ایش، کفش ها و جانمازش دلگرمم می کرد.
به این زندگی عادت کرده بودم. تمام دلخوشی ام این بود که، هست و سالم است. این برایم کافی بود.
قسمت :5⃣4⃣1⃣
حالا جنگ به شهرها کشیده شده بود. گاهی در یک روز چند بار وضعیت قرمز می شد. هواپیماهای عراقی توی آسمان شهر پیدایشان می شد و مناطق مسکونی را بمباران می کردند. با این همه، زندگی ما ادامه داشت و همین طور دو سال از جنگ گذشته بود.
سال 1361 برای بار سوم حامله شدم. نگران بودم. فکر می کردم با این شرایط چطور می توانم بچه دیگری به دنیا بیاورم و بزرگش کنم. من ناراحت بودم و صمد خوشحال. از هر فرصت کوچکی استفاده می کرد تا به همدان بیاید و به ما سر بزند. خیلی پی دلم بالا می رفت. سفارشم را به همه فامیل کرده بود. می گفت: «وقتی نیستم، هوای قدم را داشته باشید.»
وقتی برمی گشت، می گفت: «قدم! تو با من چه کرده ای. لحظه ای از فکرم بیرون نمی آیی. هر لحظه با منی.»
اما با این همه، هم خودش می دانست و هم من که جنگ را به من ترجیح می داد. وقتی همدان بمباران می شد، همه به خاطر ما به تب و تاب می افتادند. برادرهایش می آمدند و مرا ماه به ماه می بردند قایش. گاهی هم می آمدند با زن و بچه هایشان چند روزی پیش ما می ماندند. آب ها که از آسیاب می افتاد، می رفتند.
وجود بچه سوم امید زندگی را در صمد بیشتر کرده بود. به فکر خرید خانه افتاد. با هزار قرض و قوله برای خانه، ثبت نام کرد.
قسمت :6⃣4⃣1⃣
یک روز دیدم شاد و خوشحال آمد و گفت: «دیگر خیالم از طرف تو و بچه ها راحت شد. برایتان خانه خریدم. دیگر از مستأجری راحت می شوید. تابستان می رویم خانه خودمان.»
نُه ماهه بودم. صمد ده روزی آمد و پیشم ماند. اما انگار بچه نمی خواست به دنیا بیاید. پیش دکتر رفتیم و دکتر گفت حداقل تا یک هفته دیگر بچه به دنیا نمی آید. صمد ما را به قایش برد. گفت: «می روم سری به منطقه می زنم و سه چهارروزه برمی گردم.»
همین که صمد از ما خداحافظی کرد و سوار ماشین شد و رفت، درد به سراغم آمد.
نمی خواستم باور کنم. صمد قول داده بود این بار، موقع به دنیا آمدن بچه کنارم باشد. پس باید تحمل می کردم. باید صبر می کردم تا برگردد. اما بچه این حرف ها سرش نمی شد. عجله داشت زودتر به دنیا بیاید. از درد به خودم می پیچیدم؛ ولی چیزی نمی گفتم. شینا زود فهمید، گفت: «الان می فرستم دنبال قابله.»
گفتم: «نه، حالا زود است.» اخمی کرد و گفت: «اگر من ندانم کِی وقتش است، به چه دردی می خورم؟!»
رفت و رختخوابی برایم انداخت. دیگی پر از آب کرد و روی پریموس گوشه حیاط گذاشت. بعد آمد و نشست وسط اتاق و شروع کرد به بریدن تکه پارچه های سفید. تعریف می کرد و زیر چشمی به من نگاه می کرد، خدیجه و معصومه گوشه اتاق بازی می کردند.
قسمت :7⃣4⃣1⃣
قربان صدقه من و بچه هایم می رفت. دقیقه به دقیقه بلند می شد، می آمد دست روی پیشانی ام می گذاشت. سرم را می بوسید. جوشانده های جورواجور به خوردم می داد.
