اینترنتی شدن درخواست کارت سوخت از خردادماه
مدیرعامل شرکت توسعه ناجی:
🔹درگاه ثبت درخواست اینترنتی راهاندازی شده و در فاز اول با درخواست کارت هوشمند سوخت خودروهای نوشماره از اوایل خردادماه عملیاتی شده و به مرور به درخواستهای دیگر رسیدگی میشود.
🔹مردم عزیز می توانند در زمان گفته شده با مراجعه به درگاه اینترنتی fcs.niopdc.ir در این خصوص اقدام کنند.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📝 گفتوگوی «جوان» با فرزند جهادگر شهید #علیرضااحمدی از شهدای دفاع مقدس :
⭐️ قسمت اول ⭐️
بابا در روستا مدرسه و در جبهه سنگر میساخت
پدرم وقتی به جبهه رفت پیگیر اخبار بودیم. آن زمان ساعت هفت شب اسامی شهدا اعلام میشد. پدرم را ربیع صدا میزدند. من فکر میکردم اسم پدرم ربیع است نمیدانستم اسم شناسنامهایاش علیرضاست. آذر سال ۶۰ وقتی خبر شهادت پدرم از رادیو اعلام شد، مادرم شروع به شیون و زاری کرد.
🔵 ادامه دارد ...
🎤 گزارشگر : زینب محمودی عالمی
🔷 منبع : جوان آنلاین
🗓 تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
#شهدای_لفور
#شهیدعلیرضااحمدی
#علی_اصغراحمدی
#شهیدجهادگر
#ارسالی_اعضا
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📝 گفتوگوی روزنامه جوان با فرزند جهادگر شهید علیرضا احمدی از شهدای دفاع مقدس :
⭐️ قسمت دوم ⭐️
جوان آنلاین: شهید علیرضا احمدی یکی از ۷۶ شهید دهستان لفور شهر سوادکوه است که ۱۸ آذر ۱۳۲۹ در روستای گشنیان لفور سوادکوه به دنیا آمد و ۹ آذر ۱۳۶۰ در جبهه بستان و هنگام آزادسازی این شهر به شهادت رسید. علیرضا در تاسوعای ۱۳۵۹ در راهپیمایی مردم تمامی روستاهای لفور که با هدایت شهید حاج شیخ #عبدالوهاب_قاسمی (شهید هفتم تیر سال ۶۰) و #شهیداکبری برگزار شده بود، حضوری فعال داشت. او خط جهاد را از همان زمان شروع کرد و پس از انقلاب و شروع دفاع مقدس، به جبهههای جنگ تحمیلی رفت و سرانجام سعادت شهادت را نصیب خود کرد. آنچه میخوانید حاصل همکلامی ما با علی اصغر احمدی فرزند شهید جهادگر علیرضا احمدی است.
⛰ روستای شما چند شهید دارد؟
دهستان لفور سوادکوه ۷۶ شهید دارد، اما روستای ما (گشنیان) که یکی از روستاهای این منطقه است، دو شهید دارد؛ شهید عادل ولیپور و پدرم علیرضا احمدی. شهید ولیپور متولد ۱۳۴۹ بود که سال ۱۳۶۵ بر اثر اصابت ترکش در منطقه ابوالفتح به شهادت رسید.
سوادکوه از قدیم به دوستداری اهل بیت شهرت دارد. مردم این منطقه چطور اعتقاداتی دارند؟
سوادکوه دیار علویان و زادگاه آیتالله صالحی مازندرانی اهل نفت چال لفور و پاسدار شجاع اسلام شهید ابراهیم کسائیان است که همراه شهید ابراهیم همت در جبههها نقش آفرینی میکرد. سختکوشی و عشق به اهل بیت پیامبر (ص) و پیروی از امام خمینی (ره) باعث شده بود تا زمان جنگ از روستاهای دور افتاده اینجا هم رزمندگانی به جبهه بروند. ما از قدیم در همین منطقه زندگی میکنیم. پدرم در سن نوجوانی همراه خانواده از روستای گشنیان به روستای حاجیکلای لفور نقل مکان کردند و آنجا ساکن شدند. از سال ۵۷ جزو مبارزان با رژیم شاه بود. بعد از انقلاب هم با منافقین درگیر شده بود. سال ۵۷ برای استقبال از امام خمینی به تهران رفت. سال ۱۳۵۹ در حمله منافقین به پایگاه بسیج شیرگاه پدرم حضور داشت. بعدها شهید جزو مؤسسان جهاد سازندگی سوادکوه شد و همزمان با شکلگیری جهاد سازندگی کارش را شروع کرد و به عمران و آبادانی در منطقه لفور و شهرستان سوادکوه مشغول شد. وقتی هم که جنگ تحمیلی شروع شد به جبهه رفت.
