📝 شعری درباره بعثت پیامبر اکرم صلی الله و دهه فجر و امام کاظم علیهالسلام:
#آفتاب_فجر_و_بعثت_تا_دمید
#بعثت_پیامبر_اکرم_ص #دهه_فجر
#امام_کاظم_ع
🥀🌸🥀🌸🥀🌸🥀🌸🥀
آفتاب فجر و بعثت تا دمید
خط بُطلان بر عُذار شب کشید
دهه ی فجر و طلوع بعثت است
اهل ایمانند زین دو باده مست
عید مبعث عید فجر انقلاب
هردو بگرفت از رخ طغیان نقاب
فجر و بعثت انفجار نور بود
درکش از طاغوتیان مستور بود
روزگارانی ز هر شب تیره تر
سایه افکند است بر جان بشر
ظلم بود و جبر بود و ناخوشی
فخر می کردند بر دختر کُشی
حرمت زن بین شان معنا نداشت
در میان جمع دختر جا نداشت
خشم بود و جهل بود و کینه بود
جای تقوی نفرت اندر سینه بود
تـا محمد آمـد، از روز نخست
کینه ها و جهل را از سینه شست
رهبـر دیـن ابـن عبدالله شد
حضرت احمد رسول الله شد
مهربانی را به دلها هدیه داد
عشق و اُلفت بین مردم پا نهاد
دین احمد دین مهربانی است
بت پرستان می شدند یکتا پرست
فجر انقلاب فجر بعثت است
هیبت طاغوت را در هم شکست
با خمینی نور حق تابنده شد
باز هم اسلام مُرده زنده شد
رخت بر بسته حقارت، بردگی
کشورم دیگر به خود شد مُتّکی
رفته دوران اجانب پروری
آمده هنگامه ی خودباوری
دوره ی ما ناتوانیم شد تمام
عرصه ی ما می توانیم شد بکام
کشورم با این جوانان غیور
می کند از سدِ تحریم ها عبور
در جهان امروز اگر با قدرتیم
این چنین با اقتدار و شوکتیم
جمله مدیون شهیدانیم مـا
قدرشان را قدر می دانیم ما
تا که جمهوریِ اسلامی شدیم
ما به برکت امام نامی شدیم
بیم مان نیست ازشب وگرد و غبار
می رویم تـا قلـه های اقتـدار
حضرت صاحب زمان حامی ماست
با دعای خیرش این کشور بجاست
نایبش «سیدعلی» فرمانده است
دشمن از تدبیر او درمانده است
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
می کنیم مابین این شادی وغم
پرچم موسی بن جعفر را عَلَم
دیده امشب با پیمبر گریه کن
از غم موسی بن جعفر گریه کن
آن امامی کز جسارت آب شد
سلسله از غربتش بی تاب شد
می کند در بند با خود زمزمه
کیست فریادم رسد یا فاطمه
کنج زندان همچو مرغی در قفس
حبس شد درسینه اش دیگر نفس
مانده تنها ز آن امام مهربان
پیکری بی جان و مشتی استخوان
دست ظالم گر چه زنجیرش نمود
ناسزاها بیشتر پیرش نمود
ناله کن ای دل، امام شیعیان
در میان غل و زنجیر داده جان
گر چه آن مظلوم گشته بی قرین
جسم بی جانش نمانده بر زمین
در دم آخر اگر هم تشنه شد
لیک دیگر طعمه ی دِشنه نشد
عمر او گر طی شده با رنج و درد
خانه هایش را کسی غارت نکرد
پیکرش زیر سُم اسبان نرفت
روی نیزه آن سر تابان نرفت
نیست«مداح»روضه ای درعالمین
جانگذاتر از غم و داغ حسین
🥀🌸🥀🌸🥀🌸🥀🌸🥀
✍ شاعر : #علی_اکبر_اسفندیار_مداح
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید