eitaa logo
[ عجیب ولی واقعی ]
8.1هزار دنبال‌کننده
43.5هزار عکس
13.5هزار ویدیو
40 فایل
خدایا جهان را پادشاهی توراست... ✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ᠀᠀ ܟ߭ܠ‌ߊ‌ࡅ࡙ܨ ܭܘ ࡅ߲ߺߐ ࡄ݅ܝܠ‌ࡅߺ߳ࡉ ࡏߊ‌ܦ߭ࡅ࡙ܚܚࡅߺ߳ࡉ! 🔴 تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861 • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
وقتی پسر سید همسایه اومد خواستگاریم اصلا چهره اش رو نپسندیدم ولی شنیدم که پدرم داشت میگفت اگر به خاطر چهره ردش کنیم عمه ی سادات ناراحت میشه اونجا دلم لرزید و رفتم دخیل بستم به امام زاده ی محلمون بلکه خودش راهی جلوی پام بذاره آنقدر اشک ریختم که بدنم ضعیف شده بود دست گرفتم به پنجره های ضریح تا بلند شم که انگشتری رو زیر دستم احساس کردم وقتی خواستم بذارم سرجاش همزمان صدایی رو شنیدم که گفت ... 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879Cd079f4eac9 خانومای مجرد حتما بخونن توسلش رد خور نداره.
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
وقتی پسر سید همسایه اومد خواستگاریم اصلا چهره اش رو نپسندیدم ولی شنیدم که پدرم داشت میگفت اگر به خاطر چهره ردش کنیم عمه ی سادات ناراحت میشه اونجا دلم لرزید و رفتم دخیل بستم به امام زاده ی محلمون بلکه خودش راهی جلوی پام بذاره آنقدر اشک ریختم که بدنم ضعیف شده بود دست گرفتم به پنجره های ضریح تا بلند شم که انگشتری رو زیر دستم احساس کردم وقتی خواستم بذارم سرجاش همزمان صدایی رو شنیدم که گفت ... 👇 https://eitaa.com/joinchat/3672637554C278f739bc7 ای وای خدای من معجزه همینه😞❤️ خانومای مجرد حتما بخونن توسلش رد خور نداره👆
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
وقتی پسر سید همسایه اومد خواستگاریم اصلا چهره اش رو نپسندیدم ولی شنیدم که پدرم داشت میگفت اگر به خاطر چهره ردش کنیم عمه ی سادات ناراحت میشه اونجا دلم لرزید و رفتم دخیل بستم به امام زاده ی محلمون بلکه خودش راهی جلوی پام بذاره آنقدر اشک ریختم که بدنم ضعیف شده بود دست گرفتم به پنجره های ضریح تا بلند شم که انگشتری رو زیر دستم احساس کردم وقتی خواستم بذارم سرجاش همزمان صدایی رو شنیدم که گفت ... 👇 https://eitaa.com/joinchat/3672637554C278f739bc7 ای وای خدای من معجزه همینه😞❤️ خانومای مجرد حتما بخونن توسلش رد خور نداره👆
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
وقتی پسر سید همسایه اومد خواستگاریم اصلا چهره اش رو نپسندیدم ولی شنیدم که پدرم داشت میگفت اگر به خاطر چهره ردش کنیم عمه ی سادات ناراحت میشه اونجا دلم لرزید و رفتم دخیل بستم به امام زاده ی محلمون بلکه خودش راهی جلوی پام بذاره آنقدر اشک ریختم که بدنم ضعیف شده بود دست گرفتم به پنجره های ضریح تا بلند شم که انگشتری رو زیر دستم احساس کردم وقتی خواستم بذارم سرجاش همزمان صدایی رو شنیدم که گفت ... 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7 خانومای مجرد حتما بخونن توسلش رد خور نداره👆