🍃 #در_مسیر_طوس۱ #داستان_امام_رضا (ع)
توی اتاقم داشتم کتابهایم را
جمع و جور میکردم که نگاهم
🍁 گره خورد به یک کتاب قدیمی...
اسمش را تا حالا نشنیده بودم...
#عیون_اخبار_الرضا
کتاب را برداشتم و
ورق زدم که... یه لحظه حس کردم
فضای اطرافم تغییر کرد
توی خیالم،
🔆 لباسهایم قدیمی شده بود...
میان یک شهر بزرگ بودم
شهری که مردمش منتظرِ
یک میهمان بودند....
خودم را رساندم به
یکی از خانمهای شهر:
🌿 _ ببخشید اینجا کجاست؟
🌸 + طوس
🌿 _ قرارست چه کسی اینجا بیاید...؟
زن با چشمانی پر از شوق گفت:
🌸 + شنیدهام
نامش «علی» است و
لقبش #رضا... یعنی وجودش
مایهی خوشنودی خداوندست...
او فرزند امام موسی بن جعفر (ع)
و تکتم بانو است...
🌿 _چه نام آشنایی...
انگار من، او را میشناسم...
دارد خاطرههایم مرور میشود...
راستی خانم، دیگر از او چه میدانی....؟
زن، نگاهم کرد و گفت . . .
#صلی_الله_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع) ❤
📗 برگرفته از چشمه حکمت رضوی. منتخب عیون اخبار الرضا علیهالسلام. تولیدات حرم
🍃 #در_مسیر_طوس ۲ #داستان_امام_رضا (ع)
...راستی خانم، دیگر از او چه میدانی....؟
زن نگاهم کرد و گفت:
ما از اهالی شهر دیگری هستیم
همسرم از کسانی بود که
اعتقاد داشت
🔆 امام هفتم
آخرین امام شیعیان هستند
میگفت بعد از ایشان امامی نیست!
🌿 تا اینکه از یکی از شیعیان،
سخنی شنیدیم... او خودش
دیده بود که
وقتی امام رضا (ع)
کودک بودند، پدر بزرگوارشان
از خلق و خوی بهشتیشان میگفتند
خودش از امام موسی بن جعفر (ع)
شنیده بود که فرمودند:
🍁 هرکس
امامت این فرزندم را
انکار کند، به امیرالمومنین(ع) ستم کرده
با شنیدن همین حرف بود که
من و همسرم
تصمیم تازهای گرفتیم
اینکه خود را به امام رضا (ع)
برسانیم و تا آخر عمر، یار ایشان باشیم 🕊
چشمهای زن
پر از اشک شد؛ آرام گفت:
💜 چقدر این امام رئوف را دوست دارم...
آن وقت نگاهم کرد و گفت:
راستی دختر، تو اهل کجایی...؟
#صلی_الله_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع) ❤
📗 برگرفته از چشمه حکمت رضوی. منتخب عیون اخبار الرضا علیهالسلام
@karevanezohoor🌿
🍃 #در_مسیر_طوس ۳ #داستان_امام_رضا (ع)
...راستی دختر، تو اهل کجایی...؟
با این سوال
قلبم به تاپ تاپ افتاد که
🔔 صدایی از دور بلند شد....
مردم دور جمع شده بودند دور یک نفر؛
او خبرهای تازه آورده بود...
مرد،
🐫 از شتر پیاده شد و گفت:
شنیدهام علی بن موسی (ع) به قصدِ
وداع، به حرم پیامبر (ص) و به
دیدار خانهی خدا رفتهاند
او میگفت:
⛅ اهل مدینه از رفتن امام (ع)
خیلی بیتابی کردهاند؛ جدایی
از ایشان برای همه
خصوصا خانوادهشان خیلی سخت بود...
مرد شنیده بود
💜 امام (ع) در نیشابور، سخنِ
پر معنایی گفتهاند؛ اینکه
#لا_إله_إلا_الله
دژ محکم خداست و از شرطهای
ورود به این دژ، دوستی با ایشان است...
🌙 هیچکس سخنی نمیگفت
همه گوش سپرده بودند تا بشنوند
درمورد امام رئوفشان...
و من به این فکر میکردم
کاش در این مسیر، همراه امام (ع)
بودم... هرچند من
خاطرههای زیادی از
حَرمشان توی قلبم داشتم؛
خاطرههای خوب... خاطرههای قشنگ . . .🌸🍃
مرد حرفهایش را ادامه داد . . .
#صلی_الله_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع) ❤
📗 برگرفته از چشمه حکمت رضوی. منتخب عیون اخبار الرضا علیهالسلام
🍃 #در_مسیر_طوس ۴ #داستان_امام_رضا (ع)
....مرد، حرفهایش را ادامه داد....
مردم خبر داشتند که
مأمون با اصرار و تهدید
🔆 امام رضا (ع) را
به سمت طوس آورده است
اما مرد، حرفهای تازهای میگفت
میگفت امام (ع) خوب میدانستند
قصد مأمون از این دعوت
این است که
📢 به مردم بگویند
اهل بیت (ع) طمع دنیا را دارند و
بزرگترین هدفشان، حکمرانی بر مردم است!
