eitaa logo
🔴 اخبار داغ و فوری 🔴
14.5هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
13.6هزار ویدیو
48 فایل
📣 پوشش مهمترین اخبار ایران و جهان (تابع قوانین کشور) 💥 فقط اخبار مهم را دنبال کنید ✅ تازه ترین اخبار روز ایران و جهان 👇 😍 تبلیغات گسترده و ارزان ما 😱 👇 🆔 https://eitaa.com/tablght 🔴
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خبرگزاریMRC
از پشت میله های سرد زندان مینویسم که بجای عروسی روانه شدم وقتی محمدجواد اومد خاستگاریم متوجه نگاهی خیره اش به خواهر کوچکترم بودم ولی ایقدر سرم عشق اتشینم بود بی اعتنایی کردم شب عروسیم هن متوجه قرمز خواهرم بودم ازش پرسیدم گفت بخاطر پلک مصنوعیه وسط مجلس بود متوجه شدم داماد نیست به دنبالش رفتم تو حیاط پشتی شنیدم که خواهرم با هق هق میگفت من ....https://eitaa.com/joinchat/1481638867Cb4d1fa9ca6
هدایت شده از خبرگزاریMRC
از پشت میله های سرد زندان مینویسم که بجای عروسی روانه شدم وقتی محمدجواد اومد خاستگاریم متوجه نگاهی خیره اش به خواهر کوچکترم بودم ولی ایقدر سرم عشق اتشینم بود بی اعتنایی کردم شب عروسیم هن متوجه قرمز خواهرم بودم ازش پرسیدم گفت بخاطر پلک مصنوعیه وسط مجلس بود متوجه شدم داماد نیست به دنبالش رفتم تو حیاط پشتی شنیدم که خواهرم با هق هق میگفت من ....https://eitaa.com/joinchat/1481638867Cb4d1fa9ca6
هدایت شده از خبرگزاریMRC
💔عروس ناکام💔 عروسیم درحالیکه داشت همه چیز به خوبی و‌خوشی تموم میشد❤️‍🔥 به ارزوم رسیده بودم و باعشقم ازدواج کردم🫀 درعین ناباوری ،پسرعموم که عاشقم بود❤️ که نمیدونم چطوری وارد مراسمم شده بود وسط# مهمونی باصدای بلندولرزان با برملاکردن# رازی از مادرعروس کاری کرد که مجبورشدم..... ❌😱😱😱😱😱😱❌ https://eitaa.com/joinchat/1176503195C6a5901d929 سرگذشت زندگی وحشتناکه ترمه👆💔
هدایت شده از خبرگزاریMRC
از پشت میله های سرد زندان مینویسم که بجای عروسی روانه شدم وقتی محمدجواد اومد خاستگاریم متوجه نگاهی خیره اش به خواهر کوچکترم بودم ولی ایقدر سرم عشق اتشینم بود بی اعتنایی کردم شب عروسیم هن متوجه قرمز خواهرم بودم ازش پرسیدم گفت بخاطر پلک مصنوعیه وسط مجلس بود متوجه شدم داماد نیست به دنبالش رفتم تو حیاط پشتی شنیدم که خواهرم با هق هق میگفت من ....https://eitaa.com/joinchat/1481638867Cb4d1fa9ca6
هدایت شده از خبرگزاریMRC
پسر دوست مامانم بود بودم همیشه خودمو کنار اون تصور می‌کردم اما مامانم کاری کرد کوچکترم پای عقد عشق من بشینه عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد از خواب پریدم خواهرم ....https://eitaa.com/joinchat/1289618443Cbaa5d9752e
هدایت شده از خبرگزاریMRC
پسر دوست مامانم بود بودم همیشه خودمو کنار اون تصور می‌کردم اما مامانم کاری کرد کوچکترم پای عقد عشق من بشینه عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد از خواب پریدم خواهرم ....https://eitaa.com/joinchat/1289618443Cbaa5d9752e
هدایت شده از خبرگزاریMRC
پسر دوست مامانم بود بودم همیشه خودمو کنار اون تصور می‌کردم اما مامانم کاری کرد کوچکترم پای عقد عشق من بشینه عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد از خواب پریدم خواهرم ....https://eitaa.com/joinchat/1289618443Cbaa5d9752e
3.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پسر دوست مامانم بود بودم همیشه خودمو کنار اون تصور می‌کردم اما مامانم کاری کرد کوچکترم پای عقد عشق من بشینه عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد از خواب پریدم خواهرم ....https://eitaa.com/joinchat/1289618443Cbaa5d9752e
عروسیم متوجه همسرم شدم فکر میکردم بخاطر استرس عروسی و هزینه هاشه.. تا اینکه بعد شام کاروان عروس برون راه انداختم و رفتیم خونه خودمون بعد اینکه همه مهمونها رفتن همسرم گفت نیم ساعت میرم بیرون کار مهمی پیش اومد زود برمیگردم نگران نشو.‌‌‌‌‌... و رفت یه ساعت شد نیومد دو ساعت شد نیومد صبح زنگ زدم خونه مادر شوهرم بهونه اورد # نزدیکیایی ظهر بود که جاریم خبر آورد که شوهرم .‌.https://eitaa.com/joinchat/3833463402C6bee390666
هدایت شده از خبرگزاریMRC
عروسیم متوجه همسرم شدم فکر میکردم بخاطر استرس عروسی و هزینه هاشه.. تا اینکه بعد شام کاروان عروس برون راه انداختم و رفتیم خونه خودمون بعد اینکه همه مهمونها رفتن همسرم گفت نیم ساعت میرم بیرون کار مهمی پیش اومد زود برمیگردم نگران نشو.‌‌‌‌‌... و رفت یه ساعت شد نیومد دو ساعت شد نیومد صبح زنگ زدم خونه مادر شوهرم بهونه اورد # نزدیکیایی ظهر بود که جاریم خبر آورد که شوهرم .‌.https://eitaa.com/joinchat/3833463402C6bee390666
هدایت شده از خبرگزاریMRC
پسر دوست مامانم بود بودم همیشه خودمو کنار اون تصور می‌کردم اما مامانم کاری کرد کوچکترم پای عقد عشق من بشینه عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد از خواب پریدم خواهرم ....https://eitaa.com/joinchat/1289618443Cbaa5d9752e
920.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هجده سالم که شد دور از چشم بابام رفتم . وقتی عمو برگه ی دادگاه رو گذاشت روی میز ، دیگه کسی نپرسید بابای عروس کجاست و با پسرخاله‌م ازدواج کردم. فکر میکردم ته خوشبختی ام. اما دقیقا از شب عروسی مون متوجه تغییر رفتارهای خاله م شدم از متلک هاش گرفته تا نگاههای ش. شبها از سمت اتاق خاله صداهای عجیبی می اومد همیشه ازش میترسیدم ولی یک کاسه صبرم لبریز شد و رفتم یواشکی از لای در اتاقش نگاه کردم. قلبم داشت به شدت تند میزد ، توی نور کم متوجه شدم خاله و چند نفر که قیافه شون معلوم نبود وسط اتاق دور یک عروسک حلقه زدن و جملات عجیبی رو تکرار میکردن که یکهو کردن و همه به سمت در نگاه کردن...https://eitaa.com/joinchat/355074477C0f2bee59d7