پدرم جزو شاگردان آیتالله شهید عبدالوهاب قاسمی که در انفجار حزب جمهوری اسلامی هفتم تیر ۱۳۶۰ به شهادت رسیدند بود. همین طور در محضر آیتالله سلیمانی که سال قبل در بابلسر ترور شدند، درس خوانده بود. اکثراً با این بزرگان همنشین بود. آیتالله سلیمانی مشوق پدر در فعالیتهای فرهنگی بود.
در خانواده چند خواهر و برادر بودید؟
ما چهار فرزند بودیم؛ سه برادر و یک خواهر. خواهرم از من بزرگتر بود و اخیراً معلم نمونه کشوری شده است. من و مسلم برادرم به دانشکده پزشکی رفتیم. الان برادرم پزشک متخصص ریه است و برادر آخریمان هم که مهندس شرکت نفت است. پدرم همیشه میگفت باید یکی از پسرانم پزشک شود. خدا را شکر برادرمان پزشک شد و من پرستار.
هنگامی که پدر به جبهه میرفت در حاجیکلای لفور زندگی میکردیم. سال ۶۰ پدرم شهید شدند تا سال ۶۲ در لفور ماندیم. عموی ما که قائمشهر ساکن بود برای ما خانهای ساختند و مهاجرت کردیم. خواهرم ۹ ساله، من هفت ساله و برادر دیگرم پنج ساله و برادر کوچکترمان سه ساله بود که پدرمان به شهادت رسید.
🔵 ادامه دارد...
#ارسالی_اعضا
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📝 گفتوگوی روزنامه جوان با فرزند جهادگر شهید علیرضا احمدی یکی از شهدای دفاع مقدس:
⭐️ قسمت سوم ⭐️
🔶 شهید چند بار به جبهه اعزام شده بودند؟
دو بار به جبهه رفت و بار دوم به شهادت رسید. سال ۵۹ و ۶۰ به جبهه بستان و جنوب به عنوان داوطلب جهاد سازندگی رفت و کارهای جهاد سازندگی را انجام میداد. وقتی شنید قرار است عملیات شود، برای اعزام به جبهه ثبت نام کرد. وقتی شهید شد شنیدیم ترکش خمپاره به سر و دستش اصابت کرده و سر و دستش قطع شده است. پدرم عضو نیروهای شهید چمران هم بود. بعد از شهادت بابا، پیکرش را با هلی کوپتر اشتباهی به مشهد بردند و دوباره برگرداندند و در گشنیان لفور دفن شد. سد البرز که در لفور ساخته شد، روستای گشنیان خالی از ساکنه شد. هر موقع برای زیارت مزار پدرم میرویم با اداره آبیاری هماهنگ میکنیم تا قایق بگیریم و خودمان را به مزار او برسانیم.
