#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 8⃣4⃣
📚📖اون روز بعداز ظهر من و مهدی پرنده غیبی،باهم بودیم که حسین سوار بر موتور از راه رسید.پونزده روز قبل موقعی که در هور العظیم بودم،خواب دیدم حسین شهید شده،دیگه تواین پونزده روز کارم شده بود گریه و زاری.
✳️وقتی برای عملیات والفجر هشت خودم رو رسوندم،خیلی مشتاق بودم که حتما حسین رو ببینم.بخاطر همین وقتی دیدم داره میاد اشکم جاری شد.از موتور که پیاده شد در آغوشش گرفتم. می بوسیدمش و گریه می کردم.
✨می دونستم که بزودی رفتنیه.نه تنها من که برای همه این قضیه آشکار بود. حسین رو به مهدی کرد و گفت:دیگه شما کاری ندارین؟من دارم میرم.هم من و هم مهدی فهمیدیم که منظورش از رفتن چیست؟چون کاملا از لحنش مشخص بود.
✳️مهدی نتونست خودش رو نگه داره و بی اختیار زد زیر گریه. هردو به حسین نگاه می کردیم و اشک می ریختیم.مهدی گفت:حسین آقا تو که اهل این حرفا نبودی.از تو بعیده اینطوری صحبت کنی. تو که رفیق با معرفتی بودی.
✅حسین به آرامی گفت:به خدا قسم دوساله بخاطر رفاقت با شماها موندم. بعد از شهادت اکبر شجره این دوسال رو فقط به هوای شما صبر کردم.دیگه بیش از این ظلمه بمونم.انصاف بدین،اون طرف هم کسانی منتظرم هستن.
✳️مهدی سرش رو پایین انداخت و گریه می کرد. گفت:باشه حسین آقا،حرف حرف خودته.و دیگه هق هق گریه امونش نداد.احساس کردم زمین و زمان برام تار شده،کاری از دستمون بر نمی اومد.عزم رفتن داشت.
🌟همونطور که می خندید جلو اومد و با من و مهدی خداحافظی کرد. سوار موتورش شد و رفت.
✔️به روایت از حمید شفیعی
#ادامه_دارد...
﷽❣ #مولای_مهربانم❣﷽
دلم تنگ است آقاجان برای دیدنت هردم
حلالم کن اگر یکدم تو را آزرده ات کردم
دراین دنیا که گردیده پر از نیرنگ و نامردی
دعایت میکنم هرشب که فردایش تو برگردی
#شب_بخیرهمه_زندگیم
اول صبح بگویید #حسین_جان_سلام✋. تا که رزق از کرم سفره #ارباب رسد☺️ #السلام_علیک_یا_ابا_عبد_الله #السلام_عليك_يا_ابوالفضل_العباس
﷽
#سلام_امام_زمانم❤
اے بهاری ترین آینه هستی
یوسف کنعانی من، سلام
آقاجانم...
بیا و اذان عشق بخوان
تا جهان سراسر مسلمان شود
بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....»را فریاد کن...
چشم انتظار ماندهام ؛
من سر خوشم از لذت این
چشم بہ راهی
و چشم انتظار میمانم ...
#صبحت_بخیر_امام_غریبم
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#مولای_من! در این 🌤 روز سه شنبه با شما #عهد میبندیم که امروز علاوه بر #اصلاح_رفتار خود حداقل 🖕 نفر را به سوی شما هدایت کنیم..... #مهدی_جان یاریمان کن🤲
سلام بر شما امام زمانِ هنوز غریب و تنهایمان
#پدر_مهربانم
ما را ببخش که در هیاهوی شادی که هیچ،در غم هم فراموشتان میکنیم...
گویی یادمان نداده اند که شما غم را میزدایی و آرامش را کامل میکنید
براستی این چه خواب غفلت است که مارا فرا گرفته...
چرا بیدار نمی شویم....
نکند خود را به خواب زده ایم،که خواب را میشود بیدار کرد،
اما کسی که خود را به خواب زده نمیتوان بیدار کرد.
خدایا بقیه غیبت اماممان را بحق این ماه عزیز رجب ببخش
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ ...
@mahdisahebazman
✅زیباترین بهار...
✍بهار یعنی؛ باران فراوان، جوشش نهرها و پر آب شدن رودخانه ها... بهار یعنی؛ نم نم باران و بوی طراوتی که دائما به مشام می رسد. بهار یعنی تازگی، نو شدن و حسّ شیرینِ زندگی و صفا...
🌸 «السَّلامُ عَلی رَبیعٍ الاَنام وَ نَضرة الأیّام»
🌸 سلام بر «بهار مردم» و «خرّمی دلها»...
مهدی جان! تو «ابر بارنده، باران پیاپی و چشمه ی جوشان» هستی. هنگام ظهورت از کویرها و خشکی ها، سخنی نباید گفت؛ زیر قدمهایت همه چیز رنگ سرسبزی و تازگی دارد... سلام بر تو...
#سه_شنبه_های_جمکرانی
@mahdisahebazman
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 21
💢🔹🔵👇🔸🔴
استاد پناهیان:
چرا ما سر نماز به جای الله اکبر نمیگیم الله الرحمن❓❗️
آیا بهتر نبود بگیم خدای مهربان❓❓
دلها بیشتر جذب نمی شد به نماز❓❗️
❗️🙇
تا میایم سر نماز: الله اکبر
چرا از کبریایی خدا حرف میزنیم❓❗️
دیدید وقتی مداحان و ذاکران اهل بیت دعا می خونن از مهربونی خدا میگن ما هم گریه می کنیم.
درسته❓❗️
😐خب حاج آقا برای نماز هم شما بیاید طرفندی به کار ببرید به جای الله اکبر بگیم الله الرحمن❗️ بعد گریه کنیم بگیم خدایا عزیزدلمی😘
💢⛔️💢
😐حاج آقا آخه نمیشه اینجوری با خدا عشق بازی کنیم❗️ آخه کبریایی خدا که نمیشه باهاش حال کرد! نمیشه باهاش اشک ریخت❓❗️
✅ چرا اینقدر میگیم الله اکبر❓
چرا نماز مشحون است از عظمت الهی❓
چرا در مقابل کبریایی خدا ما همیشه سر به تربت و خاک می گذاریم ❓
چرا در هر رکعت یه رکوع داریم و دو سجده ❓
برای اینکه نماز میخواد یه چیزی به ما یاد بده عین پادگان❗️
👇👇👇
وقتی یه فرمانده ای نیاز داره عظمتش تو دل سرباز بنشینه نمیاد بگه: آقای سرباز من برات یه ماشین می خرم❗️ خوب حرف من رو گوش بدیا❗️❗️
😊🙇💂
مثلا ببرنش پادگان یه ماه دوره ی آموزشی هی نخود و کشمش بریزن تو دامن سرباز ❗️
فرمانده بگه عزیزدلم امروزم یه قاقا لی لی دیگه برات خریدم❗️❗️❗️ 😐
😉
فقط وقتی جنگ پیش اومد، درنری ها❗️
❓❗️❗️❓
دستور منو گوش بدیا باشه❓❗️😐
من اینجا تو رو تحویل می گیرم تو هم در میدان جنگ منو تحویل بگیریا❗️
➖🔸👆❓
خب به نظرتون همچین آدمی به حرف فرماندش💂♂ گوش میده❓❗️🤔
همچین بنده ای به حرف خدا گوش میده❓🤔
بازم میگم: اگه میخواید گناه براتون سخت باشه سعی کنید با نماز عظمت خدا رو تو دلتون قرار بدید.😊
براتون خیلی مهم باشه که نماز رو سر وقت بخونید.
#ادامه_دارد...
💠امام باقر عليه السلام فرمود:
🔶نگهدارى عمل، از خود عمل دشوارتر است. عرض شد: منظور از نگهدارى عمل چيست؟
حضرت فرمود:
🔶آدمى براى خداى يگانه ( بی شریک) بخشش و انفاقى مى كند و اين عمل پنهانى برايش نوشته مى شود،
🔶 اما سپس كارش را به زبان مى آورد كه در نتيجه آن، ثواب نهانى[كه بيشتر است] پاك مى شود و برايش[ثواب عملِ ] آشكار مى نويسند،
🔶 بار ديگر آن را به زبان مى آورد، كه در اين بار عملش پاك مى شود و عمل ريايى نوشته مى شود.