🌙 برای همین، #با_یک_شرط،
ولایتعهدی او را پذیرفتهاند
اینکه
در امور مملکتی
هیچ قضاوتی نکنند و عزل و
نصبها به عهدهی ایشان نباشد...
با این حرف،
🕊 صدای همهمه برخاست...
کسی، از ستمهای خلفای عباسی و
خلفای پیشین، در حقِ
اهل بیت (ع)، بی خبر نبود...
راستی، مأمون
🍁 چه نقشههای دیگری
در سر داشت...؟
دلم میخواست درمورد
امام رضا (ع) بیشتر بدانم...
توی همین فکرها بودم
💫 که توی خیالم دیدم که
به خانهی ساده و کوچکی آمدهام . . .
#صلی_الله_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع)
📗 برگرفته از چشمه حکمت رضوی. منتخب عیون اخبار الرضا علیهالسلام
🍃 #در_مسیر_طوس ۵ #داستان_امام_رضا (ع)
...توی همین فکرها بودم
💫 که توی خیالم دیدم که
به خانهی ساده و کوچکی آمدهام . . .
آنجا خانهی بانویی، از
🌿 شیعیان امام رضا (ع) بود؛
او در کاخ مأمون،
امام (ع) را دیده بود
و ایشان را خوب میشناخت...
🌧 برایم، آب گوارایی آورد و
شروع کرد به گفتن دیدهها
و شنیدههایش؛ از علمِ
امام (ع) از عبادات و مهربانیشان
میگفت مأمون
⛅ هر طور شده بود میخواست
مردم را از امام (ع) دور کند
دائم جلسههای مناظره
با دانشمندان میگذاشت بلکه
ایرادی به حرفهای ایشان وارد شود
مهربانی امام (ع)
💜 حتی برای مخالفان هم بود
برای همین پاسخ آنها را
با محبت و
دوستی میدادند
و اینطور، دوستانشان
روز به روز، بیشتر و بیشتر میشد
مأمون اما ناراحت بود
⚡ مأمون هرروز
نقشهای جدید میکشید...
زن، لبخندی زد و
گفت: دخترم بگذار یک خاطره
برایت بگویم...
خاطرهی یک روز خوب . . .
یک روز خوب کنار امام رضا (ع) . . . 🌸🍃
#صلی_الله_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع) ❤
📗 برگرفته از چشمه حکمت رضوی. منتخب عیون اخبار الرضا علیهالسلام
🍃 #در_مسیر_طوس ۶ #داستان_امام_رضا (ع)
... خاطرهی یک روز همراه امام رضا(ع) ...
او برایم از مخالفانِ
🔆 امام رئوف (ع) گفت؛ اینکه
شایعه درست کرده بودند
که از زمانِ
آمدن ایشان به طوس
خشکسالی آمده و زمینها خشکیدهاند
هرکسی توی شهر
🍁 چیزی میگفت و این میان
فقط یاران واقعی امام(ع)
میدانستند که
این شایعات واقعیت ندارد...
مأمون
🌙 در فکر نقشهای دوباره بود؛
به امام رضا (ع) گفت:
خیلی وقت است
باران نیامده!
دعا کنید آسمان بر این خاک ببارد...!
درست روز دوشنبه بود
امام (ع) به بیابان اطراف شهر
🌿 رفتند و ما همگی
همراهشان
نماز باران خواندیم
آن روز، به گفتهی ایشان
به خانه برگشتیم که
🌧 هوا بارانی شد....
آسمان میبارید...
مردم شاد بودند و
مأمون، ناامیدانه، داشت
به نقشههای جدید فکر میکرد . . .
#صلی_الله_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع) ❤
📗 برگرفته از چشمه حکمت رضوی. منتخب عیون اخبار الرضا علیهالسلام
🍃 #در_مسیر_طوس ۷ #داستان_امام_رضا (ع)
... مأمون ناامیدانه داشت
به نقشههای جدید فکر میکرد....
زن برایم تعریف کرد که
قبل از این هم مأمون تلاش کرد
طوری که مردم از
🍁 نقشهاش خبردار نشوند،
امام (ع) را به شهادت برساند اما نشد
برای همین، ایشان را، به
مجلس خود خواند و
با اصرار
🍇 میوهای زهرآلود را
به ایشان تعارف کرد...
امام رضا (ع) پیش از این
💔 از شهادت خودشان به دست
مأمون، خبر داده بودند و
حالا حال ایشان
از زهر او وخیم بود...
🌧 اهل خانه گریه میکردند
طوس تا آن روز
⚡ انقدر پر هیاهو و غمناک نبود
انگار فرشتههای آسمان
عزادار بودند...
این را که گفت
هردو باهم به گریه افتادیم...
آه... من چقدر دلم هوای حرم کرده . . .
#صلی_الله_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع) ❤
📗 برگرفته از چشمه حکمت رضوی. منتخب عیون اخبار الرضا علیهالسلام