🔶 فعالیتهای انقلابی که شهید در شیرگاه داشتند چه بود؟
شیرگاه محل فعالیتهای پدرم و همرزمانش بود. او از طرف شهید بهشتی مأمور شد تا دفترحزب جمهوری اسلامی را در شیرگاه پایهگذاری کند. کلاس اخلاق برای جوانان برگزار میکرد. به اتفاق حاج آقا حسینی در مسجد شیرگاه پایگاه مقاومت بسیج تأسیس کردند. شهید از مؤسسان سپاه و جهاد سازندگی در شیرگاه هم بود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در پخش اعلامیه امام خمینی در شهرستان سوادکوه حضوری فعال داشت. اعلامیههای امام را داخل حلبهای روغن نباتی میگذاشت و به روستاهای سوادکوه میبرد. جلساتی را که قرار بود در روستاها برگزارشود هماهنگ میکرد. افراد انقلابی را جمع میکرد و برای روشنسازی مردم جلسه میگذاشت. مادرم در جریان کارهای انقلابی پدرم بود. میگفت انقلابیونی که تبعید بودند پدرم آنها را به خانه میآورد و جلسه میگذاشت. بچههای مذهبی محل را شناسایی و جمع میکرد.
🔶 گویا پدرتان با منافقین هم درگیریهایی داشت؟
بله، اوایل انقلاب در شمال منافقین پایگاههایی برای خودشان داشتند و با جوانهای انقلابی درگیر میشدند. اغلب این منافقین از نظر مذهبی آدمهای معتقدی نبودند، اما مادربزرگم میگفت من بدون وضو به پسرم شیر ندادم. تفکر مذهبی و انقلابیگری دست به دست هم داد تا نهایتاً پدرم برای روشنسازی مردم گام بردارد. شهید سواد چندانی نداشت، اما به روستاها میرفت و با مردم در مورد انقلاب صحبت میکرد. بعد از انقلاب هم همچنان فعال بود و همه این مسائل باعث میشد منافقین با او دشمن شوند.
🔶 پدرتان جهادگر بودند، در منطقهتان چه کارهای عمرانی انجام دادند؟
پدرم همیشه میگفت چرا روستاهای ما مدرسه ندارد. بعد از انقلاب و زمانی که در جهاد کار میکرد، شروع به ساختن مدرسه در منطقهمان کرد و سپس به جبهه رفت. پدرم عاشق حضرت عباس (ع) و نوحهخوانی بود. خانوادهشان مذهبی و مداح بودند. پدربزرگ پدرم قاری قرآن و مداح اهل بیت بود. ائمه اطهار و اهل بیت (ع) همیشه سرلوحه زندگیشان بود.
🔶 مادرتان از فعالیتهای پدر چه خاطراتی دارند؟
مادرم میگفت پدرتان انقلابیهای تبعیدی را به خانهمان میآورد و من نگران بودم مبادا اتفاقی بیفتد و به خاطر وجود آنها، پدرتان را هم دستگیر کنند. پدرم هدفی داشت که برایش مقدس بود. دوستان ما تعریف میکردند پدرم میدانست شهید میشود. بار آخر که از خانه به جبهه میرفت، به تمام روستا سر زده بود. حتی درختان را میبوسید و از درختان خداحافظی میکرد. به مردم میگفت دیگر برنمیگردم. از همه حلالیت گرفته و رفته بود.
🔵 ادامه دارد...
#ارسالی_اعضا
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📝 گفتوگوی روزنامه جوان با فرزند جهادگر شهید علیرضا احمدی یکی از شهدای دفاع مقدس :
⭐️ قسمت چهارم و پایانی ⭐️
🔶 چطور از شهادتشان مطلع شدید؟
رادیو داشتیم و اخبار را هر روز گوش میدادیم. پدرم وقتی به جبهه رفت پیگیر اخبار بودیم. آن زمان ساعت هفت شب اسامی شهدا اعلام میشد. پدرم را ربیع صدا میزدند. من فکر میکردم اسم پدرم ربیع است نمیدانستم اسم شناسنامهایاش علیرضاست. آذر سال ۶۰ وقتی خبر شهادت پدرم از رادیو اعلام شد، مادرم شروع به شیون و زاری کرد. تعجب کردم چرا مادرم شیون میکند! دخترخاله مادرم گفت پدرت شهید شد. از روستای گشنیان به حاجیکلا رفتیم و دیدیم همه گریه میکنند. خانه عمه کوچکترم جمع شده بودیم. مادرم و چند نفر از بزرگان از روستا پیاده تا شارقلت آمدند. پیکر پدرم در بیمارستان ولیعصر (عج) بود. او را به روستا بردند و مراسم خاکسپاری برگزار شد.