یک دفعه حالم بد شد. دیگر نتوانستم تحمل کنم. از درد فریادی کشیدم. شینا تکه پارچه های بریده شده را گذاشت روی زمین و دوید دنبال خواهرها و زن برادرهایم. کمی بعد، خانه پر شد از کسانی که برای کمک آمده بودند. قابله دیر آمد. شینا دورم می چرخید. جوشانده توی گلویم می ریخت و می گفت: «نترس اگر قابله نیاید، خودم بچه ات را می گیرم. بعدازظهر بود که قابله آمد و نیم ساعت بعد هم بچه به دنیا آمد.»
شینا با شادی بچه را بغل کرد و گفت: «قدم جان! پسر است. مبارکت باشد. ببین چه پسر تپل مپل و سفیدی است. چقدر ناز است.» بعد هم کسی را فرستاد دنبال مادرشوهرم تا مژدگانی بگیرد. صدای گریه بچه که بلند شد، نفس راحتی کشیدم. خانه شلوغ بود اما بی حسی و خواب آلودگی خوشی سراغم آمده بود که هیچ سر و صدایی را نمی شنیدم.
فردا صبح، حاج آقایم رفت تا هر طور شده صمد را پیدا کند. عصر بود که برگشت؛ بدون صمد. یکی از هم رزم هایش را دیده بود و سفارش کرده بود هر طور شده صمد را پیدا کنند و خبر را به او بدهند. از همان لحظه چشم انتظار آمدنش شدم. فکر می کردم هر طور شده تا فردا خودش را می رساند.
قسمت :8⃣4⃣1⃣
وقتی فردا و پس فردا آمد و صمد نیامد، طعنه و کنایه ها هم شروع شد: «طفلک قدم! مثلاً پسر آورده!»
ـ عجب شوهر بی خیالی.
ـ بیچاره قدم، حالا با سه تا بچه چطور برگردد سر خانه و زندگی اش.
ـ آخر به این هم می گویند شوهر!
این حرف ها را شینا هم می شنید و بیشتر به من محبت می کرد. شاید به همین خاطر بود که گفت: «اگر آقا صمد خودش آمد که چه بهتر؛ وگرنه خودم برای نوه ام هفتم می گیرم و مهمانی می دهم.»
از بس به در نگاه کرده و انتظار کشیده بودم، کم طاقت شده بودم. تا کسی حرفی می زد، زود می رنجیدم و می زدم زیر گریه. هفتم هم گذشت و صمد نیامد. روز نهم بود. مادرم گفت: «من دیگر صبر نمی کنم. می روم و مهمان ها را دعوت می کنم. اگر شوهرت
آمد خوش آمد!»
صبح روز دهم، شینا بلند شد و با خواهرها و زن داداش هایم
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨بی کسی و غریبی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف😭😭😭😭
فوق العاده زیباوتکان دهنده پیشنهاد دانلود👌👌
🌺 به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقاامام زمان عج صلوات🌺
" الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ"(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 اعتراف یهودیان به کشتن #ایرانیان و سفارش تورات (تحریف شده) به این کار
🔹 اینجا کلام خدا درک میشود که دشمن ترین به شما #یهودیان هستند ...
👈 حال این افراد رسانه دنیا را مدیریت میکنند خودتان تصورش را بکنید
#فلسطین
#ایران
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋هر چقدر غصه بخوری،
هر چقدر غمگین باشی و خودتو افسرده کنی، قرار نیست که دنیا برات کاری کنه و یا جواب خوبی بهت بده؛
رها کن!
شاید اگه بگی رها کنم مشکلاتم که کم نمیشه
اما حداقل مشکلی که بهت اضافه نمیکنه و آروم که میشی!
ارزش واقعی تو زمانی ست
که دراوج مشکلات آرام باشی...l
و برای راه حل بکوشی!
