#یا_قمر_بنی_هاشم_یا_ابوالفضل(ع)🌷
💥حضرت عباس (ع) در کلام حضرت زهرا (س) 👇
🌷روایت شده که وقتی روز قیامت بر پا می شود ، پیامبر(ص) به مولا علی (ع) می فرمایند: که به زهرا بگو، برای شفاعت و نجات امت چه داری؟ مولا پیام حضرت رسول را به خانم فاطمه زهرا (س) می رسانند و ایشان در پاسخ می فرمایند که: 👈 "یا امیر المؤمنین ! کفانا لاجل ِ هذا المقام ِ الیدان ِ المَقطوعتان ِ مـِـن ابنی العباس" 👈ای امیر المؤمنین! دو دست بریده پسرم عباس برای ما در مورد شفاعت کافی است.... کتاب معالی السبطین، جلد 1، ص 452
💠حضرت امام سجاد عليه السلام فرمودند: همانا برای (عمویم) عباس نزد پروردگار مقام و منزلتی ست که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می خورند 📗بحار الأنوار: ج ۲۲ ، ص ۲۷۴
💥علامه طباطبایی: سرمایه و دارائی من این است که مانند ترکهای پشت کوه، صاف و بیغلّ و غشّ به حضرت ابوالفضل العباس(ع) ارادت و ایمان دارم
کتاب خورشید اهل دل
📍تلنگر: در کربلا فرمانده سپاه حسین (ع) یعنی حضرت عباس(س) امان نامه شمر را رد کرد و تا پای جان پای امامش ایستاد 🌹اما امام حسن(ع) زمانی صلح را پذیرفت که فرمانده سپاهش یعنی عبیدالله بن عباس با یک میلیون درهم رشوه، خود را به معاویه فروخت.📍تاریخ عوض میشود👈 وقتی علمدارت عباس باشد یا ابن عباس!😰
💥استادصمدی آملی، هرکسی که می خواهد سَربه سَروربدهد، دل رابه دلبر تقدیم بفرماید، به جناب ابوالفضل العباس توسل بفرماید. تمام انبیاء وائمه به وجود نازنین ابوالفضل افتخار می کنند.
❣️بچه محل بودیم حالا هم توی خیبر شده بودیم همرزم. صبح عملیات دیدمش. شده بودغرق خون.دوتا دستاش قطع شده بود.همه بدنش پربود از تیر و ترکش.
وصیت نامه اش توی جیبش بود همون اولش نوشته بود:"خدایا! دوست دارم همان طور که اسمم را گذاشته اند ابوالفضل، مثل ابوالفضل(ع) شهید شم.
شهیدشده بود و دو تا دستاش هم قطع شده بود... راوی مجید طوسی
🌷بیراه نبود که حامد بین مجروحان ایرانی معروف شده به شهید ابالفضلی... جلوی چشم امیر تمام روضههای ابوالفضلی که شنیده بود و تمام نوحه هائی که خوانده بود مجسم شدند؛ حامد سر تا پا زخم بود بیدست و بیچشم با سری مجروح و جسمی سر تا پا زخمیِ تیر و ترکش... یادش افتاد حامد همیشهی خدا عاشق روضهی ابوالفضل بود. یادش افتاد حامد همیشه میگفت من اگر روزی ریش سفید هیئت شوم، همهی نوحه خوانها را میگویم فقط روضهی ابالفضل بخونند...برشی از زندگی شهید مدافع حرم حامد جوانی
🌷علیرضا چهار سال مریض بود. کلی دوا و دکتر کردیم. فایده نداشت. آخرین بار بردیمش پیش بهترین متخصص اطفال تو اصفهان...😇 معاینه اش کرد و گفت:«کبدش از کار افتاده. شاید تا فردا صبح زنده نماند!».... پدرش سفره حضرت ابوالفضل (ع) را نذر کرد. آقا شفایش داد.✨ دفعه آخری که رفت جبهه ازش پرسیدم کی بر می گردی؟✨ جواب داد: هر وقت که راه کربلا باز شود. ✨توی عملیات والفجر یک شده بود مسئول دسته دوم گروهان حضرت ابوالفضل. ✨وقتی شهید شد شانزده سالش تمام شده بود، ✨شانزده سال بعد هم برگشت. ✨درست شب تاسوعا وقتی برگشت اولین کاروان زائرهای ایرانی رفتند کربلا....راه کربلا باز شده بود...