🔶 بعد از شهادت پدرتان بر شما چه گذشت؟ چطور دلتنگی و نبود پدر را تحمل کردید و مادرتان سختی و بار زندگی را به دوش کشیدند؟
من پسر بزرگتر بودم و بچهها را تحت تکفل داشتم. مادر در زمین کشاورزی مردم کار میکرد. مشکلات قابل گفتن نیست. فامیل ممکن است یک روز بیاید سلام علیک کند و برود، اما فقط یک روز از خانواده شهید سرکشی میکند. ماهها و سالهای یتیمی فرزندان شهدا را فقط خدا میداند. من هفت ساله بودم و همراه مادرم در زمین شالیزار کار میکردم تا بزرگ شدم. تمام کارهای خانه با من بود. برادر و خواهرم تحت تکفل من بودند تا به سن خواستگاری و زن گرفتن رسیدند. باید از عمو میخواستیم برای ما خواستگاری بیاید. ۱۰ ساله بودم که برای کار به شهرداری رفتم، اما مرا بیرون انداختند. گفتند بچه اینجا چکار میکند! کار میکردم تا خرجم را تأمین کنم. فامیل یکبار نشد بگوید مشکل مالی دارید! مادرم مجبور بود با سیلی صورتش را سرخ کند.
تمام سالهای بعد از شهادت پدرم حتی یک مسئول از بنیاد شهید نیامد بگوید چه مشکلی دارید! اگر وامی میدادند دو برابر سود میگرفتند. همه چیز را نمیشود گفت اگر گفته شود اندازه چند کتاب میشود.
آن موقع بنیاد شهید فقط سرکشی میکرد. فقط سرکشی از خانواده شهدا کمک کردن نیست! رئیس بنیاد شهید میآمد فکر میکرد به خانواده شهدا سر میزند و کار مهمی میکند. تازه خانواده شهید باید میوه و چایی و وسیله پذیرایی هم میگرفتند. این طور سر زدنها که کمک نبود.
🔶 به نظرتان پدر شما چه خصوصیاتی داشتند که سعادت شهادت نصیبشان شد؟
یک نفر تا حالا از پدرم بدی نگفته است. پدرم آدم شوخ طبع و مردمداری بود. کارهای عامالمنفعه میکرد. مردم را جمع و به فقرا کمک میکرد. برنجی که در زمین کشاورزی کشت میکرد به جای اینکه برنج را خودش بگیرد همه را به فقرا میداد. به روستاهای همسایه کمک میکرد. شهادت لیاقت میخواهد و شهدا را خدا گلچین میکند. خدا را شکر میکنم که مردم میگویند الحق بچه همان پدر هستی. ما هنوز حضور پدر را در زندگیمان حس میکنیم. طبق فرموده قرآن شهدا زندهاند و نزد خدا روزی میخورند. چندین بار گره به کارمان افتاد، توسل به شهیدمان کردیم و کارگشایی شد.
⭐️ پایان ⭐️
🌹 شهدا را یاد کنید با ذکر یک صلوات 🌹
#ارسالی_اعضا
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
وحیدحیدری(بهاره ما).mp3
8.67M
🎼 آهنگ مازندرانی شاد " بهاره ماه "
🎤 با صدای وحید حیدری
یه ریمیکس شاد مازندرانی
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
♨️دید پیرزن نمیتونه بایسته همونجا نشستن!
دلمون تنگ شده برای این رفتارهای مسئولین.
آفرین به این وزیر جوان
بذار دیگران هرچی میخوان بگن تو به کارت ادامه بده...
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
اعلام نتایج اولیه کنکور فرهنگیان اواسط خرداد
سازمان سنجش:
🔹هفته آینده انتخاب رشته کنکور فرهنگیان انجام میشود. نتایج اولیه کنکور فرهنگیان به صورت سه برابر ظرفیت در اواسط خرداد اعلام خواهد شد و نتایج نهایی باید قبل از انتخاب رشته کنکور سراسری اعلام شود.