📚ميزان الحكمه /جلد4 /صفحه338
@mahdisahebazman
چهارشنبه، ششم فروردین، روز آخر ماه رجب است ....
☀️ اعمال روز آخر ماه رجب
@ostad_shojae
⚘﷽⚘
#قرار_سه_شنبه_شبها
تویے💚بـهارِ دلم
بـا تو احْسَنُ الحالَم
بيا بهار🌺 شود چهار فصلِ امسالم
بـيا، مُقَلّبِ قلبم❣️
دليل نوروزم
بيا ڪناره بڱیرد بدے ازاقبالم
دوباره در #دعای_توسل در پی تو هستم...
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یا_وجیها_عند_الله_اشفع_لنا_عند_الله
تعجیل در ظهور #مولا صلوات
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 22
استاد پناهیان:
❇️ خداوند بی دلیل کاری رو عمود خیمه ی دین قرار نمیده.😊
معلومه که در این نماز اسراری هست 💫
✳💟✳
منتها تا میگن "نماز خوب" ذهنتون تو نمازهای اولیای خدا نره.😐
"ما هیچ کارمون شبیه اولیای خدا نیست
که حالا نمازمون مثل نماز امیرالمومنین علی علیه السلام بشه "😐
➖➖➖➖➖♦
امیر المومنین علی علیه السلام هنگام وضو گرفتن رنگ چهره اش تغییر میکرد از شدت خوف خدا.🌟
⚡️ خب اینجور تبلیغ کردن در مورد نماز،
به کلی ما رو نا امید میکنه خب ما که هیچ وقت اینجور نخواهیم شد.
😔
🌈 یادم هست در جبهه های جنگ نقل شده بود که شهید آیت الله دستغیب می فرمود:
"من حاضرم هفتاد سال عبادتم رو بدم تا بجاش دو رکعت نماز پای خاکریز بچه های رزمنده رو بهم بدن که من با خیال راحت از این دنیا برم"✨
بچه های رزمنده ای که عبادتشون خیلی ارزشمند بود برای خدا
ما اونجا بودیم یکبار که با هم گفتگو می کردیم
می گفتیم: راستی بچه ها تا حالا سر سجاده ی عبادت رنگتون پریده از خوف خدا❓❓
❓❗❓
همون بچه های نازنین می گفتن:
نه❗️❗️
بعدشم شهید می شدن.
خب اینکه انسان رنگش بپره از خشیت الهی کار ساده ای نیست.🙂
ما ها خیلی هنر کنیم از بس با خدا فاصله داریم گاهی فقط دلمون تنگ بشه برای خدا . همین❗️
😉
〰〰〰©
🔅 خشیت کار عارفان نسبت به حضرت حق هست.
نماز امیرالمومنین رو آدم در نظر می گیره دیگه از خودش نا امید میشه.
😔
خب برای اینکه ما نماز خوب خوندن رو فرا بگیریم و آغاز کنیم
باید جلوی قدم 👣 خودمون رو نگاه کنیم👁 ببینیم ما چه قدمی میتونیم برداریم.
ادامه داره
🔹🔸🔻⚪⚫
☝️ قدم اول نماز رو مودبانه و با رعایت آدابش بخونیم
👆💥✅🔹🔹🔸
تا جایی که میشه صحیح و عربی بخونیم. سجاده پهن کنیم. اذان و اقامه بگیم. نگاهمون 👀 به اطراف نباشه. ظواهر رو کاملا رعایت کنیم😊.
فعلا حضور قلب توی نماز لازم نیست........❗️ 🌷
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 9⃣4⃣
📚📖حسین همیشه قبل از رفتن به شناسایی با بچهها خداحافظی می کرد. من هر بار که می خواستم با او روبوسی کنم مانع می شد و به شوخی می گفت:خیالت راحت باشه من سالم می مونم.مطمئن باش که طوریم نمیشه.
✅اما اون روز وقتی داخل اتاق شد و اومد پیش من.دیدم حال و هوای دیگه ای داره.منو تو بغلش گرفت و چندبار بوسید.-گفت:حسین آقا منو حلال کن.نمی دونستم چی بگم،زبونم بند اومده بود.
