eitaa logo
[ عجیب ولی واقعی ]
8.1هزار دنبال‌کننده
42.7هزار عکس
13.2هزار ویدیو
39 فایل
خدایا جهان را پادشاهی توراست... ✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ᠀᠀ ܟ߭ܠ‌ߊ‌ࡅ࡙ܨ ܭܘ ࡅ߲ߺߐ ࡄ݅ܝܠ‌ࡅߺ߳ࡉ ࡏߊ‌ܦ߭ࡅ࡙ܚܚࡅߺ߳ࡉ! 🔴 تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861 • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات انصار💛
🔴 بخونید👇این مشکل همه خانمها،بعداز 😢 همسرم کم توجه شده 😔،تصمیم به عمل زیبایی گرفتم😤 https://eitaa.com/joinchat/780795927C33dc3386c5 👆با این کانال مشکل خیلیا حل شده درمورد و مشکلات زنان میتونی اطلاعات بگیری😍بی نیاز از هرچی دکتر😁 همسرم درسته قورتم میده😉 همش بامواد بدنم سفید و سفت شد🤩 هم داره https://eitaa.com/joinchat/780795927C33dc3386c5
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
⭕️ دو ماه قبل ناگهان احساس ناراحتی کرد. چنان درد می کشید و حالات او چنان بود که پزشکان تشخیص دادند که درد است. او را به یک بیمارستان منتقل کردند، تحقیق بعمل آمد، معلوم شد که ندارد. معاینات هم نشان داد که نیست، اما او همچنان در تخت بیمارستان بخود می پیچید و می کرد و سراپای وجودش را نیز عرق سردی پوشانده بود. چند ساعتی وقت پزشکان را گرفت، سرانجام آرام شد، لبخندی زد و گفت: راحت شدم، پسر است!! پزشکان ابتدا گمان می کردند که با یک دیوانه سروکار دارند ولی پس از تحقیق متوجه شدند که😱👇 ...بیشتر بدانید ...بیشتر بدانید ...بیشتر بدانید
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
⭕️ دو ماه قبل ناگهان احساس ناراحتی کرد. چنان درد می کشید و حالات او چنان بود که پزشکان تشخیص دادند که درد است. او را به یک بیمارستان منتقل کردند، تحقیق بعمل آمد، معلوم شد که ندارد. معاینات هم نشان داد که نیست، اما او همچنان در تخت بیمارستان بخود می پیچید و می کرد و سراپای وجودش را نیز عرق سردی پوشانده بود. چند ساعتی وقت پزشکان را گرفت، سرانجام آرام شد، لبخندی زد و گفت: راحت شدم، پسر است!! پزشکان ابتدا گمان می کردند که با یک دیوانه سروکار دارند ولی پس از تحقیق متوجه شدند که...😱👇 https://eitaa.com/joinchat/722010156C2d211f1528 🔞ادامه داستان سنجاق شده☝️☝️
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
⭕️ دو ماه قبل ناگهان احساس ناراحتی کرد. چنان درد می کشید و حالات او چنان بود که پزشکان تشخیص دادند که درد است. او را به یک بیمارستان منتقل کردند، تحقیق بعمل آمد، معلوم شد که ندارد. معاینات هم نشان داد که نیست، اما او همچنان در تخت بیمارستان بخود می پیچید و می کرد و سراپای وجودش را نیز عرق سردی پوشانده بود. چند ساعتی وقت پزشکان را گرفت، سرانجام آرام شد، لبخندی زد و گفت: راحت شدم، پسر است!! پزشکان ابتدا گمان می کردند که با یک دیوانه سروکار دارند ولی پس از تحقیق متوجه شدند که😱👇👇 ...بیشتر بدانید ...بیشتر بدانید
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
مادرم بوددو توی روستا هرروز کنایه میشنید من ثریام،نوه ی اسم و رسم دار روستا مادرم و زن عموم به خاطر چشم و هم چشمی یکسال درمیون می‌کردند ‌ مادر من هرسال دختر بدنیا میاورد و زن عموم ... روزها گذشت تا اینکه ما شش دخترپشت سرهم بزرگ شدیم .. توی همون روزها بود که به یکباره به خاطر نه گفتن به عشق پسر عموم سر زبون ها افتادم👇 https://eitaa.com/joinchat/394723744Cf4ef57f64d
مادرم بوددو توی روستا هرروز کنایه میشنید من ثریام،نوه ی اسم و رسم دار روستا مادرم و زن عموم به خاطر چشم و هم چشمی یکسال درمیون می‌کردند ‌ مادر من هرسال دختر بدنیا میاورد و زن عموم ... روزها گذشت تا اینکه ما شش دخترپشت سرهم بزرگ شدیم .. توی همون روزها بود که به یکباره به خاطر نه گفتن به عشق پسر عموم سر زبون ها افتادم👇 https://eitaa.com/joinchat/394723744Cf4ef57f64d
مادرم بوددو توی روستا هرروز کنایه میشنید من ثریام،نوه ی اسم و رسم دار روستا مادرم و زن عموم به خاطر چشم و هم چشمی یکسال درمیون می‌کردند ‌ مادر من هرسال دختر بدنیا میاورد و زن عموم ... روزها گذشت تا اینکه ما شش دخترپشت سرهم بزرگ شدیم .. توی همون روزها بود که به یکباره به خاطر نه گفتن به عشق پسر عموم سر زبون ها افتادم👇 https://eitaa.com/joinchat/394723744Cf4ef57f64d
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
⭕️خدا کریمه... بچه خمیره⭕️ تاجری بود که هرچه زن می گرفت بچه دار نمی شد و زنها را به زور طلاق می داد. تا اینکه دختری را عقد کرد. این دختر مادری داشت آتشپاره و خیلی زرنگ. بعد از چندی تاجر به مسافرت رفت بعد از آن مادر دختر قدری خمیر درست کرد و روی دخترش گذاشت و رویش پوست کشید و به دختر گفت:« تاجر که از مسافرت آمد به او بگو من بچه دار هستم.»😳‼️ زمانی که دختر گفت من باردارم بعد چند ماه زمان فرا رسید ناگهان...😳👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
⭕️خدا کریمه... بچه خمیره⭕️ تاجری بود که هرچه زن می گرفت بچه دار نمی شد و زنها را به زور طلاق می داد. تا اینکه دختری را عقد کرد. این دختر مادری داشت آتشپاره و خیلی زرنگ. بعد از چندی تاجر به مسافرت رفت بعد از آن مادر دختر قدری خمیر درست کرد و روی دخترش گذاشت و رویش پوست کشید و به دختر گفت:« تاجر که از مسافرت آمد به او بگو من بچه دار هستم.»😳‼️ زمانی که دختر گفت من باردارم بعد چند ماه زمان فرا رسید ناگهان...😳👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
⭕️خدا کریمه... بچه خمیره⭕️ تاجری بود که هرچه زن می گرفت بچه دار نمی شد و زنها را به زور طلاق می داد. تا اینکه دختری را عقد کرد. این دختر مادری داشت آتشپاره و خیلی زرنگ. بعد از چندی تاجر به مسافرت رفت بعد از آن مادر دختر قدری خمیر درست کرد و روی دخترش گذاشت و رویش پوست کشید و به دختر گفت:« تاجر که از مسافرت آمد به او بگو من بچه دار هستم.»😳‼️ زمانی که دختر گفت من باردارم بعد چند ماه زمان فرا رسید ناگهان...😳👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194