به نام خدا
#برگی_از_ تاریخ انقلاب اسلامی
#خاطرات_دست_اول_از_تاریخ_انقلاب_اسلامی/خاطره سوم
🔸گوینده خاطره آقای قندری /// ساکن مشهد
🔹حدودا 10 ساله بودم که یک روز پدرم مرا فرستاد به قصابی محل، تا چند سیر گوشت بگیرم، آنزمان چون یخچال نبود، مردم گوشت را به مقداری که برای همان روز لازم داشتند می گرفتند، رفتم قصابی ، گوشت را گذاشت لای روزنامه و داد به من ، چون آن روزها مثل امروز، پلاستیک های دسته دار رسم نبود .
🌀به طرف خانه حرکت کردم که یک ماشین جلوی پایم ترمز کرد و گفت این گوشت را از کجا خریدی گفتم از این قصابی، گوشت را از من گرفت و وارد قصابی شد و گفت تو داخل نیا.
♨️بعد از چند دقیقه دیدم که آن مرد از قصابی در آمد در حالی که لباسها و سر وضعش را که بهم ریخته بود، درست می کرد، سوار ماشین خودش شد و رفت.
🌀رفتم داخل قصابی دیدم اوضاع به هم ریخته است، قصاب هم شدیدا ناراحت و نگران بود کم مانده بود به گریه بیفتد، گفتم چی شد اینها کی بودند؟
💥گفت این ها می گفتند چرا داخل روزنامه ای که عکس شاهنشاه دارد گوشت گذاشتی ، به شاه بی احترامی کردی، با مشت و لگد افتادند به جون من، بعدهم جواز کسبم را برداشتند و گفتند بعدا برو از صنف بگیر.
🌀تازه فهمیدم که بابا چه خبره تو دنیا !
چند روزی گذشت هنوز مغازه اش تعطیل بود و دنبال میرفت تا جوازش را بگیرد، چه برخوردهای دیگری با او کردند معلوم نیست!
تدوین: سید محمد حسین مرکبی
🔴کوفیان مدرن :
زمانهٔ عجیبی است! امام گذشته را عاشقند امّا امام حاضر را نه! میدانید چرا؟ چون امام گذشته را هرگونه که بخواهند تفسیر میکنند، امّا امام زمان را باید اطاعت کنند و فرمان ببرند.
#شهید_آوینی
@ghotbnama
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امید به آینده روشن یعنی این....
@ghotbnama