✳️ زندگینامه روحانی شهيد داوود صادقی نفت چالی:
🌹 داود صادقی فرزند شيخ داوود، در روز جمعه ۱۳۴۸/۵/۱۰ شمسى در روستای کوهستان شهرستان بهشهر به دنيا آمد.
در حالى که يکسال و اندی از تولدش مى گذشت ، پدر ش را از دست داد. ( پدرش مرحوم شيخ داوود صادقی که براي تحصيل علوم دينى از روستاى نفت چال لفور سوادکوه به حوزه علميه کوهستان و محضر آيت الله کوهستانى (ره) رفته بود.او در حالى دار فانى را وداع گفت که سه فرزند داشت و يک فرزند ديگرش هنوز متولد نشده بود. به شهادت اهالی، مرحوم شیخ داوود جوانی وارسته و عاشق مکتب اهلبیت بود و بر همین اساس از محل هجرت و راه حوزه علمیه کوهستان را در پیش گرفت.)
شهيد بزرگوار پس از آموختن قرآن کريم و گذراندن پايه ابتدايی در روستای نفت چال به تدبير عمویش مرحوم شیخ محمد صادقی که سرپرستى او را به عهده داشت، رهسپار حوزه علميه سعادتيه ساری گرديد و چندين سال در آنجا به تحصيل علوم اسلامى پرداخت.
در سال 1364 براى اولين بار به جبهه حق عليه باطل عزيمت نمود و پس از ماهها جهاد و رشادت در فروردين سال 1365 بر اثر حمله هوايی رژيم عراق در منطقه فاو، دچار عوارض شيميايی شد که براى معالجه و درمان به بيمارستان ولينگتون لندن اعزام گرديد و بيش از يکماه در آنجا تحت معالجه قرار داشت. هرچند که پس از مراجعت لندن در حالى که از زخمهای ناشى از تاولهای پوستى و ناراحتى هاى چشمى و تنفسى و عفونت ريوی رنج مى برد و ماه ها در بيمارستان ساسان و لبافی نژاد تهران بسترى بود، اما به خاطر علاقه به مطالعه و علم، دروس حوزوی را نيز ادامه مى داد تا اين که سرانجام اين روحانى مجاهد و جانباز 70% در نيمه شب سه شنبه ۱۳۷۶/۵/۲۸ هجرى شمسى در بيمارستان ساسان تهران پس از سالها تحمل رنج و سختى ناشى از عوارض شيميايی به خيل شهدا پيوست و ملکوتی شد.
پيکر پاکش را پس از تشييع باشکوه که مرحوم حضرت آيت الله العظمی صالحی مازندرانی نيز شرکت داشت در گلزار شهدای کفشگرکلای قائمشهر به خاک سپرده شد.
از اين شهيد بزرگوار دو فرزند به نامهاى مصطفى و مهدى به يادگار مانده است.
🔵 مختصرى از خصوصيات اخلاقى شهيد:
تواضع و فروتنى در رفتار و گفتار او آشکار بود. بسیار با تقوا و پرهيزکار و خداترس بود. اگر به کسى بدهکاری داشت فوراً آن را ياد داشت مى کرد و به موقع بدهى را مى پرداخت.او سعى مى کرد کسى را از خود نرنجاند و به کسى ظلم و ستمی نکند. در اين رابطه از او نقل شده است که مى گفت : من از خدا مى ترسم نکند ظلمی به کسى بکنم.» هميشه بر خشم خود غالب مى شد و سعه صدر زيادى داشت . با وجود آن که حق زيادى از او ضايع شده بود حتي گاهی از جانب برخى کارکنان بنياد جانبازان مازندران مورد بى احترامي قرار مى گرفت، ولى خيلى صبور بود و کمتر به خشم مى آمد. ايشان راز نگهدار بود بطوريکه او را سنگ صبور خود مى دانستيم. خيلى دلسوز و بامحبت بود و با همه با مهربانى برخورد مى کرد. بطوريکه همه افراد حتى کودکان فاميل و آشنا او را دوست مى داشتند. هميشه وقتى از سفر باز مى گشت براى اهل خانه و برادران و خواهرانش سوغاتی و هديه اى می آورد. حتى چند روز قبل از شهادتش، از بيمارستان مقدارى پول به يکى از دوستانش داد تا هدايايی را براى خانواده و مادر و خواهران و برادرانش تهيه کند چون احساس کرد ديگر نمي تواند به منزل باز گردد. هميشه صادق و راستگو بود. از او دروغى حتى به شوخى نشنيديم.
#شهدای_لفور
#روحانی_شهیدداودصادقی_نفتچالی
🌹 شهدا را یاد کنید با ذکر یک صلوات 🌹
⭐️ به کانال #اخبارلفور بپیوندید 👇👇👇
@akhbarelafoor
📱 رسانه باشید کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