eitaa logo
اخبار دوستان شهید مفتح
73 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
118 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی!یاصاحب الزمان اغثنی!
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تنهامسیری های تهران
خداوند متعال خطاب به مخلوقاتش: ای فرزند آدم! هنگامی که دچار قساوت قلب شدی و در جسمت بیماری پیدا شد و در مالت کمبود و در روزی‌ات محرومیت یافتی، پس بدان علتش گفتن سخنان بیهوده است. به‌ نقل‌ از کتاب‌ خیرالاعمال‌لزیاده، الرزق‌و‌المال، ص۳۱ @TehranTanhamasiri
فیلم‌های آخرالزمانی را دیده‌ای؟ ما همانجا ایستاده‌ایم؛ سکانس‌های اول فیلم که قهرمان هنوز خودش هم نمی‌داند که قهرمان است. جنگ آخرالزمان با یک صدا در عالم شروع می‌شود: ای اهل عالم! من شمشیرِ انتقام گیرنده هستم. جد من حسین را تشنه لب کشتند. کسی که قرار است برای نجات بشر بیاید خودش را با این نشانی معرفی می‌کند که منتقم و پسر حسین است. این یعنی تا آن موقع حسین را تمام عالم می‌شناسند. 💌چه کسی و چطور قرار است حسین را به تمام عالم معرفی کند؟ تو! تو قرار است قهرمان تمام تاریخ باشی! قرار است در تحقق بزرگ‌ترین رویای بشر حضور داشته باشی. پس بسم الله! هر طور که بلدی و می‌توانی اربعین حسین را به دنیا نشان بده. 🎞 عکس گرفتن بلدی یا کپشن نوشتن؟ توییت خوب می‌زنی یا روایت می‌نویسی؟ اصلا هیچ کدام از اینها نه! چای ریختن بلدی یا کفش واکس زدن؟ خلاصه دست بجنبان که عقب نمانی!🚴‍♂ منتظر روایت های شما در بله و ایتا هستیم. @ravayatdokhtran @Dokhtaran_group
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📣 | سعیدِ خمینی، عبداللهِ سیدقائد 🖼 در حاشیه‌ی عیادت فرزندان رهبر انقلاب به نمایندگی از ایشان، از مجروحان لبنانی و رزمندگان مقاومت که برای درمان به ایران اعزام شده‌اند 🔹️همین چند دقیقه قبل فهمیده ملاقات‌کننده‌اش فرزندِ رهبر انقلاب اسلامی و به‌‌قول ‌خودشان سیدقائد است. به احترامش نیم‌خیز شده روی تخت. دو دست توی پانسمان با انگشتانی قطع شده و چشم‌های عمل و پانسمان شده و سر و صورتی پر از زخم و بخیه. هیچ جا را نمی‌بیند. فقط از جهت صدا می‌تواند مکان مخاطب را تشخیص دهد. 🔹️همسر جوانش هم کنار تخت ایستاده. کاملا در قواره یک زوج شیعه‌ی لبنانی! حاج آقا که می‌رسد با همان چشم و پلک‌های بخیه و پانسمان شده بغضش می‌ترکد. در پاسخ حاج آقا که از احوال و زخم‌هایش می‌پرسد می‌گوید: «فدای سر شما! نگران نباشید!» 🔹️همسرش ایستاده کنار تخت. اشک می‌ریزد. قفل کرده‌ام. آن از زهرای ۵ ساله و هادیِ ۱۱ساله و الباقی بچه‌هایی که در خردسالی زخم صهیون به تن‌‌شان نشسته و این هم از بزرگ‌ترهایشان و عبدالله ۳۲ ساله و همسرش. 🔹️عبدالله دارد با گریه‌ای که معلوم نیست اشک‌هایش باید چطور از لای زخم‌ها، بخیه‌ها و پانسمان‌ها راهشان را باز کنند ادامه می‌دهد: «به سیدقائد بگویید درست است که ما عزیز از دست داده‌ایم (منظورش سیدحسن نصرالله است) اما سایه‌ی عزیزتر هست هنوز! به سید قائد بگویید یک سپاه در لبنان دارد که منتظر دستور اوست.» 🔹️حاج آقا می‌گوید به امر آقا راهی شده‌اند تا جویای احوال او و بقیه رزمندگان شوند. بعد هم هدیه‌ای که از طرف آقاست را به همسر عبدالله می‌دهد. عبدالله اما گوشش به این حرفا نیست و تند تند با گریه دارد حرف‌هایش را می‌زند: «به سید قائد بگویید نگران ما نباشد. از طرف من حتما ببوسیدش! بگویید سربازش سلام رساند!» 🔹️حاج آقا خطاب به همسر عبدالله، جویای رسیدگی از آنها می‌شوند و اینکه اگر مشکلی هست حتما بگویند. زن محجوبانه از همه چیز تشکر می‌کند و از رسیدگی کادر درمان. مترجم ترجمه می‌کند که زن جوان یکهو می‌پرد توی صحبت‌‌ها: «فقط یک درخواست دارم!» همه گوش تیز می‌کنند: «سلام من را هم به سیدقائد برسانید!» 🔹️سرم را می‌گیرم سمت پنجره تا بغض خفت شده بیخ گلویم رها شود. جای سالم توی صورت پر از بخیه‌ی‌ عبدالله نیست. حاج آقا کنار گوشش می‌گوید: «الان به خدا خیلی نزدیکی، برای ما دعا کن!» عبدالله اشک می‌ریزد و با چشم‌های بسته حرف‌هایش را می‌زند. 🔹️پرتاب می‌شوم به سکانس‌های از کرخه تا راین و سعید، رزمنده‌ی ایرانی که بعد از بهبود چشمانش با شنیدن یاد و نام امام اشک می‌ریخت. در پاسخ به اینکه گریه برای چشم‌هایش ضرر دارد می‌گفت بگویید بدوزندشان. سعید نمی‌دانست عبدالله با چشم‌های دوخته شده هم گریه می‌کند. 💻 Farsi.Khamenei.ir