✳️بغض گلوم رو گرفته بود و نمی ذاشت حرف بزنم.تا به حال اینطور خداحافظی نکرده بود.ما ازسال شصت و یک باهم بودیم.تو خیلی از عملیاتا شرکت داشتیم.چندین مأموریت شناسایی رفته بودیم و برای هر کدومش باهم وداعی داشتیم.اما هیچ کدوم مثل این یکی نبود.هیچ کدوم اینطور بوی شهادت نمی داد.۱
✨اون شب بچهها استراحت کردن،چون همونطور که گفتم قرار بود لشکر حضرت رسول وارد عمل بشه. صبح روز دوم بعد از نماز مجلس عزاداری و دعا برپا بود. حدود بیست و پنج نفر از نیروهای اطلاعات داخل اتاقی در همون ساختمون واحد اطلاعات دور هم جمع بودن، بچههامتوسل به خانم فاطمه زهرا شدن.
🌟کلا طی اون یه هفته ی آخر همهی مجالس عزاداری به نیت حضرت زهرابرپا می شد.همه شور و حال خاصی داشتن.هرکس گوشه ای نشسته بود و ضجه می زد.انگار می دونستن که این آخرین عزاداریه.۲
✔️راویان:۱-حسین ایرانمنش ۲-مجید آنتیکی
#ادامه_دارد...
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 0⃣5⃣
📚📖اونایی که قرار بود اون طرف اروند برن،زودتر صبحونه خوردن و آماده شده بودن.شهید یوسف اللهی به من گفت:برو یگان دریایی و یه قایق بگیر که بچهها رو به اونطرف آب ببره.
✳️داشتم چایی می خوردم ،گفتم: همین الان که چاییم رو بخورم ، رفتم.اکثر بچهها از اتاق خارج شده بودن و توی حیاط ساختمون ایستاده بودن.حسین هم توی حیاط بود.گروهی که قرار بود جلو بره همراه حسین به طرف بیرون ساختمون راه افتادن.
🔴یهو همون لحظه سرو کله ی هواپیماهای عراقی پیدا شد. اول فقط صداشونو شنیدیم اما بعد چند لحظه اونارو بالای سرمون دیدیم.حسین برگشت و رو به بچهها فریاد زد:هواپیما،سریع پخش بشین.یه جا نایستین.
‼️بچهها اکثر رفتن تو اتاقای ساختمون.عدهای هم که می خواستن بیان بیرون برگشتن.حسین همچنان وسط حیاط ایستاده بود. یه مرتبه با همون پای مجروح به طرف ما دوید و فریاد زد.بچهها راکت....
🚫هنوز حرفش تموم نشده بود که چند انفجار پی در پی صورت گرفت. هواپیماها سه راکت زدن،دوتا به طرفین ساختمون و یکی هم درست به همون اتاقی که بچهها داخلش بودن.
🔴وقتی انفجار انجام شد فهمیدیم راکت شیمیایی زدن.با این حال اتاق رو سر نیروها خراب شد و مواد شیمایی به شکل مایع روی بدن بچه ها ریخت. مقداری آجر و خاک هم به سر و صورت اونایی که داخل حیاط بودن،خورد.
❌حسین آسیبی ندیده بود.با شنیدن فریادهای شیمیایی!شیمیایی!هرکس بطرفی می دوید و از منطقه دور می شد. عده ی زیادی تونستن به میون نخلستونا برن و خودشون رو نجات بدن.حسین وسط راه ایستاد و گفت:یه سری زیر آوار موندن،باید بیاریمشون بیرون.
🚫منتظر کسی نموند و به داخل ساختمون برگشت. می دونست کارش چقدر خطرناکه.قبلا شیمیایی شده بود و هنوزم مجروحیتش خوب نشده بود. برای همین بدنش حساسیت بیشتری داشت.
🔴از همه مهمتر ماسک نزده بود اما دلش نمی اومد بچه ها رو بذاره و بره.ماهم با دیدن حسین نتونستیم فرار کنیم. برگشتیم تا با کمک او بچهها رو نجات بدیم.
✔️به روایت از ابراهیم پس دست.
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 1⃣5⃣
📚📖به حسین گفتم:بابا خداوکیلی شما بیا برو ما بچهها رو نجات میدیم.حسین!تو که وضعیتت از همه خرابتره،قبلا هم تو خیبر شیمیایی شده ای،لااقل برو اینجا نمون.ماسک هم نداری ، زود برو خودت رو شستشو بده.
‼️گفت:نترس،نگران نباش.خلاصه کلی اصرار کردم ولی گوش نداد.وقتی بالاسر خرابه های اتاق رسیدیم صدای حسین متصدی رو از زیر آوار شنیدیم که بدجوری داد و فریاد می کرد.۱
💥راکت که منفجر شد ساختمون فرو ریخت من زیر آوار موندم اونایی که دم در اتاق بودن خودشون رو نجات دادن اما من و چندین نفر دیگه گیر افتادیم.من داد می زدم و کمک می خواستم که یه دفعه صدای حسین و بچهها رو شنیدم.
🕊اونا کمک کردن و همه رو از زیر آوار کشیدن بیرون،اما فقط من زنده موندم. وزیری، دیندار،
دامغانی،کیانی،و....همه شهید شده بودن.چون نمی دونستیم دقیقا چه کسانی تو اتاق بودن کار مشکل شده بود. من یادم افتاد شگرف نخعی قبل انفجار تو اتاق بود.
‼️به حسین گفتم:شگرف هنوز زیر آواره.تا این حرف رو زدم همگی دنبالش گشتن. اما پیداش نبود.حسین گفت:این طور نمیشه،برید لودر بیارین.همون موقع شگرف از راه رسید.گفتم:تو کجا بودی؟ مگه زیر آوار نموندی؟گفت:نه من فرار کردم. با اومدن شگرف دیگه بچهها مطمئن شدن که کسی جا نمونده. ۲
✳️قرار شد اونایی که سالم موندن به طرف اروند برن.من و حسین و شهید راجی و شهید شمس الدینی و چند نفر دیگه باهم راه افتادیم.شهید راجی به حسین گفت:تو دیگه نیا اون طرف.قبلا شیمیایی شدی،برو به خودت برس.حسین گفت:طوری نیس منم می خوام بیام.
🚫با قایق از اروند گذشتیم و به منطقه عملیاتی رسیدیم.هنوز نرفته بودیم که شهید شمس الدینی حالش بد شد. چون اولین تأثیر روی مصدوم شیمیایی حالت تهوعه.حسین به من گفت:شمس الدینی رو ببر لب آب و با یه قایق بفرست بره.
✨عجیب اینکه خودش وضع خوبی نداشت اما بازم نگران بچهها بود.من منوچهر شمس الدینی رو بردم لب آب و بایه قایق فرستادم اون طرف اروند.وقتی برگشتم حسین پرسید:چیکار کردی؟گفتم:هیچی فرستادمش رفت.گفت:خیلی خوبه،حالا بیا بریم.
🔴هنوز به خط مقدم نرسیده بودیم که حسین هم حالش بد شد،ولی تحمل کرد و به راهش ادامه داد. هرچی جلوتر می رفتیم حالش بدتر می شد. تا جایی که دیگه نتونست با ما بیاد.شهید راجی همونجا او رو سوار ماشین کرد و برگردوند.۳
✔️راویان:۱-حاج اکبر رضایی ۲-حسین متصدی ۳-ابراهیم پس دست
#ادامه_دارد...
#مولایغریبمالعجل
مهدیجان
نامت را كه مىبرم دلم چه قرص مىشود!
چنان كوهها كه ستونهاى زمينند،
عمود سياره سرگردان قلبم مىشود ...
نامت را كه مىبرم
اقيانوس موّاج دلم چه رام مىشود
تمام ترديدها كه ته نشين مىشوند، تصوير
تماشائى مهرت در آن جلوهگر مىشود ...
#شب_بخیرهمه_داروندارم
@mahdisahebazman
#السلام_ایها_غریب
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
شاعر شده ام تا که در این #آبادی
از نام عزیزت بنمایم یادی
یادم نرود هر غزلم #عشق_تو است
این قافیہ ها را که #تو یادم دادی
#صبحت_بخیر_امام_دلها
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج.
@mahdisahebazman