🔻اصطلاح چه کشکی چه پشمی :
✍چوپانی گله را به صحرا برد،به درخت گردویی رسید.از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت.خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد. دید نزدیک است که بیفتد، مستاصل شد. از دور، بقعه ی امامزاده ای را دید و گفت: ای امامزاده! گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم»
قدری که باد ساکت شد، گفت:« ای امامزاده!خدا راضی نمی شود که زن و بچه ی من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه ی گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم». قدری پایین تر آمد. وقتی که نزدیک تنه ی درخت رسید، گفت:«ای امامزاده!نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟ آن ها را خودم نگهداری میکنم، در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم»
وقتی کمی پایین تر آمد گفت: « بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود، کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد». وقتی پایش به زمین رسید، نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت: « مرد حسابی!چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد»
📚 منبع:کوچه؛ احمد شاملو
#ضربالمثل
#ضرب_المثل
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد. 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید.