#ماجراهای_من_مایک_و_آقایTeacher
#قسمت_هشتاد_و_هشتم
# شاگرد : استاد این خارجیها خیلی جوکن خدایی یعنی واقعیتش این هست که انگار یه کم مغزشون گیر و گور داره
#استاد: بگو ببینم چی شده باز؟
#شاگرد:خدایی اینبار میدونم شما هم با من موافقی و میخندی آخه مایک دیروز واسه مادربزرگش #نامه نوشت یهویی گفت #یادم_رفت_تضمینش کنم و بعد #بوسش کرد گذاشت تو #پاکت و گفت:
I #seal_the_letter_with_a_kiss
ما از #خنده کف اتاق ولو شدیم آخه یعنی چی که نامه را با #بوس #تضمین کردم
#استاد: خب طبق معمول من باهات موافق نیستم و متاسفم که #اصطلاحات را #بلد نیستی بگو ببینم مایک آخر نامه را بوسید؟
#شاگرد: بله استاد
#استاد: اون بدبخت یه اصطلاح گفته منظورش این بوده که اینقدر #عاشق مادربزرگشه که #نامه اش را با #بوس #مهر_و_موم کرده
#شاگرد:#شرمنده استاد با اجازه من فعلا برم یه جا که جلو چشمتون نباشم
#اندیشمندانه_انتخاب_کنید
#اندیشمندان_جوان_سپنتا
#آموزش_زبان
لینک کانال 👈 @ajs_org