eitaa logo
🌈 رنگارنگ🌈
6.3هزار دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
11.5هزار ویدیو
5 فایل
من یاسم کانال دار👩‍💻 دور همیم مثل خواهرا🫂 به دنیای رنگارنگمون خوش اومدین😊 همه جور پستم داریم از روزمرگیام گرفته تا آشپزی سیاست فان...🤌🤌 داستانم داریم🤩😍😍 آیدی من @Yass_malake
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه ی زیبای در جستجوی آرامش 🍃🍂🍃
🌈 رنگارنگ🌈
#در_جستجوی_آرامش #گلاویژ عماد با خشمی دل نشین منو ب کرد و باصدایی که سعی میکرد آروم باشه اما پرتح
بهت زده نگاهش کردم که باهمون اخم اما نگاهی دل فریب گفت: _چیه؟ ماکه قصد ازدواج دارین و دیریازود این اتفاق میوفته، پس چه فرقی میکنه تو کدوم ماه وچه روزی باشه؟ بی توجه به حضور بهار دست هامو دور گردنش انداختم ومحکم ب...ش کردم.. بدون حرف فقط عطر تنشو بوکشیدم! بهارهم واسه اینکه جو عوض بشه گفت: _خب پس حالا که همه چیز گفته شد و یه عروسی عشقولانه هم افتادیم، بیاین فردا جشن بگیریم مهمون من! ازعماد ..شدم و عماد با لبخند گفت: _ببخشید این بچه ی ما لوسه ودلش همش ب....ل میخواد! راستش بهارخانوم علت اصلی اومدنم چیزدیگه ای بود که با دیدن چاقو تو دستتون ترسیدم کلا حرفم یادم رفت.. بهارباخنده دست هاشو جلو چشم هاش گذاشت و گفت: _وای نگید توروخدا خجالت میکشم! _بله بهتره که فراموشش کنیم.. راستش اومدم ازتون اجازه گلاویژ رو بگیرم، چند روز مسافرت کاری پیش اومده گفتم اگه صلاح بدونید گلاویژ هم همراه خودم ببرم! بهاردرحالی که نمیدونست چه جوابی بده دستی به روسریش کشید و گفت: _اجازه ماهم دست شماست، کجا به سلامتی؟ _سلامت باشید. میرم تبریز، گلاویژم می برم پیش عزیز حال وهواش عوض بشه! _آهان سفربه خیر، من مشکلی ندارم شما دیگه اختیار دار گلاویژ هستید! باتعجب به بهار نگاه میکردم و میدونستم الان داره خودخوری میکنه و باخودش می جنگه برای نه گفتن، اما حتما بهار هم فهمیده بود به عماد نه گفتن، عواقب خودشو داره! بعداز کلی تعارف تیکه وپاره کردن، عماد روبه من کردوگفت: _اگه موافقی ومیخوای باهام بیای فردا آماده باش میام دنبالت باشه؟ سری تکون دادم و باگیجی گفتم: _باشه، خبرت میکنم ╔═🍃♥️🍃══════╗ @ajayeb_rangarangg ╚══════🍃♥️🍃═╝
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎فهمیدی که تو زندگی تنهایی؟؟⁉️ خیلی وقتا می‌بینی دوروبرت پر از آدمه، اما وقت سختیا… تنها خودتی که می‌مونی. هیچ‌کس قرار نیست بیاد نجاتت بده، فقط خودتی که باید بلند شی. قبول داری؟ تو کی پشتت بوده؟ کی کمکت کرده؟ دلسوز واقعی داشتی؟    🍃🌼🍃 لینک کانال و آیدی ادمین یاس👇 @AAddmiiiinn https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🌼🍃 این کلیپ‌فوق العاده اس👌❤️ ❤️ 🍃🌼🍃 لینک کانال و آیدی ادمین یاس👇 @AAddmiiiinn https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 انار خوردن طوطی در باغ‌ ارم شیراز ... 🍃🌼🍃 لینک کانال و آیدی ادمین یاس👇 @AAddmiiiinn https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
10.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🌼🍃 🤣🤣🤣 . . برنامه « شباهنگی » . .    🍃🌼🍃 لینک کانال و آیدی ادمین یاس👇 @AAddmiiiinn https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🔆اقتضاى شير مادر الاغ و شترى را كه لاغر شده بودند و ديگر توان باركشى نداشتند، رها كرده بودند، اين دو خود را به علف زارى رسانده و ماءنوس شدند. الاغ گفت : خوب است ما در اينجا برادروار زندگى كنيم و از اين جاى پر آب و علف به جائى نرويم و مخفيانه با هم بسازيم و كسى از حال و روزگار ما با خبر نشود و اين علفزار در انحصار ما باشد و كيف كنيم . شتر گفت : پيشنهاد بسيار خوبى است ، اگر شير مادر بگذارد. الاغ گفت : شير مادر چه دخالتى دارد؟ شتر گفت : بى دخالت نيست . مدتى گذشت و آن دو حيوان ، بدون مزاحم از آب و هوا و علف آن علف زار استفاده كرده و هر دو فربه شدند، اتفاقا كاروانى كه دراى چند الاغ بودند، از كنار آن علفزار عبور مى كردند، كاروانيان براى رفع خستگى چند ساعتى در آنجا ماندند، در همين حال صداى عرعر الاغهاى آن كاروان بلند شد، و همين موجب شد كه الاغ دوست شتر نير عرعر كرد. شتر گفت : چرا صدا بلند مى كنى ، صداى تو باعث مى شود كه كاروانيان به حال ما مطّلع شده و مى آيند و ما را مى گيرند و زير بارهاى سنگين خود قرار مى دهند. الاغ گفت : اقتضاى شير مادر است . همانگونه كه شتر حدس زد، كاروانيان به دنبال صدا آمدند و شتر و الاغ فربه را بدون صاحب در بيابان علفزار ديدند و گرفتند و با خود بردند و هر دو را بار كرده و روانه ساختند، كاروان همچنان حركت مى كرد تا به دامنه كوهى رسيدند، الاغ همين كه دامنه كوه را نگاه كرد، خود را شل نمود و به زمين انداخت چرا كه مدتى كارش بخور و بخواب بود و نمى توانست باركشى كند. كاروانيان وقتى چنين ديدند، تصميم گرفتند الاغ را بر شتر بار نمايند، شتر با بار سنگين همچنان از دامنه كوه بالا مى رفت وقتى كه به قلّه كوه رسيد بناى رقصيدن كرد. الاغ به او گفت : اى برادر چه مى كنى مگر نمى دانى كه در كجا هستيم ، و با رقصيدن تو من به دره هولناك كوه مى افتم و قطعه قطعه مى شوم . شتر گفت : برادر، اين اقتضاى شير مادر است !! سرانجام الاغ از پشت شتر سقوط كرد و به هلاكت رسيد. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿
1.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای رفع مشکلات... منقول از امام حسین علیه السلام به فرزند بزرگوارش امام سجاد علیه السلام. ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ذکر رفع غم.و اندوه حجت الاسلام فرحمند ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چطور شد 😍؟از این عروسک زیبا بعنوان میشه استفاده کرد کلی های جدید و جذاب داریم براتون💕🤩 ╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @ide_khalesooske ┗╯\╲