eitaa logo
اخبار لفور
1.6هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
17.1هزار ویدیو
220 فایل
هرچیزی که درباره #لفور بایدبدانید #لفور جایی که بایدرفت ودید اخبار و مطالب ارسالی شما👇 @Ab_Azizi #تبلیغات پذیرفته می‌شود👆 کانال ایتا @akhbarelafoor گروه ایتا eitaa.com/joinchat/131203086C0505ea2121 کانال تلگرام t.me/akhbarelafoor
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ قصیده‌ شهدای لفور : 🔵 قسمت اول : ســلام ای والـدين ســرفــرازان سـلام سـازنـدگان اين شهيـدان       خوش آمـد بر شما در بـزم ياران قـدوم پـاکتـان بر مـــژه هـامان دلم تنگ است سخن دارم فراوان ز کفــر با مـردان ايمـان از آن روزی که جنگ آغاز گرديد همـدم گـرديد مـردمان را کرد دعـوت هـوائـی با زميـن دمسـاز گرديد ز نامه آمد اين جهاد است زمــان يکــدلی و اتحــاد اسـت سواران اسب حـق را زين نمودند بخـون در جبـهه ها آذين نمودند کـمــر را بستــه بـا قـلاب هـمـت يقين زين عاشقی نيز حکمتی هست چو اذن جنـگ را مـردم شنيدند يک ره ديگر گـزيـدنـد گهی لبيـک گفتنـد گه دويـدند ز خـون نقشی ز کشور را کشيدند همه رفتنـد مرا با خـود نبـردند نـدای رفتـن و تاختـن سـرودند شـده چشـمان به راه رجعـتشان ولی سرهای بی تـن بوده ديدنـد بدل گفتم رسالت پس کدام است به سنگرهای تک تک سر کشيدم سـراسـر جبهه ها را من دويدم ولـی  را نديـدم گمـانم پيشتر او گـشت پـرپـر توی سر او را بريدند همان که از بود هـم او در خط سرخ انبياء بـود درنگ را من دگر جايـز نديـدم به شهرخون همان رسيدم گرفـتم من سراغی را ز يکی گفت را من نديدم شـهيــد اولـی را مـن نـديـدم  را من نديدم شـهيـــد اول مـرد خـدائی بـسـمت ديـگر جبـهه نشستـم به مرز شــهـر رسيـدم کمی از غم به نوشتـم ز آبــادان و زيبـــائی نوشـتـم دگر از آن غصه پيـر شـد  آماج تير شـد بـگو که او بی مـدعا بود بـود پيـام آمـد که آغــازی دگـر کن بسـوی غرب کشور هم سفر کن رسيدم جبهه های سـراسر غرق خون ديدم شهيدان نديـدم را نـزد ايشـان نـمـودنـد پـرپرش در آن بيابـان خـونش ديدم ولی جسمش نبوده  بـخـون خــود تپـيده در يـادم آمـد را يــاد کـردم نشـسـتيـم تا بيـايد بـر سر قـول نـيـامـد او , يقيـن گرديده مقبول و چـه بـاصفـاينـد شـهيــد عــاشــق  مـرد خدا بــود غيـور و شيـرمـرد جبـهه ها بـود هميشــه در نبــرد اشــقيـا بـود شب هنـگام در نمـاز و در دعا بود  هـم يــار او بـود نبــرد با دشمنـان در کــار او بـود نـمـوده او اُفول در خـط بـرای حفظ مُلک و ديـن و قـرآن  جنــگاوری بـود بـخـط جبـهه هـا نـام آوری بـود عجب شوقی به جنگ و جبهه او داشت کـه او سـربـاز خــط رهـبــری بــود و و شـنيـدم بـوده انـد  يـکتــای دوران خطـوط جبـهه ها را او نگـهبـان اگـر رفتـه بـهـر قـرآن فدا کرد جان خود در آن بيـابـان يقيـن تا راه کـمـی بـود به عشـق کربـلا در دل غـمی بود کنــارش  بود رفيق راه و جنـگ را مشتری بود اگــر در داشت مأوا ز خـون سـر نمـود حق را مهيـاء  از خـاطـرم رفـت از خـاطـرم رفـت سه همسنگر سه جنگی اين سه ياران از آن رفـتـنـد به ميدان 🔵 ادامه دارد.... ✍ عباسعلی محرابی 🔰 به کانال اخبار بپیوندید 👇👇 @akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📝 شعری در وصف شهدای لفور : ⭐️ قسمت اول ⭐️ السلام ای سینه چاکان السلام از تبار و نسل پاکان السلام السلام ای مست شبهای غرور ای شهیدان سرافراز لفور السلام ای رهروان کربلا خاکتان دارد شمیم نینوا سینه سرخان مهاجر