🍀راوی علی طاهری، پسرعموی شهید
#کتاب_شهداواهل_بیت #ناصر_کاوه
🌷السلام علیک یا محمد ابن عبدالله، یا رسول الله (ص)
🌷وقتی حضرت رسول(ص)، #شهیدمطهری را بوسید!؟👈 #مژده_شهادت👇
«روز اول عید بود که به منزل ایشان [شهید مطهری] رفته بودیم. خانم مطهری صحبت می کرد و می گفت که دو شب قبل از شهادتش، ایشان برخاست برای نماز شب و آن شب زودتر از شب های قبل برخاسته بود. قبل از برخاستن دائم پاهایش را می زد به زمین. من به صدای پای ایشان بیدار شدم. یک حالت خاصی در او دیدم. پرسیدم چیست؟ گفت من الآن خواب عجیبی دیدم، دیدم که من و امام دو تایی در مسجد الحرام هستیم و درِ بیت شریف باز شد، پیغمبر از آنجا آمد پایین و آمد طرف من و مرا بوسید. من خدمت امام بودم، قدری دست پاچه شدم و گفتم: یا رسول الله ایشان فرزند شما هستند، پسر شما هستند. حضرت فرمود بله، و رفت طرف امام و امام را نوازش کرد و امام را بوسید و مجدداً برگشت به طرف من و لب هایش را روی لب های من گذاشت و الآن من گرمی لب های پیغمبر را روی لب هایم احساس می کنم. خانم مطهری گفتند: من به ایشان گفتم که این خواب را چطور توجیه می کنید؟ ایشان جواب داد: یک تغییر بسیار بزرگی در زندگی من به وجود می آید.»
#کتاب_شهداواهل_بیت #ناصرکاوه
راوی: آیت الله موسوی اردبیلی در سال 1361 در مصاحبه ای نقل نموده اند: (ویژه نامه شهادت شهید مطهری، روزنامه جمهوری اسلامی، 12/2/1361)
🌷دکتر مجتبی مطهری (فرزند استاد شهید) هم در همین رابطه گفته اند: «در قم به دیدن امام (رضوان الله علیه) رفتیم. چشم هایشان پر از اشک بود. تازه جنازه را دفن کرده بودیم که حاج احمد آقا دنبال ما آمدند و گفتند که امام (ره) منتظر شما هستند. مادر هم بودند.
... مادرم خوابی را که پدرم دیده بودند نقل کردند و آن هم خوابی بود که در آن امام (ره) و پدر به حضور پیامبر (ص) رسیده بودند.
... امام (ره) به هیچ وجه توصیفی که در مورد خودشان بود تکرار نکردند و گفتند: "این خواب از عالم بالاست و پیامبر از عالم بالا خبر داده اند.» ... مادر گفتند که پدر همیشه در روضه امام حسین (ع) بی تاب می شدند و آرزوی شهادت داشتند و امام گفتند: مطمئن باشید که خواب پیامبر (ص) نشانه استجابت دعای ایشان است.»
#کتاب_شهداواهل_بیت #ناصرکاوه
(استاد مطهری از نگاه خانواده، انتشارات صدرا، صفحات 21 و 22)
✅ وای به روزی که بگردی و یک وجدان پیدا نکنی
🔸شهید مطهری: وای به روزی که بگردی و یک وجدان پیدا نکنی، نه یک عقلی که بگوید خدا، نه یک عقلی که بگوید عدالت، عقل و زبان کار درستی نمیکنند برای آدم. وای به حال آن روزی که روحی که روح خدا در آن باشد، وجدانی که در آن وجدان عدالت باشد پیدا نشود...
☀️همسر شهید مطهری می گفت: ۲۶ سال با مرتضی زندگی کردم، توی این مدت نیم ساعت هم بی وضو نبود. همیشه تاکید می کرد که با وضو باشید...
☀️استاد مطهری طی نامه ای به فرزندش نوشت, حتی الامکان روزی یک حزب قرآن بخوان و ثوابش رو تقدیم کن به روح #پیامبر_اکرم(ص) چون موجب برکت عمر و موفقیت میشه...
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
خاطره ای از زندگی روحانی شهید, استاد #شهیدمرتضی_مطهری
هدایت شده از جهاد تبیین
13.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷#شهیدعبدالمهدی_مغفوری، واقعا مرید و دلباخته #امام_زمان (عج) بود.
برش اول:👇
در یکی از روزهای بارانی اعزام نیرو در پادگان امام حسین (ع) همراهش بود. پیشانی بندی د رمیان گل و لای بود. خم شد و برداشتش. رویش نوشته شده بود: «یا مهدی».
گفتم: حاج آقا! از این پشانی بندها زیاد داریم. چنان نگاهی به من کرد که جا خوردم.
گفت: مغفوری زنده باشد و نام امام زمان زیر پا و در میان گل و لای باشد؟! فوری رفت پیشانی بند را شست و در جیبش گذاشت.
برش دوم:👇
یک بار ایشان گفت: آقا مهدی! چه آرزویی داری؟
گفت: آرزو دارم امام زمان (عج) ظهور کند و در خدمت شان باشم. بعد انگار بداند به زودی شهید می شود، گفت: اگر من نبودم و آقا ظهور کرد، سلام مرا به او برسانید و بگوئید مهدی آرزوی ظهور و دیدار شما را داشت. بگوئید مهدی عاشق عدالت بود و از فساد و تباهی و کار ناصواب دلتنگ و آماده خدمت در رکاب شما بود.
#کتاب_شهداواهل_بیت #ناصرکاوه
راوی: برادر دانایی و احمدیه
هدایت شده از جهاد تبیین
🌹قوطی کمپوت
یكی از معجزات الهی كه منجر به پیروزی عملیات فتحالمبین شد آخرین شناسایی شب قبل از عملیات بود. من، حسین قجهای و محسن وزوایی برای یافتن بهترین مسیر هدایت گردان به پشت جبهه دشمن و تصرف توپخانه آنها به مأموریت رفتیم. پس از اتمام كار شناسایی برای استراحت دور هم نشسته، كمپوتی را باز كردیم و در حالیكه آرام صحبت میكردیم مشغول خوردن شدیم و به یكدیگر تأكید میكردیم كه قوطی خالی را با خود ببریم تا نشانی از خود به جا نگذاشته باشیم. با خوشحالی به مقر بازگشتیم و پس از ارائه گزارش كار، ناگهان به خاطر آوردیم كه غفلت كرده و قوطی را همانجا گذاشته ایم. دیگر كاری نمیتوانستیم بكنیم و فقط به خدا توكل كردیم. اوایل شب بعد، چند ساعتی پس از حركت گردان، محسن وزوایی با بی سیم اعلام كرد كه راه را گم كرده است. همه نگران بودند حتی فرماندهمان حاج احمد متوسلیان به سجده رفته و با گریه به پروردگار التماس میكرد. چند لحظه بعد خبر داده شد كه گردان راهش را پیدا كرده و عملیات با رمز فاطمه الزهرا (س) آغاز شد. بعدها فهمیدم فرمانده گردان مسیر را از روی همان قوطی جا مانده پیدا كرده است...
#کتاب_شهداواهل_بیت، #ناصرکاوه
#سالگردعملیات_فتخ_المبین