eitaa logo
امامت و امارت
201 دنبال‌کننده
90.7هزار عکس
52.1هزار ویدیو
4.6هزار فایل
گزارش شخصی امامت وامارت پردیسان
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆مرحوم حجت الاسلام آقای سید مرتضی سبزواری با دو واسطه نقل کردند: 🔆 به همراه یکی از دوستان از زیارت حضرت رضا باز می گشتیم در بین راه از دور متوجه شدیم عبا به سر کشیده و به طرف می رود در حالی که گاهی جلوی او روشن می شود، از آنچه دیدیم بسیار کردیم. 🔆 شخصی که همراه من بود گفت :من نمی روم، تا بفهمم این روشنایی چه چیزی است که گاهی می آید؟ 🔆 نزدیک تر رفته و متوجه شدیم چراغی در دست او نیست بلکه هر موقع می گوید و دندان های او نمایان میشود روشنایی نیز حاصل می شود. 🔆 جلوتر رفته دیدیم آن شخص مرحوم آقای حاج شیخ عباس قمی صاحب کتاب مفاتیح الجنان است. کرامات شگفت عارفان ص100، 99 https://eitaa.com/joinchat/2400124981Cc8b982030d
🔆نوه دختری شیخ انصاری به واسطه نقل می‌کردند: 🔆شخصی برای قبر شیخ انصاری به درون مقبره رفت. دید پیرمردی آمد و پس از قرائت بسیار گریه کرد، وقتی علت را جویا می شود، او ماجرایی از خود و شیخ انصاری نقل می کند: 🔆 در گذشته دور جماعتی مرا به کشتن ترغیب نمودند و من نیز قبول کردم. 🔆 شبی به هر نحوی بود خود را به داخل خانه شیخ رساندم او را در حال نماز رو به دیدم. 🔆 فرصت را غنیمت شمردم و آلت قتاله را بلند کردم تا بر سر شیخ بزنم، ولی با کمال دیدم دستم دیگر پایین نمی آید و قدرت فرار هم ندارم. 🔆 وقتی نماز شیخ تمام شد بدون توجه به من به سجده رفته و خدا را گفت و به خداوند عرض کرد: پروردگارا من چه دارم که فلانی و فلانی شخصی را به نام فلان(( نام ها را به صراحت می‌گفتند)) را بر قتل من راضی کرده‌اند. 🔆 من از او میگذرم تو هم او را ببخش. شیخ انصاری ص102 https://eitaa.com/joinchat/2400124981Cc8b982030d
♨️ خاطرات رهبر انقلاب از روزهای پیروزی انقلاب اسلامی 🚨 خوابیم یا بیدار ؟ 💠 در آن روزها ما در یک حالت بودیم. در حالی که در همه‌ی فعالیتهای آن روزها ما طبعاً داخل بودیم. همان‌طور که می‌دانید ما عضو شورای انقلاب بودیم و یک حضور دائمی تقریباً وجود داشت. لکن یک حالت ناباوری و بهت بر همه‌ی ما حاکم بود. من یک چیزی بگویم که شاید شما بکنید. من تا مدتی بعد از ۲۲ بهمن هم که گذشته بود ، بارها به این فکر می‌افتادم که ما یا . و تلاش می‌کردم که از خواب بیدار شوم. یعنی اگر خواب هستم، این که بعدش لابد اگر آدم بیدار شود هر چه قدر خواهد بود خیلی ادامه پیدا نکند، اینقدر برای ما شگفت‌آور بود مسأله. آن ساعتی که رادیو برای اول بار گفت ، یک همچی تعبیری. من تو ماشین داشتم می‌آمدم طرف مقرّ امام که اعلان کرد که صدای انقلاب اسلامی. من ماشین را نگه داشتم آمدم پائین روی زمین افتادم و کردم. یعنی اینقدر برای ما غیر قابل تصور و غیر قابل باور بود. هر لحظه‌ای از آن لحظات یک مسأله داشت، به طوری که اگر من بخواهم خاطرات ذهنی خودم را در آن مثلاً بیست روزِ حول و حوش بیان کنم یقیناً نمی‌توانم همه‌ی آن چه را که در ذهن و زندگی آن روزِ ما می‌گذشت را بیان کنم. 1362/10/24🔰 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°