eitaa logo
اخبار دوستان شهید مفتح
73 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
118 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی!یاصاحب الزمان اغثنی!
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋🕌 ✅پرسش: در خواندن هر رکعت است يا اگر همان يک رکعت نماز را هم بخواني قبول است؟ . . 🌺پاسخ👇 سلام خواندن است. به هر مقدار بخوانید صحیح است واز بهره مند میشوید. . . . ☀️ (صلی الله علیه و آله) فرمود: 🌸 برترین (ی مستحب) نماز است و چه اندک است به جا آورنده آن. (کنز العمال: ج۷، ص۷۸۰، ش۲۱۳۷۹) . . ☀️ و باز (صلی الله علیه و آله) فرمود: 🌸 آن قدر مرا به سفارش کرد تا این که گمان کردم نیکانِ امّتم شب را نمی خوابند مگر اندکی از آن. (کنز العمال: ج۷، ص۷۹۰، ش۲۱۴۲۵) . . 📚 داستان های شیرین از نماز شب، سید عبدالله حسینی خواندن 👇 . 😪 شب زود بخوابید، خود به خود بیدار می‌شوید، باور کنید ندیدن سریال‌ و امثالش هیچ ضرری به شما نمی‌زند! . 😖 خستگی زیاد ناشی از گناه است، وگرنه خستگی کار با برطرف می‌شود. پس نکنید تا بتوانید بخوانید. . 👈هنگام خواب با خود کنید حتماً برای بیدار شوید، مطمئن باشید بیدار می‌شوید. اگر نشدید را برایتان می‌نویسند. البته این‌کار منافی ساعت کوک‌کردن نیست! . ❓شاید امشب زندگی‌تان باشد باز هم همین‌طور می‌خوابیدید؟ . 👈 از رختخواب جدا شوید، مطمئن باشید با گرفتن حالت خواب‌آلودگی از بین می‌رود. این را ثابت کرده! . 👈 از اول لازم نیست یازده رکعت نماز شب را با مستحباتش بخوانید. آهسته و پیوسته بروید. برای همان کافی است. . 👌سعی کنید با کلاس باشید. را برای زیبایی، ازدیاد و … نخوانید، شما نیت‌تان را برای خدا کنید، بلد است چه‌طور خدایی کند! خودتان را هم نزنید. . 👈سعی کنید را بالا ببرید. دورکعت نماز درست بهتر است از چندین رکعت نماز . 👈انتظار نداشته باشید بعد از شب باب کشف و شهود بر شما باز شود، باور کنید خواندن یک کار ساده و معمولی است و از اولیات است. این مسیر(پنجاه شصت) ساله است نه چند روزه! و چه بسا کلاً قرار نباشد در این دنیا به شما کرامتی داده شود. پس انتظار بی‌خودی نکشید. ♥️ 🌱🌕
هدایت شده از جوانه
سلام خواستم یه کوچولو از تجربه ی خودم که در رابطه با بچه های عزیزتر از جانم دارم براتون بگم شاید تجربه ی خیلیا باشه و شاید هم خیلیا تفکرات من رو داشته باشن من بعد از ازدواجم‌بلافاصله بچه دار شدم و دقیقا سالگرد عروسی مون پسر اولم به دنیا اومد راستش خیلی خیلی اذیت شدم چون بعد عروسی اومده بودم تهران و خانواده ام ساکن شهرستان بودن که ۱۰۰۰کیلومتر با تهران فاصله داشت ضمن اینکه تک دختر و عزیزدردانه ی خونه بودم😅و ناز نازی تمااااام یک ماه بعد زایمان که مادرم رفتن شهرستان و من موندم با ۱۹ سال سن و بچه ی کوچیک و هیچ تجربه ای همون یک ماه هرچی یاد گرفته بودم بود وبس همسرم هم دانشگاه درس میخوند هم‌سرکار میرفت خلاصه اینکه صبح ساعت۵ میرفت تا شب ساعت۸و۹ برمیگشت خونه البته من‌تهران خیلی تنها نبودم ۳ تا برادر داشتم که باخانواده زندگی میکردن و خیلی حمایتم میکردن خیلی تنها نبودم ولی تو بچه داری عملا تنها بودم بقیه در حد مهمان بودن و خودم هم‌میرفتم مهمان بودم. خیلی مطالعه میکردم کتابهای مختلف برای فرزندپروری میخوندم آموزش حموم کردن بچه و غذا دادن و شیر دادن و....کم کم کتابهای تربیتی بسته به سن پسرم سعی میکردم خیلی براش وقت بذارم و هزینه کنم تا بچه آسیبی نبینه و من کم نگذاشته باشم همیشه گرانترین اسباب بازی و لباس و امکانات البته گرانترین در حد درآمد همسرم یعنی سعی میکردم بهترین و باکیفیت ترین وسیله ای که اون احتیاج داره رو براش تهیه کنم ولی برای خودمون خیلی هزینه نمی کردم ایدئولوژی من این‌بود که این یک بچه هست و من هرچی دارم برای این هست باید همیشه جلوی دیگران بهترین باشه انواع و اقسام کلاسهای آموزشی گران که بابت شهریه هاشون واقعا بعضا به سختی میفتادیم در حالی که مستاجر بودیم و همسرم هم کارمند بودن و خودمم که خانه دار بودم علاوه بر هزینه ی کلاسها خودم چقدر اذیت میشدم برای بردن و برگردوندن بچه به کلاس و ساعتها تو سرمای زمستون و گرمای تابستون منتظر ماندن پشت در کلاسها و اجبار پسرم به رفتن کلاسها که از اون ممانعت و از من اجبار 😣 خلاصه که اینقدر بچه داری رو به خودم و پسر طفل معصوم سخت گرفته بودم و فکر میکردم بهترین کار رو میکنم که خیلی اذیت میشدم و اگه کسی ایم بچه دوم جلوم میاورد وحشت میکردم و میگفتم امکان نداره من همین یک بچه رو خوب تربیت کنم و تحویل جامعه بدم هنر کردم به هیچ عنوان به بچه دوم فکر نمیکردم اصلا یک فکر احمقانه داشتم که با خودم میگفتم من هیچ بچه ای رو به اندازه ی این پسرم نمیتونم دوست داشته باشم همه دوستان و فامیلم نمیتونستن متقاعدم کنن که دومی رو بیارم،تا تقریبا از ۸سالگی شروع کرد به بهانه گیری فراوان که من خواهر یا برادر میخوام این خواسته ش به حدی رسیده بود که دیگه داشت افسرده میشد و شده بود بزرگترین آرزو براش توی مدرسه و امامزاده و هیئتی نبود که بره و به همه نگه دعا کنین خدا به من خواهر و برادر بده ، که دیگه با وساطت دیگران و حال زار بچه تصمیم گرفتیم دومی رو بیارم که پسردومی زمانی که به دنیا اومد پسر بزرگم اول ۱۱سالگیش بود، این که به دنیا اومد بلافاصله بعد از چند ماه دیدم حالتهای خوبی ندارم و تهوع و...که رفتم آزمایش دیدم سومی رو باردارم وقتی شنیدم شوکه و ناراحت و افسرده شدم و بیشتر از همه دلم برای وسطی می‌سوخت که نمی شد بهش رسیدگی کنم خلاصه خدا اینقدر به من لطف داشت که دومی فوق العاده مهربون و صبور بود و وابستگی عجیبی به پدرش داشت که همین باعث شد من اصلا اذیت نشدم دوران بارداری رو بعد زایمان هم دوسالی خستگی جسمی داشتم ولی کنارش لذت هایی داشتم که اصلا قابل وصف نیست شاید باورتون نشه اینقدر این دوتا به من انرژی و شادی میدادن و خودشون کارهای همو انجام میدادن حتی شیشه ی شیر که به جفت شون میدادم بزرگه شیشه ی کوچیکه رو هم برای اون میگرفت 😂خلاصه الان بزرگه ۱۰ سال و کوچیکه تقریبا ۸ سالشه هر سه هم پسر هستن اینقدری که من برای بزرگه که ۱۱ سال تنها بود وقت و انرژی و هزینه گذاشتم شاید باورتون نشه ۱ هزارم برای این دوتا نکردم در صورتی که اون همچنان یه بچه ی متوقع و شاکی ولی این دو فوق العاده مهربون و با گذشت و سازگار هستن ومسبب همه این رفتارها خودم بودم والان که یاد اون روزهای سختی که خودم برای خودم ساخته بودم میفتم اعصابم خورد میشه و توبه استغفار میکنم که چرا مادر خوبی نبودم جالبه که تو هیچ کدوم از اون کتابهایی که من میخوندم چیزی از لذت بردن واقعی گفته نشده بود و این تجربه رو من بعد از سالها سختی به دست آوردم متاسفانه محتوای همه ی اون نکات تربیتی که مطالعه داشتم ترویج تک فرزندی و توجه بیش ازحد پرتوقع کردن بچه ها بود که الان پسرم ۲۱ سالشه تاوان خیلی زیادی بابت اون اشتباهاتم دادم