🔹نتایج اولیه کنکور ۱۴۰۳ به صورت نمرات اولیه تا ۱۵ خرداد اعلام خواهد شد.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
🌹 #شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
🌹 #عباسعلی_فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای #عباسعلی_فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید #حسین_خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج #حسین_خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم #رودخانه_دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی #عباسعلی اومد و گفت: این #عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد ( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید #عباسعلی_فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
🌹 یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات 🌹
🌹 شهدا را یاد کنید با ذکر یک صلوات🌹
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
🌟😔 فقط بدونیم کیا رفتن و جان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم و امنیت داشته باشیم🌟😔
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
#مولتی_ویتامین_طبیعی
👌 در یک شیشه مربا
⑺ انجیر خشک گذاشته
و روی آن آب بریزید
تا روی انجیرها را بپوشاند ،
شب تا صبح بماند
و صبح همراه با آب آن میل کنید
❗️ بیشترین و بهترین خواص را دارد
و یک مولتی ویتامین طبیعی است
.
#گیاه_درمانی
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ افزایش اشتها بدون چاق شدن
✅ رفع آکنه و جوش
✍🏻 پاسخ #استاد_حسین_خیراندیش
.
#گیاه_درمانی
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نحوه تشخیص سردی یا گرمی و درمان #بیش_فعالی از منظر حکیم #خیراندیش
#گیاه_درمانی
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
توزیع ۱۹۰ جعبه تخم نوغان در شهرستان سوادکوه شمالی
⭕️ به گزارش روابط عمومی مدیریت جهاد کشاورزی شهرستان سوادکوه شمالی در سال جاری تا کنون ۱۹۰ جعبه تخم نوغان در سطح روستاهای شهرستان سوادکوه شمالی جهت پرورش کرم ابریشم توزیع شد.
♻️ شهرستان سوادکوه شمالی بویژه منطقه لفور قدمتی دیرینه در زمینه پرورش کرم ابریشم دارد.هرساله با آغاز فصل بهار و رویش درختان توت اهالی این شهرستان بویژه زنان روستایی اقدام به پرورش کرم ابریشم می نمایند تا علاوه بر افزایش درآمد خانوار سبب توسعه بخش کشاورزی و ارزآوری برای کشور شوند.
♻️ لازم به توضیح است ۱۵۴ نفر در این شهرستان در سال جاری در زمینه نوغانداری فعالیت دارند.
🌱 روابط عمومی مدیریت جهاد کشاورزی شهرستان سوادکوه شمالی
🗓1403/2/23
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
نگرانی سازمان جهانی هواشناسی از سیل در ایران
🔹سازمان جهانی هواشناسی در گزارشی به برخی مخاطرات جوی و رویدادهای شدید آب و هوایی ایران در سال گذشته پرداخته و نسبت به چالش های اقلیمی ایران به ویژه سیل و خشکسالی ابراز نگرانی کرد.
🔹باد لوار و گرد و خاک ناشی از خشک شدن تالاب هامون، منطقه را تحت تاثیر قرار داده و اثرات نامطلوبی بر سلامتی، تعطیلی مدارس، خطرات حمل و نقل و خسارت به محصولات وارد کرده است.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
رئیسی پنجشنبه به مازندران سفر میکند
🔹رئیس جمهور کشورمان در دور دوم سفرهای استانی پنجشنبه به استان مازندران سفر میکند و تا روز جمعه در استان حضور خواهد داشت.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعطای درجه سرلشکری شهید زاهدی به خانواده ایشان
🔹این درجه به پاس عمری مجاهدت و تلاش بیوقفه در جهت حفظ امنیت و اقتدار ایران اسلامی از سوی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح سرلشکر باقری مطرح و با تایید حضرت آیت الله خامنهای به خانواده ایشان اهدا شد.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📗 #داستان_آموزنده :
👈آبروداری
🔷 هفت یا هشت سالم بودم، با سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن!
پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش...
میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار.
دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟
راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود...
مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می داد.
پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم
اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره.
گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟
آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
دنیا رو سرم چرخ میخورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری!
مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم.
حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!
ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟!
بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست!
بارها با خودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟
چرا تعدادشون کم شده
آدمهایی از جنس بلور که نه كتاب های روانشناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه...!
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂😂😂 از این زاویه ندیده بودیم 😅
فرق دستشویی زنا نه و مردا نه
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
خاطره گفتگو با دختر دانشجویی که به آخر خط رسیده بود!
سالها پیش در مرکز پرسمان قم مشاور بودم، کار ما پاسخ دادن به سوالات مکتوب بود که از طریق نامه یا ایمیل ارسال می شد، آن سالها یاهو مسنجر تازه مد شده بود، بنابراین هفته ای یک شب هم به مرکز میرفتم و به سوالات آنلاین دانشجویان جواب می دادم، تک و توک هم تماس های تلفنی گرفته می شد، یک روز در کتابخانه دنج پرسمان نماز ظهر و عصر را خوانده و مشغول مطالعه شدم، کم کم همکارانم رفتند و من تنها ماندم، عصر شده بود و من هر لحظه گرسنه تر! پای رفتن نداشتم، گویا یک نیروی درونی مرا به ماندن دعوت می کرد!
ناگهان صدای تلفن سکوت کتابخانه را شکست، از پشت میز مطالعه بلند شده و به سمت تلفن رفتم، صدای دختر جوانی بود، پرسید: اونجا پرسمانه، گفتم: بله امرتون؟ گفت: من یک دانشجو هستم، دیگه بریدم، به آخر خط رسیدم، الان خونه خالیه، می خوام خودکشی کنم، تیزی زیر گردنمه، می خواستم موقع جون دادن یک نفر صدای خرخره ام رو بشنوه اینه که به شما زنگزدم!
گفتم: می دونی خودکشی گناه کبیره است و اونطرف که بری آرزو می کنی کاش میشد دوباره به دنیا برمی گشتی؟!
گفت: منو از این چیزا نترسون، آخه خدا تا حالا برای من چیکار کرده؟!
گفتم: تو که بالاخره خودکشی می کنی، حالا نیم ساعت دیرتر، منم اینجا تنهام بذار قبل رفتنت یک کم حرف بزنیم!
خیلی پریشان و عصبی بود، ولی قبول کرد، بهش گفتم می دونی من الان باید خونه می بودم؟ امروز که اومدم مرکز خدا به من گفت: علی! بنده من! امروز توی مرکز بمون و گوشت به زنگ باشه، یکی از بندگان خوبم که دلش خیلی پره، بهت زنگ می زنه با کمال حوصله به حرفهاش گوش کن و باهاش حرف بزن آرومش کن! منم گفتم: به روی چشمم خدای مهربون من، از صبح گشنه اینجا نشسته بودم و منتظر بودم ببینم اون بنده خدا کیه که انقدر برای خدا مهمه که حرفاش شنیده بشه و الان فهمیدم اون شخص شخیص شمائید!
در عین گریه یه دفعه خندید انتظار این جواب را نداشت.
گفتم می دونی که خدا خواسته هاش را با اسباب انجام می ده ....شاید نیم ساعتی حرف زدیم کمکم آروم شد و آخرش گفت: من دیگه پشیمون شدم!
گفتم: قطع کردی یه دفعه شيطون نره تو جلدت و... گفت: نه مطمئن باشید دیگه پشیمان شدم...
گاهی برای جلوگیری از یک فاجعه کافیه فقط گوش خوبی باشیم!
🌹روز دختر مبارک🌹
✍ علی ارجمند عین الدین
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مسابقه شوهرشناسی😅
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
28.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛈ تفاوت پیشبینی اقتصادی و هواشناسی
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی فکر میکنی خیلی زرنگی ولی از تو زرنگ تر هم پیدا میشه 😅
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روش جدید کلاهبرداری از کارت بانکی در یکی از جایگاه های سوخت کشور❗️
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بهجهنم، من میخوام ببوسم😄
نقل خاطره ای جالب از یکی از علما توسط حجت الاسلام موسویواعظ
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
💬 پیامهای رمانتیک یک زوج😂👌
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید