eitaa logo
آخرین دولت
230 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
5هزار ویدیو
45 فایل
«هر مردمی را دولتی است که منتظر آن هستند و دولت ما در پایان روزگار آشکار می شود» اصول کافی،ج۱،ص۴۰۷ @Carisma12
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت وداع حضرت علی اکبر علیه السلام، حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها جلو آمد و عرضه داشت: ای برادر! به کجا می‌روی!؟ چگونه می‌شود که من زنده باشم و تو به میدان بروی؟! 🥀 علی اکبر علیه‌السلام عرضه داشت که ای خواهرم! چگونه من زنده باشم و پدرم یاری بطلبد و من او را یاری نکنم.؟! حضرت سکینه علیهاالسلام فرمود: از پدر اذن گرفته‌ای؟ علی اکبر علیه السلام فرمود: حاشا که بی اذن پدر به میدان بروم. 🥀 سیدالشهدا علیه‌السلام که نظاره گر این گفتگو بود، علی اکبر و مخدرات را به خیمه امام سجاد علیهم‌السلام بردند. وقتی که حضرت علی اکبر داخل شد، پای مبارک امام سجاد علیه‌السلام را بوسید و عرض کرد: ای سرورم! غریبی و بی یاری پدرم را ملاحظه میکنی!؟ ▪️چگونه یاری می‌طلبد اما کسی او را یاری نمی‌کند!؟ 🥀 حضرت سجاد علیه‌السلام چون این کلام را شنیدند، فرمودند: ▪️خدا از تو راضی باشد؛ پدر غریبم را یاری کن. 🥀 پس هر دو برادر دست به گردن یک دیگر انداخته و وداع کردند. 🥀 وقتی که حضرت علی اکبر علیه‌السلام از سیدالشهدا علیه‌السلام اجازه رفتن به میدان طلبید، امام علیه‌السلام آهی از دل کشیدند و فرمودند: ▪️ای پسرم و ای نور چشمم! لااقل کمی راه برو تا من یک دل سیر، نظاره‌ات کنم. 🥀 سپس فرمودند: چه آرزوها که در دلم ماند! خدا روی ابن سعد را سیاه کُند... گمان مدار كه گفتم برو، دل از تو بريدم نفس شمرده زدم همرهت پياده دويدم محاسنم به كف دست بود و اشك به چشمم گهي به‌خاك فتادم گهي ز جاي پريدم دلم به پيش تو، جان در قفات، ديده به قامت خداي داند و دل شاهد است من چه كشيدم در نقلی آمده است: امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: 🥀 چون برادرم علی اکبر علیه‌السلام متوجه میدان شد، هر چند قدم که دور می‌شد، پدرم امام حسین علیه‌السلام ندا سر می‌داد: 🥀 ای نور دیده من! نگاهی بینداز که از رفتن تو، پُشت حسین «علیه‌السلام» دارد می‌شکند! 🥀 عمر سعد لعین، جنگجویان قدرتمند زیادی را به قتال حضرت علی اکبر علیه‌السلام فرستاد. اما آن حضرت، یکی بعد از دیگری آنان را به درک واصل می‌کرد. تا اینکه مُرّة بن قنفذ عبدی فریاد برآورد: ▪️گناه تمام عرب بر گردن من باشد، اگر داغ این جوان را بر دل پدرش نگذارم. پس آمد و با نیزه‌اش ضربه ای به پشت علی اکبر علیه‌السلام زد و بعد با شمشیر ضربه‌ای بر فرق سر علی اکبر زد که با ضربه شمشیرش، فرق علی اکبر علیه‌السلام شکافت. ▪️توان علی اکبر از کف رفت و دستانش بر گردن اسبش انداخت. (گویا خون، دیده اسب را پوشانده بود و به همین خاطر) اسبش او را به میانه لشکر دشمن بُرد. پس جمع زیادی از لشکر دشمن، دور تا دور او را احاطه کرده و با شمشیر هایشان بدن نازنینش را قطعه قطعه کردند.. 🥀 حمید بن مسلم گوید: همینکه آن جوان به زمین افتاد و روح از بدنش داشت جدا میشد، صدایش را بلند کرد و گفت: ▪️ای پدرجان! این جدم رسول خداست (که با جام پُر مرا آب می‌دهد که دیگر تشنه نمی‌شوم بعد از آن) این پدرم امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است؛ این جده ام فاطمه زهرا و خدیجه کبری سلام‌اللّه‌علیهما هستند که به شما می‌گویند:بشتاب! بشتاب! و آنان مشتاق شمایند. امام حسین علیه‌السلام وقتی سر علی اکبر علیه‌السلام را بر روی زانو گذاشت، علی اکبر از هوش رفته بود. اما امام علیه‌السلام خواست که یک بار دیگر سخنی از لب های علی بشنود. ▪️پس با گوشه عمامه (و یا به نقلی با آستین خود)، خون را از دندان های علی پاک می‌کرد اما باز دید سخن نمی‌گوید. ▪️شروع کرد دندان های علی را بوسیدن. 🥀 و دائما آن ها مس کرد و می‌فرمود: 📋 عَلَیٰ الدُّنیا بَعدَکَ الْعَفَا. ▪️خاک برسر دنیا بعد از تو علی جانم. گرچه من عین حسن زهر نخوردم اما پاره پاره شده حالا همه جای جگرم ترسم این است که زنهای حرم جان بدهند گر ببینند که افتاده ای از پا پسرم چشم من تار شده یا که تو کوچک شده‌ای علی اکبر، علی اصغر شده‌ای در نظرم در《آخرین دولت》خبرهایی هست...👇 @Akharindoulat