eitaa logo
⛅ امام زمان (عج)
3.1هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
12.9هزار ویدیو
373 فایل
اقا جانم از خدا میخواهیم پرده های جهل و غفلت از دیدگان ما کنار رود تا جمال دلربای شما را بنگریم 🌥اللهم عجل لولیک الفرج تعجیل در ظهور اقا #صلوات ⚘ 🌟حتما به کانال کودک مهدوی سر بزنید: @montazer_koocholo تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای سمات
3.24M
قرات دعاي 🔻بزرگترین درد من این است که همه هستند و تو نیستی 😔 السلام علیک یا مهدی زهرا (عج) ▪️دنیا غروب جمعه چه دلگیر میشود اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 🔥 قسمت پنجم  آره... هم زبر و زرنگ تر شدم،هم قد کشیدم ... هم چیزهایی رو تجربه کردم که فکرش رو هم نمی کردم ... توی این مدت شماها کدوم گوری بودید؟😤 خم شدم از روی زمین، ساکم رو برداشتم و راه افتادم ... از پشت سر صدام زد ... تو کجا رو داری که بری؟ هر وقت عقل برگشت توی سرت برگرد پیش خودمون ... 😕 بین ما همیشه واسه تو جا هست ... اینو گفت. سوار ماشینش شد و رفت ... رفتم متل ... دست کردم توی ساکم دیدم یه بسته پول با دو تا جمله روی یه تکه کاغذ توشه ... این پول ها از راه حلال و کار درسته استنلی. خرج خلاف و موادش نکن ....☺️  گریه ام گرفت ...😭 دستخط حنیف بود ... به دیوار تکیه دادم و با صدای بلند گریه کردم ... فردا زدم بیرون دنبال کار ... هر جا می رفتم کسی حاضر نمی شد بهم کار بده ... بعد از کلی گشتن بالاخره توی یه رستوران به عنوان یه گارسن، یه کار نیمه وقت پیدا کردم ... رستوران کوچیکی بود و حقوقش خیلی کم بود یه اتاق هم اجاره کردم ... هفته ای 35 دلار ... به هر سختی و جون کندنی بود داشتم زندگیم رو می کردم که سر و کله چند تا از بچه های قدیم پیدا شد ... صاحب رستوران وقتی فهمید قبلا عضو یه باند قاچاق بودم و زندان رفتم ... با ترس عجیبی بهم زل زده بود ... یه کم که نگاهش کردم منظورش رو فهمیدم جز باقی مونده پول های حنیف، پس اندازی نداشتم ... بیشتر اونها هم پای دو هفته آخر اجاره خونه رفت ... بعد از چند وقت گشتن توی خیابون، رفتم سراغ ویل ... پیدا کردن شون سخت نبود ... تا چشمش به من افتاد، پرید بغلم کرد و گفت ... مرد من، می دونستم بالاخره برمی گردی پیش ما ... اینجا خونه توئه. ما هم خانواده ات .. یه مهمونی کوچیک ترتیب داد ... بساط مواد و شراب و ... گفت: وقتی می رفتی بچه بودی، حالا دیگه مرد شدی 👨 حال کن، امشب شب توئه😉 حس می کردم دارم خیانت می کنم ... به کی؟ نمی دونستم ... مهمونی شون که پا گرفت با یه بطری رفتم توی حیاط پشتی ... دیگه آدم اون فضاها نبودم ...  یکی از اون دخترها دنبالم اومد یه مرد جوون، این موقع شب، تنها ... اینو گفت و با خنده خاصی اومد طرفم دختر جذابی بود اما یه لحظه یاد مادرم افتادم ... خودم رو کشیدم کنار و گفتم: من پولی ندارم بهت بدم😡 کی حرف پول زد؟ امشب مهمون یکی دیگه ای  دوباره اومد سمتم ... برای چند لحظه بدجور دلم لرزید ... هلش دادم عقب و گفتم: پس برو سراغ همون ... و از مهمونی زدم بیرون ... تا صبح توی خیابون ها راه می رفتم ... هنوز با خودم کنار نیومده بودم ... وقتی برگشتم، ویل بهم تیکه انداخت ... تو بعد از 9 سال برگشتی که زندگی کنی، حال کنی ... ولی ول می کنی میری. نکنه از اون مدلشی و ... . حوصله اش رو نداشتم ... عشق و حال، مال خودت ... من واسه کار اینجام ... پولم رو که گرفتم فکر می کنم باهاش چه کار کنم ... . با حالت خاصی سر تکون داد و زد روی شونه ام ... و دوباره کار من اونجا شروع شد ... . با شروع کار، دوباره کابوس ها و فشارهای قدیم برگشت ... زود عصبی می شدم و کنترلم رو از دست می دادم ... شراب و سیگار ... کم کم بساط مواد هم دوباره باز شد ... حالا دیگه یه اسلحه هم همیشه سر کمرم بود ... هر چی جلوتر میومدم خراب تر می شد ... ترس، وحشت، اضطراب ... زیاد با بقیه قاطی نمی شدم ... توی درگیری ها شرکت نمی کردم اما روز به روز بیشتر غرق می شدم ... 🏴🏴🏴 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ نشسته ام بنویسم گدا نمی خواهی؟ میان خانه ی خود بینوا نمی خواهی؟ نشسته ام بنویسم ڪریم یعنی تو ڪریم زاده !توحاجت روا نمی خواهی؟ ✨شبت بخیرهمه ی زندگیم🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
4_5960696020164673692.mp3
1.21M
منتظر المهدی: صبح می رسد .... وهمچنان جای خالی تورا به رخ مان میکشد... کجایی!؟عزیزدل زهرا (س) امام غریبم !..... امروز محکم تر سربازی و یاریم را تمدید میکنم. 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🏴🏴 @mahdisahebazman
🌹 زیارت مختصر (صلّی اللّه علیه و آله) در روز : السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ رَبِّکَ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَجَزَاکَ اللهُ یَا رَسُولَ اللهِ أَفْضَلَ مَا جَزَى نَبِیّا عَنْ أُمَّتِهِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
4_507364881813471522.mp3
12.72M
مناظره در ۱۰ شب قسمت ۹ 👈مجموعه شبهای پیشاور برگرفته از کتاب «شهابی درشب » است که به صورت یک گفتمان رادیویی درآمده و منتشر شده است گفتمانی بین یکی از بزرگان شیعه به نام سید محمد سلطان الواعظین شیرازی با گروهی از بزرگان و عالمان اهل سنت که در آخر مباحثه👈 تمام مردم آن منطقه و علمای اهل سنتشان شیعه میشوند😳✅
هر دم بگو‌ میان قنوتت بہ صد نیاز عَجل علے ظُهورکَ یا فارسَ‌الحـِجاز هردم‌بگو بہ اشک‌روان روبہ آسمان💔 عَجل علے ظهورکَ‌یا صاحبَ‌‌الزَمان😔 🏴🏴🏴 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منتظر المهدی: 5  مناجات مهدویِ امیر المومنین  کمیل می گوید: حضرت علی دستم را گرفت و به بیرون شهر کوفه بُرد، وقتی به صحرا و طبیعت صاف رسید، آهی عمیق و سرد و پُر درد کشید و فرمود: خداوندا، هیچ گاه زمین خالی نمی ماند از کسی که “به دلیل و حجت، دین خدا را برپا دارد” حال یا آشکار و مشهور، یا ترسان و پنهان، تا حجت ها و دلیل های روشن خدا باطل نشده و از بین نرود. اینان چه تعدادند و کجایند؟ به خدا سوگند که شمار آنان اندک ولی نزد خدا منزلت والا دارند و بسیار بزرگوارند که خدا به وسیله آنان حجت ها و نشانه های خود را حفظ می کند… در دنیا با بدنهایی زندگی می کنند که روح هایشان به جهان بالا پیوند خورده، آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگانِ به سوی دینِ خدا هستند. آه و افسوس! چه سخت شوق دیدارشان دارم، ای کمیل…  نهج البلاغه ح ١٣٩ 🏴🏴🏴 @mahdisahebazman
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے9⃣9⃣ ⛅️ آیا بعد از ولیّ عصر(ع) قیامت برپا می شود❓ 📜 از روایات «رجعت» استفاده می شود که نخسین کسی که برای فرمانروایی جهان پس از شهادت حضرت مهدی(ع) رجعت می کند، امام حسین(ع) است. 💭 امام صادق (ع) فرموده اند: «نخستین کسی که زمین برای او شکافته می شود و به روی زمین رجعت می کند، حسین بن علی(ع) است».[۱] بر طبق روایات، امام حسین (ع) در اواخر حکومت امام زمان (عج) با اصحاب باوفایش رجعت می کنند و پس از شهادت حضرت مهدی (ع)، امام حسین (ع) بدن آن حضرت را غسل و کفن می کند و به خاک می سپارد. 💭 امام رضا(ع) فرموده اند: «امام را جز امام غسل نمی دهد».[۲] ⬅️ سپس امر حکومت را به دست می گیرد و به قدری حکومت می کند که از کثرت سن ابروهایش روی دیدگان مبارکش را می پوشاند… 📜 البته در برخی روایات دیگر آمده: چون قائم آل محمد(ص) از دنیا برود و یا شهید شود، چهل روز پس از آن قیامت بر پا می گردد و مردگان از گورها به درآیند و برای حساب و جزای محشر آماده گردند.[۳] 🖋 اما «شیخ حر عاملی» در این باره می نویسد: شاید چهل روز، ایام رجعت باشد و این عدد اشاره به کمی دوران حضرتش باشد، چون مقدار زیاد را با عدد هفتاد و مقدار کم را با اعداد کمتر معرفی می کنند. ☑️ یا اینکه هر روزی برابر هزار سال باشد؛ چنان که خداوند می فرماید: «یک روز نزد پروردگار مثل هزار سال است که شما می شمارید»، 🔺و شاید هم مراد از قیامت در این روایات، قیامت صغرا یعنی رجعت باشد و البته اطلاق قیامت بر رجعت، مانعی ندارد و قیامت ممکن است بر هر دو اطلاق شود.[۴] 📚پی نوشت ها: ۱ . بحارالانوار، ج۵۳، ص۴۶؛ تفسیر عیاشی، ص۲۸۱٫ ۲. اصول کافی، ج۱، ص۳۸۴؛ بحارالانوار، ج۳، ص۱۳٫ ۳ . ارشاد، شیخ مفید، ترجمه ساعدی، ص۷۰۸، نقل از کتاب یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان(عج)، علیرضا رجالی تهرانی، ص۲۳۰٫ ۴ . الایقاظ من الهجعه، شیخ حر عاملی، (ترجمه احمد جنتی، ص۴۰۰) نقل از همان. 🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج 🏴🏴🏴🏴 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5855242203542062880.mp3
14.52M
۱۴ امام زمان من باشتاب ظهور خواهم کرد اگرشما به دو صفت و متّصف بشین شماهاکه مدعی عزاداری حسین‌ید کجایید که هزار ساله نتونستین این دوصفتُ بدست بیارید استاد 🏴🏴🏴🏴 @mahdisahebazman
نم نم کاروان اسرا به شام می‌رسد شهر را چراغانی کرده‌اند بساط ساز و آواز مهیاست روی بام خانه‌ها سنگ به تعداد کافی هست همه آمادهٔ استقبال‌اند از مهمان‌های کربلا ... مولا جان پیش از آنکه قامت زینب خمیده تر شود دگر بیاييد ... ▪️اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ ▫️مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها
❣﷽❣ ⭕️ 49 ✍🏻اینک به طور اختصار نکات را بیان می نماییم: ▫️نکته اوّل: از جمله «للقائم غیبتان إحداهما قصیره» استفاده می شود که حضرت قائم (علیه السلام) دارای دو گونه غیبت است؛ یکی از آن دو کوتاه و دیگری طولانی است که جمله «الاُخری طویله» اشاره به آن است. 🔅غیبت صغری ✍🏻با توجه به روایاتی که ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) را مانند ولادت موسی (علیه السلام) در خفا دانسته، می توان گفت که آغاز غیبت صغری همزمان با ولادت آن حضرت در نیمه شعبان (سال 255 ه .ق) بوده است. این غیبت کوتاه مدّت، در نیمه شعبان (سال 329 ه .ق) با وفات علی بن محمّد سمری رحمه الله - نایب چهارم حضرت - پایان پذیرفت. البته بعضی از علما و دانشمندان شیعه آغاز غیبت صغری را همزمان با شهادت امام حسن عسکری علیه السلام به (سال 260 ه .ق) دانسته اند. ➕بنابر این، غیبت اوّل را اگر همزمان با تولّد حضرت دانستیم، مدّت آن 74 سال و اگر آغاز آن را از زمان شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) بدانیم، مدّت آن 69 سال خواهد بود. این مقدار نسبت به غیبت دوم حضرت که هنوز ادامه دارد، بسیار کوتاه است. .... ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🏴🏴🏴 @mahdisahebazman
چی بگم آخه؟.pdf
2.32M
📒 👈می‍‍خوای امر به معروف کنی اما نمیدونی چی بگی؟!🤔 👈عذاب وجدان می‌گیری که نمیتونی حرفی بزنی؟!😐 🔻دیگه نگران نباش! یه خبر خوب😊👇 👈 جالب «چی بگم آخه؟!» 🌺مختصر | مفید | کاربردی🌺 ✓ جملات ✓ به قلم و گفتاری ✓ فهرست ✓ کم ارسالی از منتظران فهیم کانال امام زمان (عج) 🏴🏴🏴 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 استاد « گریه‌های امام‌ زمان بالای‌ منبر » 🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج 🏴🏴🏴 @mahdisahebazman
📌 این عزت نیست؛ خودت را ذلیل نکن! ▪️ مگر می‌شود عزت را که در دستِ خدا و پیامبر و مومنان است، در جای دیگری پیدا کرد؟ در کربلا عده‌ای گفتند: آری [می‌شود] و این توجیهشان شد تا هر وقت نفسِ لوامه به سراغشان آمد، بگویند می‌خواهیم با پول و مقام عزیز شویم؛ مگر بد است؟ ان شاءالله بعداً جبران می‌کنیم. ▫️مگر می‌شود عزتی را که خدا به امام حسین علیه السلام داده است، در دربارِ یزید و ابن زیادها پیدا کرد؟ تاریخ ثابت کرد که حکومتِ ری، هیچ کس را عزیز نکرده است. پس چرا عده‌ای به دنبال خدمت به شرق و غرب هستند تا شاید عزیز شوند؟ ▪️نیازی به درنظر گرفتنِ دین هم نیست، تاریخ خوان بودن کافیست؛ اگر تاریخ خوانده بودیم، امروز جای عزت و ذلت را گم نمی‌کردیم که در جایی جز درِ خانه‌ی خدا و اهل بیت و صالحان دنبال آن بگردیم. ▫️اگر حواسمان را جمع نکنیم و از کربلا درس نگیریم، ندانسته کارِ منافقین را انجام می‌دهیم و به جای خدمت به مولایمان که اصلِ عزتمندی است، باز هم حسینِ زمان را فراموش می‌کنیم و به کارهای باطلی که ما را از امام دور می‌کند، می‌پردازیم. 