هر آن زائری که کرب و بلاست چو داد حضرتتان را قسم به زهرا رفت خوشا بحال دلم امشب از میان قفس گرفت از تو برات و بدون ویزا رفت تویی تو معنی عالم بذات ، ذات صدور بلا ز ملک شهنشاه شهسواره بدور **************** شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ امیرفرخنده آخرش دیدی چه آمد بر سرم؟کاری بکن ای امید قلب و چشمـــان ترم کاری بکن تا که از چشمت نیوفتادم بیا و زودتر باز هم از روی احسان و کرم کاری بکن جان زهرا مادرت لطفی بکن من بر درت سالیانی میشود که نوکـــــرم،کـــاری بکن حق بده خود را طلبکارت بگیرم جان من آخر عمری ریزه خوار این درم،کاری بکن یا مرا لطفی کن و مثل گذشته خوب کن یا بسوزان دیگر این بال و پرم،کاری بکن دارم احساس غریبی میکنم در روضه ات چـــون اسیر غصه های دیگرم،کاری بکن میروم از روضه و اینبار هم پای خودت منتظر هستم بگویی میخرم،کاری بکن ************* شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ شاعرناشناس نام تو را بردم زمستانم بهارى شد در خشکسالى دلم صد چشمه جارى شد بعد از زمانى که گدایى تو را کردم دار و ندار من عجب دار و ندارى شد گفتند جای توست، دل را شستشو کردم پس می‏شود از خادمان افتخاری شد می‏خواستند از هر طرف تو جلوه‏گر باشی این گونه شد، دور حرم آئینه کاری شد گاهی اسیری لذّت آهو شدن دارد بیچاره آن که از نگاه تو فراری شد گَرد ضریحت با من و گَرد دلم با تو بی تو دوباره این دلم گرد و غباری شد من سائل بی چیزِ اطرافِ حرم هستم من سالهای سال، دنبال کرم هستم انگور سرخی، سبز کرده دست و پایت را تغییر داده حالت حال و هوایت را ای خاکِ عالم بر سرم – حالا که می‏آیی از چه کشیدی بر سر و رویت عبایت را تو سعی خود را می‏کنی و باز می‏افتی این زهر خیلی ناتوان کرده است پایت را وقت زمین خوردن صدا در کوچه می‏پیچد آری شنیدند آسمانی‏ها صدایت را وقتی لبت خشکید و چشمت ناتوان‏تر شد در حجره‏ی در بسته دیدی کربلایت را در حجره‏ای افتاده‏ای و تشنگی داری تو کربلای دیگر در حال تکراری قسمت نشد خواهر کنار پیکرت باشد بد شد، نشد امروز بالای سرت باشد بد جور داری روی خاک از درد می‏پیچی ای وای اگر امروز روزِ آخرت باشد حیف از سر تو نیست روی خاک افتاده؟! باید سرت الآن به دست خواهرت باشد حالا غریبی را ببین دنبال تابوتت دختر نداری لااقل دربدرت باشد وقتی شروع روضه‏های ما بیان توست خوب است پایانش، بیان دیگرت باشد یابن شبیب آیا شهید بی کفن دیدی؟ در لابلای نیزه، پاره‏پاره تن دیدی؟ ************** شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ شاعرناشناس زائر که در حریم تو زانو شکسته است مانند ساقه ی گلِ شب بو شکسته است صد بار در نماز عوض گشت قبله ام از بس که این نگار من {ابرو شکسته} است از این گدا مقابل نامت چه انتظار جایی که توبه با دمِ هوهو شکسته است لاتی به توبه آمده و رو به گنبدت از نرمی نگاه تو چاقو شکسته است در گوشه ای ز صحن و سرا جا بده مرا آیا دلم کم از دلِ اهو شکسته است؟ من را به نام کاش بخوانی که این گدا از بچه های مادرِ پهلو شکسته است ************* شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ علی اکبرلطیفیان نام تو را بردم زمستانم بهارى شد در خشکسالى دلم صد چشمه جارى شد بعد از زمانى که گدایى تو را کردم دار و ندار من عجب دار و ندارى شد گفتند جای توست، دل را شستشو کردم پس می‏شود از خادمان افتخاری شد می‏خواستند از هر طرف تو جلوه‏گر باشی این گونه شد، دور حرم آئینه کاری شد گاهی اسیری لذّت آهو شدن دارد بیچاره آن که از نگاه تو فراری شد گَرد ضریحت با من و گَرد دلم با تو بی تو دوباره این دلم گرد و غباری شد من سائل بی چیزِ اطرافِ حرم هستم من سالهای سال، دنبال کرم هستم انگور سرخی، سبز کرده دست و پایت را تغییر داده حالت حال و هوایت را ای خاکِ عالم بر سرم – حالا که می‏آیی از چه کشیدی بر سر و رویت عبایت را تو سعی خود را می‏کنی و باز می‏افتی این زهر خیلی ناتوان کرده است پایت را وقت زمین خوردن صدا در کوچه می‏پیچد آری
شنیدند آسمانی‏ها صدایت را وقتی لبت خشکید و چشمت ناتوان‏تر شد در حجره‏ی در بسته دیدی کربلایت را در حجره‏ای افتاده‏ای و تشنگی داری تو کربلای دیگر در حال تکراری قسمت نشد خواهر کنار پیکرت باشد بد شد، نشد امروز بالای سرت باشد بد جور داری روی خاک از درد می‏پیچی ای وای اگر امروز روزِ آخرت باشد حیف از سر تو نیست روی خاک افتاده؟! باید سرت الآن به دست خواهرت باشد حالا غریبی را ببین دنبال تابوتت دختر نداری لااقل دربدرت باشد وقتی شروع روضه‏های ما بیان توست خوب است پایانش، بیان دیگرت باشد یابن شبیب آیا شهید بی کفن دیدی؟ در لابلای نیزه، پاره‏پاره تن دیدی؟ ********* شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ مجتبی رافعی پشت سر من صحن حرم هست و نگهبان سلفی شده عکس من و سلطان خراسان! زایر شده از بدرقه ی زایرتان شاد انگار که در خانه ی او آمده مهمان! بیت الکرمی،ارمنی آمد به تو دل بست جایی که مسلمان شده از لطف تو حیران پاییز حرم رفتم و در وصف نگنجد دشواری دل کندنم از لذت باران… هر لحظه به دلتنگی ام افزود دلیلی هر لحظه شد انگیزه ی این شعر دوچندان احساس خوشی داشتم آن لحظه که دیدم مشهد شده آرامش دل های پریشان کوچک تر از آنم که به چشم کسی آیم از مور رسیده است سلامی به سلیمان ************ شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ جعفرابوالفتحی زیبا نوشت آنکه تو را بهترین نوشت خالق تو را به خاتم ایران نگین نوشت چون خلقت وجود تو یک شاهکار بود با خلقتت برای خودش آفرین نوشت نام رفیق هشتم خود را رضا گذاشت ما را به نام “مور سلیمان دین” نوشت وقتی که روی چشم زمین پا گذاشتی چشم مرا به پای تو آهو ترین نوشت تو شمس شمس هفتم و نور هدایتی باید که اسم پاک تو را آتشین نوشت ای خوشبحال آنکه برایش نگاه تو یک کربلا میان ره اربعین نوشت مژگان خیس من به حرم خانه پر گشود بر سنگ های دلشده ی آذرین نوشت: جاروی صحن های رضا پلک نوکر است این از دعای خیر و نفس های مادر است ********** شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ وحید اله ورن باردیگر گوشه ای حس تغزل می کنم تا به همراه کبوترها توسل می کنم حضرت خورشیدهشتم ای شکوه بندگی بانگاه شور خیزت در غزل گل می کنم آب می نوشم ز سقاخانه ی خورشیدی ات زندگی می بخشی ام،حس تکامل می کنم تانگاه خسته ام را می سپارم دستتان روضه خوانت می شوم غم را تحمل می کنم تاکه می گویم امام مهربانم یارضا (برمشامم می رسدآن لحظه بوی کربلا) زائر دل خسته ی مولای عالم می شوم پابه پای نوح وابراهیم وآدم می شوم یک تنه تا آسمان عشقتان پرمی کشم جام می بادستهای اکبرت سرمی کشم یاکریم ابن الکرم جامانده ام اعجازکن شاعرانه آمدم در را به رویم باز کن.. ********* شعرشهادت امام رضا علیه السلام ـ رضانیکوکار زائری بارانی ام،آقا، به دادم می رسی؟ بی پناهم،خسته ام،تنها،به دادم می رسی؟ گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام ضامن چشمان آهوها! به دادم می رسی؟
بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد بهار دید كه شمشادها جوانه زدند شكوفه های جوان را نثار مردم كرد ز سمت مشرق دل ها وزید عطر بهشت بهار مست شد و راه باغ را گم كرد به سایه سار زیارت نشست و با مژه اش غبارروبی صحن امام هشتم کرد پس از طواف حرم یا محول الأحوال بهار با نفس عاشقان تفاهم كرد بهار نیت معراج داشت وقت نماز به خاك مقدم زوار او تیمم كرد در آستان رضا «إنّما یرید الله» كریمه ای است كه روح الأمین ترنم كرد زلال اشك اگر گل كند به لاله قسم كه با امام رضا می شود تكلم كرد سخن به رسم گل افشانی بهار بگو اگر شكست دلت در حریم یار بگو: «دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم» كبوترانه در این آستانه پر بزنم به ناامیدی از این در نمی روم هرگز اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم خدا مرا به حقیقت ولی شناس كند كه حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد شد شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم خدای را كمی ای زائران درنگ كنید كه خاك پای شما را به چشم تر بزنم من آشنای همین درگهم، خدا نكند كه رو به غیر بیارم در دگر بزنم اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم، باز خوشم كه گاه گداری به باغ سر بزنم صفای تربیت باغبان حرامم باد كه در مجاورت گل دم از سفر بزنم من از حضور تو ای ماه هاشمی خجلم مگر به اشك شود ترجمان حرف دلم به یك نگاه تو تطهیر می شود دل من به یك كرشمه نمک گیر می شود دل من مرا بس است طواف ضریح تو هرگاه شكسته بستهٔ تقصیر می شود دل من قسم به صبح جمالت كه پشت پنجره ات دخیل نالهٔ شبگیر می شود دل من سرشک حاجت هر كس كه می چكد بر خاک كنار پنجره تصویر می شود دل من به چشم آینه های حرم كه می نگرم هزار مرتبه تكثیر می شود دل من به شوق آن كه به پابوس زائرت برسد به جای اشک سرازیر می شود دل من خدا نكرده اگر از تو رو بگردانم اسیر بازی تقدیر می شود دل من چگونه قصد زیارت كنم برای وداع مگر ز دیدن تو سیر می شود دل من؟ «خدا مرا به فراق تو مبتلا نكند من و جدایی از این آستان خدا نكند» محمدجوادغفورزاده شفق
ای حرمت کعبۀ جان همه عمّۀ سادات بنی فاطمه فاطمۀ فاطمه بنت الامام حضرت معصومه علیهاسلام دختر موسایی و طور تو قم وادی سیناست به طور تو گم دختری و بر همه عالم اُمی قائمۀ عرش خدا در قمی پیرهنت از جلوات خدا بر تن و جانت صلوات خدا آیۀ تطهیرِ مکرّر تویی عصمت حق کوثرِ کوثر تویی اخت رضا نایبة الزینبی عمّۀ ساداتی و زینِ ابی تربت زهرا حرم پاک تو پیکر پاک علما خاک تو از کرم و لطف تو شد این حریم قبر بروجردی و عبدالکریم  کعبۀ جانی و دهد صبح و شام مسجد اعظم به مزارت سلام فیض بوَد خاک کف پای تو فیضیه یک قطره ز دریای تو ماه به گردون شده دلبسته‌ات مهر، چراغ سرِ گلدسته‌ات خیل رسُل مدح‌سرای تواند زائر ایوان طلای تواند فرش گدایان درت بال حور آینه‌های حرمت چشم نور ور و ملک روز و شب از چارسو در حرم قدس تو آرند رو پیش رویت چون بنشیند رضا فاطمه در فاطمه بیند رضا گرچه بر آن حجت حق خواهری آینۀ عمّه‌ای و مادری چهره‌ هر آنکس به ضریحت بهشت دید ز هر پنجره باغ بهشت «موسی خزرج» که به جانش درود بر تو درِ خانۀ خود را گشود تا به ورود تو قدمگاه شد خانۀ موسی حرم‌الله شد با قدم قدس تو یا فاطمه ستّیه شد کعبه جان همه بعد ورود تو در آن بیت پاک ناز به گلزار جنان کرد خاک ماه اگر بگذرد از این مسیر سجده کند به خاک «میدان میر» حیف که در فصل بهار شباب قلب رضا گشت ز داغت کباب خصم شنیدم که تو را زهر داد داغ تو را بر دل عالم نهاد محنت ایام جزای تو شد اشک رضا وقف عزای تو شد فاطمه را فروغ هر دو دیده ایتها الصدیقة الشهیده گر چه ز غم سوختی ای جان پاک روز سپردند تنت را به خاک اهل قم از آتش غم سوختند چشم به تابوت تو می‌دوختند چوبۀ تابوت به دوش ملک شیون زنها همگی بر فلک جسم تو شد ای همه خلقت فدا! دفن به دستِ دو ولیِّ خدا گنبد زرین تو یا فاطمه گشته به قم چشم و چراغ همه قبر تو پیدا همه در چشم ماست خیز و بگو تربت زهرا کجاست تو بضعۀ بضعۀ پیغمبری چو مادرت شفیعۀ محشری نغمۀ «میثم» که به گوش همه است نالۀ «اشفعی لنا فاطمه» است www.kheyme.net . تعجیل در فرج حضرت صاحب صلوات