نامتان دانه افشان شد خدا بر دامتان شور دشت کربلا در فکرتان یاحسین یافاطمه در ذکرتان با کدامین واژه ات معنا کنم در کدامین نقطه ات پیدا کنم خاک ایران سر به سر جای شماست عشق تنها مثل معنای شماست از کدامین نقطه آغازت کنم سوز من آهنگ یک سازت کنم از مظلوم تر دیده‌ای آیا از او معصوم تر غربت او آتش افکندم بجان او که جا ماند از رحیل همرهان از دلاور بی ادعا غرق در سوز و نماز و در دعا آنکه بود سر به زیر در میان معرکه مردی دلیر یاد آن مظلوم یار ما بخیر ، باوقار مابخیر گمنام و مظلوم است او از نشان و نام محروم است او ظاهراً او بی نشان است و غریب لیک مأوایش بود نزد حبیب یاد آن اول شهید ما بخیر یاد رشید ما بخیر شمع مستان است شهید او سبکبارانه تا یارش رسید از مهربان گویم سخن ساکت و آرام در هر انجمن او اسیر قید دنیایی نشد محو در القاب و زیبایی نشد آه می سوزم ز یاد سالها ماند و نیامد یاعلی مُشتی از خاکسترش آورده‌اند لاله رفت و پرپرش آورده‌اند یادی از آمد در نظر آن گُلِ بی خار آمد در نظر می شنو از خونین بدن بی هیاهو رفت و شد در خون کفن دیگر شهید این دیار بی تکبر بی غرور با اقتدار او نشد هرگز اسیر ننگ و نام بعد سالها هم نشد در بند دام باز آغاز سخن باید کنیم یاد مردان وطن باید کنیم خواب دیدم دستهایم بسته بود پاها از فَرط رفتن خسته بود دست من در دست یاران شهید هر کجا می رفت من را می کشید رفته بودم پا به پای یک شهید دیده بودم یک پرستوی سپید گفت :می‌دانی که اینان کیستند؟ با شماها سالها می زیستند با زمین بودن بسان دام بود آسمانی کِی به اینجا رام بود گفته‌ام بَس کن بگو این کیست کیست؟ گفت او نامش است مرد میدان عمل بی ادّعا مرد کار و مرد ایثار و خدا کاش می شنید نعره ای از دل به اینجا می کشید می شنید حتی صدایش می رسد آن صدای آشنایش می رسد از باید هزاران راز گفت رازها را باید از آغاز گفت 🔵 ادامه دارد... 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
📝 شعری در وصف شهدای لفور : ⭐️ قسمت اول ⭐️ السلام ای سینه چاکان السلام از تبار و نسل پاکان السلام السلام ای مست شبهای غرور ای شهیدان سرافراز لفور السلام ای رهروان کربلا خاکتان دارد شمیم نینوا سینه سرخان مهاجر نامتان دانه افشان شد خدا بر دامتان شور دشت کربلا در فکرتان یاحسین یافاطمه در ذکرتان با کدامین واژه ات معنا کنم در کدامین نقطه ات پیدا کنم خاک ایران سر به سر جای شماست عشق تنها مثل معنای شماست از کدامین نقطه آغازت کنم سوز من آهنگ یک سازت کنم از مظلوم تر دیده‌ای آیا از او معصوم تر غربت او آتش افکندم بجان او که جا ماند از رحیل همرهان از دلاور بی ادعا غرق در سوز و نماز و در دعا آنکه بود سر به زیر در میان معرکه مردی دلیر یاد آن مظلوم یار ما بخیر ، باوقار مابخیر گمنام و مظلوم است او از نشان و نام محروم است او ظاهراً او بی نشان است و غریب لیک مأوایش بود نزد حبیب یاد آن اول شهید ما بخیر یاد رشید ما بخیر شمع مستان است شهید او سبکبارانه تا یارش رسید از مهربان گویم سخن ساکت و آرام در هر انجمن او اسیر قید دنیایی نشد محو در القاب و زیبایی نشد آه می سوزم ز یاد سالها ماند و نیامد یاعلی مُشتی از خاکسترش آورده‌اند لاله رفت و پرپرش آورده‌اند یادی از آمد در نظر آن گُلِ بی خار آمد در نظر می شنو از خونین بدن بی هیاهو رفت و شد در خون کفن دیگر شهید این دیار بی تکبر بی غرور با اقتدار او نشد هرگز اسیر ننگ و نام بعد سالها هم نشد در بند دام باز آغاز سخن باید کنیم یاد مردان وطن باید کنیم خواب دیدم دستهایم بسته بود پاها از فَرط رفتن خسته بود دست من در دست یاران شهید هر کجا می رفت من را می کشید رفته بودم پا به پای یک شهید دیده بودم یک پرستوی سپید گفت :می‌دانی که اینان کیستند؟ با شماها سالها می زیستند با زمین بودن بسان دام بود آسمانی کِی به اینجا رام بود گفته‌ام بَس کن بگو این کیست کیست؟ گفت او نامش است مرد میدان عمل بی ادّعا مرد کار و مرد ایثار و خدا کاش می شنید نعره ای از دل به اینجا می کشید می شنید حتی صدایش می رسد آن صدای آشنایش می رسد از باید هزاران راز گفت رازها را باید از آغاز گفت 🔵 ادامه دارد... 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
✳️ قصیده‌ شهدای لفور : 🔵 قسمت اول : ســلام ای والـدين ســرفــرازان سـلام سـازنـدگان اين شهيـدان       خوش آمـد بر شما در بـزم ياران قـدوم پـاکتـان بر مـــژه هـامان دلم تنگ است سخن دارم فراوان ز کفــر با مـردان ايمـان از آن روزی که جنگ آغاز گرديد همـدم گـرديد مـردمان را کرد دعـوت هـوائـی با زميـن دمسـاز گرديد ز نامه آمد اين جهاد است زمــان يکــدلی و اتحــاد اسـت سواران اسب حـق را زين نمودند بخـون در جبـهه ها آذين نمودند کـمــر را بستــه بـا قـلاب هـمـت يقين زين عاشقی نيز حکمتی هست چو اذن جنـگ را مـردم شنيدند يک ره ديگر گـزيـدنـد گهی لبيـک گفتنـد گه دويـدند ز خـون نقشی ز کشور را کشيدند همه رفتنـد مرا با خـود نبـردند نـدای رفتـن و تاختـن سـرودند شـده چشـمان به راه رجعـتشان ولی سرهای بی تـن بوده ديدنـد بدل گفتم رسالت پس کدام است به سنگرهای تک تک سر کشيدم سـراسـر جبهه ها را من دويدم ولـی  را نديـدم گمـانم پيشتر او گـشت پـرپـر توی سر او را بريدند همان که از بود هـم او در خط سرخ انبياء بـود درنگ را من دگر جايـز نديـدم به شهرخون همان رسيدم گرفـتم من سراغی را ز يکی گفت را من نديدم شـهيــد اولـی را مـن نـديـدم  را من نديدم شـهيـــد اول مـرد خـدائی بـسـمت ديـگر جبـهه نشستـم به مرز شــهـر رسيـدم کمی از غم به نوشتـم ز آبــادان و زيبـــائی نوشـتـم دگر از آن غصه پيـر شـد  آماج تير شـد بـگو که او بی مـدعا بود بـود پيـام آمـد که آغــازی دگـر کن بسـوی غرب کشور هم سفر کن رسيدم جبهه های سـراسر غرق خون ديدم شهيدان نديـدم را نـزد ايشـان نـمـودنـد پـرپرش در آن بيابـان خـونش ديدم ولی جسمش نبوده  بـخـون خــود تپـيده در يـادم آمـد را يــاد کـردم نشـسـتيـم تا بيـايد بـر سر قـول نـيـامـد او , يقيـن گرديده مقبول و چـه بـاصفـاينـد شـهيــد عــاشــق  مـرد خدا بــود غيـور و شيـرمـرد جبـهه ها بـود هميشــه در نبــرد اشــقيـا بـود شب هنـگام در نمـاز و در دعا بود  هـم يــار او بـود نبــرد با دشمنـان در کــار او بـود نـمـوده او اُفول در خـط بـرای حفظ مُلک و ديـن و قـرآن  جنــگاوری بـود بـخـط جبـهه هـا نـام آوری بـود عجب شوقی به جنگ و جبهه او داشت کـه او سـربـاز خــط رهـبــری بــود و و شـنيـدم بـوده انـد  يـکتــای دوران خطـوط جبـهه ها را او نگـهبـان اگـر رفتـه بـهـر قـرآن فدا کرد جان خود در آن بيـابـان يقيـن تا راه کـمـی بـود به عشـق کربـلا در دل غـمی بود کنــارش  بود رفيق راه و جنـگ را مشتری بود اگــر در داشت مأوا ز خـون سـر نمـود حق را مهيـاء  از خـاطـرم رفـت از خـاطـرم رفـت سه همسنگر سه جنگی اين سه ياران از آن رفـتـنـد به ميدان 🔵 ادامه دارد.... ✍ عباسعلی محرابی 🔷 نشر بمناسبت هفته دفاع مقدس 🔰 به کانال اخبار بپیوندید 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