📎 ۲۱ ادامه دارد.... 🏴🏴🏴 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت پنجم بخش دوم : داشتم موادها رو تقسیم می کردم که یکی از بچه ها اومد و با خنده عجیبی صدام کرد هی استنلی، یه خانم دم در باهات کار داره  یه خانم؟ کی هست؟  هیچی مرد ... و با خنده های خاصی ادامه داد ... نمی دونستم سلیقه ات این مدلیه پله ها رو دو تا یکی از زیر زمین اومدم بالا و رفتم دم در ... چشمم که بهش افتاد نفسم بند اومد ... زن حنیف بود ... یه گوشه ایستاده بود ... اولش باور نمی کردم .. یه زن محجبه، اون نقطه شهر، برای همه جلب توجه کرده بود ... کم کم حواس ها داشت جمع می شد ... با عجله رفتم سمتش ... هنوز توی شوک بودم ...😮  شما اینجا چه کار می کنید؟ چشم هاش قرمز بود ... دست کرد توی کیفش و یه پاکت در آورد گرفت سمتم ... بغض سنگینی توی گلوش بود ... آخرین خواسته حنیفه،خواسته بود اینها رو برسونم به شما،خیلی گشتم تا پیداتون کردم ...  نفسم به شماره افتاد ... زبونم بند اومده بود ... آخرین ... خواسته ... ؟ دو هفته قبل از اینکه ... بغضش ترکید ... میگن رگش رو زده و خودکشی کرده ... حنیف، چنین آدمی نبود ... گریه نذاشت حرفش رو ادامه بده ... مغزم داشت می سوخت ... همه صورتم گر گرفته بود ... چند نفر با فاصله کمی ایستاده بودن و زیر چشمی به زن حنیف نگاه می کردن ... تعادلم رو از دست دادم و اسلحه رو از سر کمرم کشیدم ... اسلحه به دست رفتم سمت شون ... داد زدم با اون چشم های کثیف تون به کی نگاه می کنید کثافت ها؟ .. و اسلحه رو آوردم بالا ... نمی فهمیدن چطور فرار می کنن ... سوئیچ ماشین رو برداشتم و سرش داد زدم ... سوار شو ... شوکه شده بود ... با عصبانیت رفتم سمتش و مانتوش رو گرفتم و کشیدمش سمت ماشین ... در رو باز کردم و دوباره داد زدم: سوار شو ... مغزم کار نمی کرد ... با سرعت توی خیابون ویراژ می دادم ... آخرین درخواست حنیف ... آخرین درخواست حنیف؟ ... چند بار اینو زیر لب تکرار کردم ... تمام بدنم می لرزید ... . با عصبانیت چند تا مشت روی فرمون کوبیدم و دوباره سرش داد زدم ... تو عقل داری؟ اصلا می فهمی چی کار می کنی؟ ... اصلا می فهمی کجا اومدی؟ فکر کردی همه جای شهر عین همه که سرت رو انداختی پایین؟ پشت سر هم سرش داد می زدم ولی اون فقط با چشم های سرخ، آروم نگاهم می کرد ... دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم ... فکر مرگ حنیف راحتم نمیذاشت ... کشیدم کنار و زدم روی ترمز ... چند دقیقه که گذشت خیلی آروم گفت ... من نمی دونستم اونجا کجاست؟ اما شما واقعا دوست حنیفی؟ شما چرا اونجا زندگی می کنی؟  گریه ام گرفته بود ... نمی خواستم جلوی یه زن گریه کنم ... استارت زدم و راه افتادم ... توی همون حال گفتم از بدبختی، چون هیچ چاره دیگه ای نداشتم ... .  رسوندمش در خونه ... وقتی پیاده می شد ازم تشکر کرد و گفت: اگر واقعا نمی خوای، برات دعا می کنم ... دعا؟ ... اگر به دعا بود، الان حنیف زنده بود ... اینو تو دلم گفتم و راه افتادم ... 🍁🍁 🏴🏴🏴 @mahdisahebazman