هرلحظه را زندگی کن
سعی نکن با مشغول کردن خود به مسائل ناراحت کننده زندگی را هدر بدهی؛
مشکل اکثر ما اینه که به مسائلی که غیر قطعی اند بیشتر از مسائل قطعی اهمیت میدیم
مهمترین مسئله قطعی، وعده تضمینی خداست،
که میگه اگر برای من صبر کنی، پیروزیت قطعیه✌️
پس صبر کن و به خدا بسپار
بهش اعتماد کن، اون بهترین وکیل دنیاست🦋
🦋فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ
🌺🌿ﭘﺲ [ ﺑﺮ ﺁﺯﺍﺭ ﻭ ﻳﺎﻭﻩ ﮔﻮﻳﻲ ﺍﻳﻦ ﺗﻴﺮﻩ ﺑﺨﺘﺎﻥ ] ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻲ ﻛﻦ ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻭﻋﺪﻩ ﺧﺪﺍ [ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻳﺎﺭﻱ ﻭ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﺗﻮ ] ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻦ [ ﺑﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺣﻖ ﻭ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪﻥ ﻗﻴﺎﻣﺖ ]ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻲ ﻭ ﺳﺒﻚ ﺳﺎﺭﻱ ﻭﺍﺩﺍﺭﻧﺪ .(٦٠)
سوره روم
#آرامش_با_قرآن
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
شناخت امام زمان - قسمت هفدهم.mp3
3.69M
🎙 #صوت_مهدوی ؛ #پادکست
📝 موضوع: #شناخت_امام_زمان
📌 قسمت هفدهم
👤 استاد #محمودی
🔺 راه حل رسیدن به فرج در کلام امام باقر.
#سلسله_مباحث_مهدویت
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
#دعای_فرج_صوتی 💚✨
🦋اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ...
#شبتون_مهدوی
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
4_5915987244564351265.mp3
1.42M
#پرسمان_مهدوی 🔔
✨ علت محرومیت ما از وجود امام زمان(عج)چیست ؟
چرا مردمان این دوره را طبق روایات افضل کل زمان معرفی کرده اند ؟
#ابراهیم_افشاری👤
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
برایِخواسٺنظھورتۆ
بہدرگاهخدامےآیم
باهمۀداشتہهایم
بادلےپراُمید
باچشمانےپراشك
وَبازبانےدُعاخوانِفرج^_^🦋
🦋اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ...
#شبتون_مهدوی
اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَج
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
حسن ظن.mp3
6.74M
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅خواص درمانی دود کردن کندر با اسپند
✍در مورد اسپند: در روایت اینگونه آمده است: ريشه اى از آن بزمين نشانيده نشود و شاخهاى از آن سر بر نيارد مگر آنكه خداوند ملكى بر آن بگمارد تا آن را به آن كس كه بايد برسد يا خشك گردد، و شيطان تا 70 خانه از خانهاى كه در آن اسفند است ميگريزد، و اسفند شفاء 70 بيمارى است كه كمترين آنها جذام است... سپس تاکید شده است که از اسپند غافل نباشید و محروم نشوید...
در مورد کندر: در روایت اینگونه آمده است: برگزيده انبياء است و مريم از آن كمك مىجست و هيچ دودى از دود آن زودتر بآسمان بالا نرود، و دودش شيطان را ميراند و مرض را دفع مىكند، از آن محروم نمانيد. همچنین آمده است که عفریته های جن (جن های آسیب رسان) را از خانه دور می کند...
مجموعه این دو برای دود کردن برای جلوگیری از بیماری و آسیب هایی نظیر آسیب جن و چشم زخم بسیار مفید است... و خواص درمانی بی نظیری دارد...
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🔴 ناخن گرفتن و کوتاه کردن سبیل و محاسن در روز جمعه
✍امام صادق علیه السلام: ناخن گرفتن در روز جمعه انسان را در برابر بيمارىهاى خوره، كورى و پيسى بيمه مىكند و اگر در روز جمعه نياز به گرفتن ناخنها نباشد، آن را سوهان بكش تا ريزههايى از آن جدا شود.
📚 کافی، ج ۶، ص ۴۹۰
💢 رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم: کسی که در هر جمعه، کمی از سبیل و ناخن هایش را بگیرد، خداوند به ( بدن ) او شفایی می دهد و دردی از او خارج می کند.
📚 الفردوس، ج ۳، ص ۵۸۴
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍نقش شانه زدن سر.
🔺اين كليپ را انتشار دهید تا به هموطنامون خدمتی كرده باشيم🔺
📚 حکیم خیراندیش
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520