6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ یڪ دقیقه آرامش دور از هیاهوی شهر
🏡 تصویری زیبا از روستای ڪالی ڪلا_لفور سوادڪوه
📸 آرش گودرزی سوادڪوهی
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
34.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏡 #اینجا_سوادکوه_لفور
🎥 فیلمی بسیار زیبا از دریاچه #لفور در شیرگاه _ سوادکوه
آرامش سهم هر روز از زندگیتان
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
#شعرطنزمازندرانی :
خـــدا بَوّم رَفِـــــق آواره بـَوّی 🌹
ته گوشی بِشکیه بیچاره بَوی 🌹
اِتـَنّه بوتـــــِمه گوشـی نخامه 🌹
زنای خلقِ خو، جوشی نخامه 🌹
همین یازده دِصفر مه سَرّه وَسّه 🌹
بِخدی زنگِ دس، بَهیـــــمه خسه 🌹
رَفقون بوتنه لمســی چه خاره 🌹
بهار و نازنین،شمسی چه خاره🌹
زنـای پِدپِدی هــــارشن نویــــنی🌹
دِرِس شوڪا دره مارشن نوینی🌹
صِوایی تا نماشون خَنّه بازار 🌹
بسوزه ڪله ی هر مردم آزار 🌹
پر از عڪــسای شاخای مجازی 🌹
همه خِشتیپ مِث ناصرحجازی 🌹
همه باران و هستی و ثمینه 🌹
نَوینّی اتّا صغــری و سڪینه🌹
همیشه خیر و خِش پارتی هیایی 🌹
همه گلشـــــیفته، گلـزار و حیایی 🌹
هلا فِســـــبوکو اینِســتا ره ندی 🌹
هلا شـاگـــردیوُ اِستـــــا ره ندی 🌹
اگه خــــانی اَتی حــوری بَویـنی 🌹
یواشڪ عکسِ اونجوری بوینی 🌹
برو ایـــنترنت و دنــیاره هــارش 🌹
گوش آده شه رفقای ســــفـارش 🌹
خلاصه بمـــومه بیـــــچاره بیمه 🌹
شه ڪم علاف بِمه بیڪاره بیمه🌹
بتیمه زاره زارو لایـــڪ قـــــلبی 🌹
دیاری گوشــت مونه پی و چلبی🌹
نهار و شام سر با جنگ و دعـوا 🌹
دتا لقـــــمه پلا خیــــنه سـره پا 🌹
زنای ونگ و واعو داده بـیـــداد 🌹
گنه مردی تره چه نونه بـِــــهراد 🌹
بَهی چل ساله و ریــڪاره مونی 🌹
تره هرچی بَوِم ســیڪاره مونی 🌹
اســـــا نمه چتی راحت بووشم 🌹
بِله دیگه شه گوشیره دَڪـوشم🌹
رفق بوته خانی راحـت بووشی🌹
بِله شمرِ جِمه ره تن دپـــــوشی 🌹
بِله تصمـیم کبـری ره بعــــیری 🌹
دباره ای جــــوونی ره سَریری🌹
بَخونسـمه شه شعره خَنّه خَنّه 🌹
زنا بیـــــره مـــــره مه سَرِ کَنّه 🌹
اسا تڪلیف چی بونه من ندومه🌹
بڪوشی هم، خِنه امشو نشومه 🌹
✍ #احمدرضا_احسان_پور_آرا
#شعرطنزمازندرانی
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
😁 طنز ملمّع فارسی به تبری :
😆 شوخی با حضرت حافظ
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد امه دلّه
دِدستی پیش کشی دمبه گو آ گوگزا و منزلّه
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
تلارِ روخنه پِه یار همرا مشت جنگلّه
فقان کین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب
بدزدینه منا مه دلبر سامون سرِ پلّه
زعشق نا تمام ما جمال یار مستغنی است
خدایی شه خجیره کورنه چم هاده شه کاکِله
مناز آن حسن روز افزون که یوسف داشت فهمیدم
که دیگه را ندنی شه دل سر مه واری خِلّه
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
همیشه نوش جان کمبه ته تک جستند فلفلّه
نصیحت گوش کن جانا نه از جان دوست تر دارند
جوانان سر نماشون دور هم تریاک آ منزله
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جوی
که هرکس تا اسا نِبشوسّه گَبِه رِخ ندا کِلّه
غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و وس هاکن امشو
لَمیک دسّوری ته بی حیا چش خرنه مه دلّه
✍ #جابر_خانلری
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
22.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛰ #بهشت_که_میگن_اینجاست
📸 عکسهایی زیبا از طبیعت سوادکوه
🎤 با صدای #سعید_نصیری_سوادکوهی
#حتما_ببینید
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📝 شعر مازندرانی استاد لطفی در مورد ایل پریجائی :
گالش و گیلا و ککّی و بلبل خوندنه ، سو اِنه پرجائیِ دل
سجرو ته شیخ موسی کوه قربون ، ته دریوکی روآر او قربون
شیخ موسی بالا کوهُ سکّه سو ، شیخ موسی پرجائیِ آبروئه
شیخ موسی دشمن شخص دروئه ، دروگو ونه ور کمر فروئه
پرجائی دوس دارنّه شیخ موسی ره ، ونه مهمون اون غریب آقا ره
زیارت دشّوئن امامِ رضا ، دل نیّت کننه حاجی شیخ موسی
دل پرجائی خله پاکه ، خواهونِ شیخ موسی سینه چاکه
شیخ موسی پرجائیِ کربلائه ، یا غریبِ آقا امام رضائه
داشتمه گتمه سجروِ قصّه ، پرجائی سجرو ره دل دوسّه
مه قصّه قصّه ی پرجائی ماره ، هر کی بوشم پرجائی مه براره
جانِ سجروِ او مه مارِ شیره ، مه کچیکِ دل سجروی اسیره
سجرو تو گهروئی دل شیرِخواره ، لالا بخون که دل بر تو نخواره
لالا بخّون ته بخّون خو بورم خو ، انگار نِنا مه گهره ره دنه تو
ته لمّر لمّر مه پیرِ ماره ، بهشت مونّه دایم لاله زاره
ته پیر مه مارِ لینگ ماله ، این خیابون ….. ماه و ساله
ته شی الیم و خجیروی قربون ، ممرز چشمه و گنّیوی قربون
ته چار ازّار و سمی سنگِ قربون ، ته کیجابور و کِرِ سنگِ قربون
ته تپّه تپّه مشک و مرواریه ، انگاری بهشتِ نهرِ واریه
جان سجرو نومه لیلی دورون ، سونِ مجنون بهیمه ته غزلخون
سجرو دریو بواش کلّاک هاکن تو ، پلیدی ره شه لمّر پاک هاکن تو
پرجائی جان درو نئوئی هرگز ، ازّاره جا نروشی پیره ممرز
شیرّه او نکنی او کفنه کار ، پرجائی ره درو نیه سازِگار
ته دل صافِ بسونِ سجروی او ، ته غیرت هنتار تپر قلّه کو
پلنگ پهلوون پرجائی برار ، خدا نکنه غیرت بوره کنار
ته آزادی هارش پلورِ یورِّ ، کوه تِرِ یاد بدائه شه غرورّه
اسا که مه قصّه ره هاکردی گوش ، پیرونِ بوتِ گپ نوّه فِراموش
خجیری خوبشی خوبشترین باش ، سونِ سجروی پاکی بهترین باش
✍ شاعر : محمد لطفی نوایی ، بندپی بابل
#شعرمازندرانی
#ایل_پریجایی
#محمدلطفی_نوایی
#بندپی_بابل
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📗 داستان زیبای شهید محمدعلی پورعلی :
🔸ماجرای جوانی که ۲۷ روز بعد از شلاق خوردنش به خاطر شرب خمر، به شهادت رسید
و در همان جایی که شلاق خورد، نماز میت برای او خوانده شد
و بوی عطری که در زمان تشییعش منطقه را پر کرده بود.
🔷 راوی این ماجرا استاد حسینی آملی حفظه الله از شاگردان برجسته علامه حسن زاده آملی و از اساتید فلسفه و عرفان است.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
🌹شهید محمدعلی پورعلی / شهیدی از تبار حر - مندلی طلا
🌹 قسمت اول 🌹
🚐 تابوتت را میگذارند روی زمین؛ روبهروی مسجد. مگر نه این که خودت وصیت کرده بودی که همین جا، همین جایی که حد خوردی و پدرت را شرمنده و بیآبرو کردی، تو را روی زمین بگذارند تا پدرت قد راست کند و بایستد و تو را نگاه کند و آه بکشد و چشمهایش خیس اشک شود.
بخش چهارم از مجموعه «از عاشورای حسینی تا کربلای خمینی» اختصاص دارد به شهید محمدعلی پورعلی با عنوان «مسجد» شاهدی بر پاکی شهیدی از تبار حر، با ما همراه باشید.
🔷 شب چهارم عزاداری محرم اختصاص به یکی از شهیدان سربلند کربلا یعنی «حر بن یزید ریاحی» دارد. حر الگوی توبه و حقیقت جویی است. او در آغاز برخورد با امام حسین (علیه السلام) مأمور بود و معذور! او از فرماندهان سپاه یزید بود. حر با ژرف بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجده گاه توبه فرود آورد. او، جذاب ترین الگوی توبه برای خطاکاران است.
🔵 ادامه دارد....
🌹 شهدا را یاد کنید با ذکر یک صلوات 🌹
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
اخبار لفور
🌹شهید محمدعلی پورعلی / شهیدی از تبار حر - مندلی طلا 🌹 قسمت اول 🌹 🚐 تابوتت را میگذارند روی زمین؛ ر
🌹 شهید محمدعلی پورعلی / شهیدی از تبار حر - مندلی طلا
🌹 قسمت دوم 🌹
🌹 فرزند شهید محمدعلی پورعلی از انتشار مطالبی در فضای مجازی درباره پدر شهیدش آنقدر ناراحت بود که ابتدا حاضر به گفتگو با ما نمیشد، اما کمی بعد همراهیمان کرد تا هر چه از پدر میداند و میتواند و از زبان دوستان و همرزمانش جمعآوری کرده بود برایمان روایت کند.
محمدعلی پورعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلایی بودن رنگ موهایش در روستای گُراخک شاندیز مشهد به «مندلیطلا» معروف شد، اما کمی بعد به دام اعتیاد افتاد؛ وضعیت ناگواری که او و خانواده را سردرگم کرده بود. محمدعلی به امام رضا (علیه السلام) متوسل شد تا از دام اعتیاد رها شود. با تولد فرزندش رضا از اعتیاد فاصله گرفت و مصمم شد راهی جبهه شود، اما به دلیل شرایطی که پیش از آن داشت، اعزامش به جبهه کار راحتی نبود. محمدعلی برای اعزام به جبهه دست به دامان امام حسین (علیه السلام) شد، توبه کرد و نهایتاً مسیر رفتنش به جبهه فراهم شد و عاقبت در عملیات کربلای یک با اصابت تیری به قلبش به شهادت رسید. روایتهای رضا پورعلی فرزند شهید محمدعلی پورعلی که حالا او را با عنوان «شهیدتواب» و «حر جبهه» میشناسند، پیشرو دارید.
🔷 مطالب کذب!
چند وقتی میشد که مطالب کذبی درباره پدرم در فضای مجازی منتشر شده بود. افرادی که هیچ شناختی از شهید نداشتند میگفتند: «شهید محمدعلی پورعلی معروف به مندلی طلا تا قبل از شهادت، اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی در روستا میکرد!» نشر این مطالب تماماً تهمتی بود که به پدرم زده شد. ما از شنیدن و دیدن این مطالب در فضای مجازی بسیار ناراحت شدیم. ما اهل روستای گُراخک شاندیز مشهد هستیم. پدرم شهید محمدعلی پورعلی متولد دوم فروردین ۱۳۳۷ بود که در ۱۲ تیر ۱۳۶۵ به شهادت رسید. زمان شهادت پدر، من یک سال و یک ماه و ۱۲ روز داشتم.
🔷 دایی شهید
واقعیت این است که خانواده پدریام بسیار معتقد و مذهبی بودند. آنها در فعالیتهای دوران پیش از انقلاب حضور داشتند و در تظاهرات شرکت میکردند. پدر هم به سهم خودش در این فعالیتها حضور داشت. مادرم از وقایع آن روزها بسیار برایم صحبت میکند. پدر و مادرم سال ۱۳۵۹ با هم ازدواج کردند. تقریباً هفت سالی با هم زندگی کردند، اما کمی بعد همراهی با رفقایی که مسیر درست را در زندگی طی نمیکردند باعث شد پدرم درگیر اعتیاد شود و این موضوع برای خانواده پدربزرگم و خانواده مادری که خانواده شهید بودند، بسیار گران تمام شد. داییام سرباز اعزامی لشکر ۷۷ ارتش از مشهد بود که در تاریخ ۵ فروردین ۱۳۶۱ به شهادت رسید. پدر ارادت زیادی به دایی داشت. برای همین بعد از شهادت او تصمیم گرفت به جبهه برود، اما او گرفتار چند دوست ناخلف بود و رفقایش به او پیشنهاد میکنند اگر میخواهی از اعتیاد رها شوی، از مشروبات الکی استفاده کن تا اعتیاد را راحتتر ترک کنی. ارتباط پدر با این دوستان باعث ناراحتی خانواده و اختلافات بیشتر با پدربزرگ و مادربزرگ میشود.
🔷 حلالت نمی کنم !
آن زمان خیلی از مردم به پدرم اتهام تولید مشروبات الکی را میزنند که متاسفانه با توجه به شرایط روستا و محیط کوچکی که داشت پدر توسط کمیته دستگیر میشود و مجازاتش شلاق مقابل چشم مردم و جلوی مسجد روستا بود. پدربزرگ که شاهد این اتفاق بود به پدرم میگوید حلالت نمیکنم که باعث سرافکندگی من و خانوادهام شدی!
دل پدرم همانجا میشکند و با امام رضا (علیه السلام) قول و قراری میگذارد. (سالها پیش از تولد من برادری به دنیا میآید که متاسفانه فوت میکند و تا مدتی والدینم صاحب فرزندی نمیشوند.) پدر در همان حالت و با دلی شکسته رو به گنبد مسجد کرده و از امام میخواهد اگر به او فرزندی عطا کند، نامش را رضا میگذارد و به یمن ورودش و نگاه خاص حضرت همه این مسائل را کنار خواهد گذاشت و اعتیادش را ترک خواهد کرد. بعد از مدتی هم این دعا مستجاب میشود و من به دنیا میآیم. پس از تولد من، پدر سر قولش میماند و اعتیادش را ترک میکند.
🔵 ادامه دارد...
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
اخبار لفور
🌹 شهید محمدعلی پورعلی / شهیدی از تبار حر - مندلی طلا 🌹 قسمت دوم 🌹 🌹 فرزند شهید محمدعلی پورعلی از ا
🌹 شهید محمدعلی پورعلی/ شهیدی از تبار حر - مندلی طلا :
🌹 قسمت سوم 🌹
🔷 توسل به اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
کمی بعد پدرم هوای جبهه میکند و تصمیم میگیرد به جبهه برود. ابتدا از طریق روستای قوراخ اقدام به ثبتنام میکند، اما پایگاه بسیج روستا پدر را ثبتنام نمیکند و به او میگویند: «شما اهل جبهه و جنگ نیستی» همین یک جمله کافی بود تا پدرم بههم بریزد. مادرم میگوید: «آن روز وقتی محمد به خانه آمد، گریه میکرد و میگفت من که توبه کردم. مگر چه کردهام که با من چنین رفتاری میکنند؟»، اما پدر دست بردار نبود. ایشان به اباعبدالله (علیه السلام) متوسل میشود و مجدداً برای اعزام به جبهه به پایگاه بسیج شاندیز میرود و موضوع را برای آنها شرح میدهد. بچههای پایگاه بسیج شاندیز از نحوه برخورد و تهمتها و حرفهایی که به پدر زده بودند دلخور میشوند و از مسئولان پایگاه روستایمان انتقاد میکنند که شما به چه حقی این حرفها را به این بنده خدا زدهاید؟ حالا که این کار را کردهاید ما نیروهای اعزامی روستای شما را به جبهه نمیفرستیم... نهایتاً پایگاه بسیج روستای ما از پدر عذرخواهی میکند و پدر به جبهه اعزام میشود. پدر با توسل به امام حسین (علیه السلام) و توبهکنان لباس رزم میپوشد.
🔷 جانباز شیمیایی
وقتی پای پدر به منطقه میرسد هر کاری که از دستش بر میآید انجام میدهد. همرزمانش میگفتند گاهی نان میپخت و گاهی هم درخط مقدم، خط شکن بود. محمد آنقدر زیرک و زرنگ بود که برای شناسایی و جمعآوری اطلاعات وارد خاک عراق میشد. مادر میگوید: «بعد از شهادت بابا همه دوستان و همرزمانش از دلاوری و شجاعت پدرت بسیار صحبت و خاطرههای زیادی از رشادتهای ایشان برایمان تعریف میکردند.» پدر چند مرتبه به جبهه اعزام میشود. مادر میگوید: «قبل از آخرین اعزام، پدرت ۱۵ روز به مرخصی آمد. با گاز خردل شیمیایی شده و حالش خوب نبود. آنقدر حالش نامساعد بود که ابتدا خبر شهادتش شایعه شد. وقتی به خانه آمد دو کیسه بزرگ لباس با خودش آورد. محلولی هم آورده بود و تاولهای بدنش را با آن محلول ضد عفونی میکرد. هر روز باید لباسهایش را عوض میکرد. هر چه به محمد اصرار کردم دیگر به جبهه نرود قبول نکرد.»
🔷 بیخداحافظی
قبل از آخرین اعزام، پدر سراغ یکی از دوستانش که قبلاً او هم مانند خودش اعتیاد داشت، میرود. پدربزرگم که متوجه این موضوع میشود به شدت عصبانی میشود و میگوید: «چرا با کسی که این همه بدبختی و مشکلات برایت درست کرده ارتباط گرفتی؟» همین دلخوری باعث میشود پدربزرگ با پدرم خداحافظی نکند. حتی پدر خدمت ایشان میرسد و میگوید پدر من میخواهم بروم و این بار شهید میشوم و برنمیگردم. پدر سر پدربزرگ را میبوسد و راهی میشود و همانطور که خودش پیشبینی کرده بود به شهادت میرسد.
همرزمانش از آخرین لحظات رزم و شهادت پدر اینطور روایت کردهاند: «شهید محمد پورعلی برای آزادسازی مهران همراه با همرزمانش راهی عملیات کربلای یک شد. در مرحلهای از عملیات حجم سنگین آتش دشمن شرایط را به قدری سخت کرد که لازم بود یکی از تیربارچیها خودش را به ارتفاعات برساند. شهید پورعلی داوطلب شد و آرپیجیاش را هم برداشت و راهی شد. نیم ساعتی ایستاد و تیراندازی کرد. ناگهان تیری به قلبش اصابت کرد. یکی از دوستانش که هممحلی محمد بود، فریاد میزد ممدعلی تیر خورد! ممدعلی تیر خورد، اما او بلند شد و دوباره شروع به تیراندازی کرد...
بعد محمدعلی به هممحلیاش گفت آرام باش چیزی نشده...، اما ناگهان بر زمین افتاد. دوستش دوباره داد و بیداد کرد. محمدعلی رو به دوستش کرد و گفت آرام باش، مگر نمیبینی آقا امام حسین (علیه السلام) اینجا هستند. همانجا دست بر سینه گذاشت و با گفتن «السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)» شهید شد.»
🔵 ادامه دارد..
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
اخبار لفور
🌹 شهید محمدعلی پورعلی/ شهیدی از تبار حر - مندلی طلا : 🌹 قسمت سوم 🌹 🔷 توسل به اباعبدالله الحسین (عل
🌹 شهید محمدعلی پورعلی / شهیدی از تبار حر - مندلی طلا :
🌹 قسمت چهارم و پایانی 🌹
🔷 پیکر جامانده :
بعد از شهادت پدر، بعثیها پیشروی میکنند. پیکر پدر همانجا روی زمین میماند. حدود ۴۰ روز پیکر ایشان مهمان خاکهای مهران بود. وقتی پیکر پدر را بعد از ۴۰ روز به عقب آوردند، دستش در حالی که روی سینه قرار داشت، خشک شده و صورت پدر سوخته بود. آنچه در روز تشییع پیکر پدر میدانم را از زبان هم محلیها و دوستان شنیدهام. دقیقاً ۴۷ روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا آوردند و تشییع کردند. مردم روستا میگویند با اینکه پیکر روزهای زیادی در بیابان روی زمین افتاده بود، در فضای مسیر تشییعش بوی عطری عجیب پیچیده بود. تمام اهالی روستا در تشییع پیکر شهید تواب شرکت و این عطر را با جان و دل احساس کرده بودند. مقام پدر در شهادت مقام بزرگی بود.
📝 وصیت شهید
پدر به دوستش گفته بود: «من میروم و شهید میشوم و پیکرم چند روزی در بیابان میماند. وقتی پیکرم را برای شما آوردند، پدرم را بالای سرم بیاورید تا من را حلال کند و بگوید که دیگر مایه آبروی او شدهام. پیکرم را در همان نقطهای که حد شلاق بر من جاری شد، قرار دهید و فرزندم رضا را روی تابوتم بگذارید تا ببیند پدرش بعد از توبه به درگاه خدا و عشقی که از امام حسین (علیه السلام) در وجودش جاری شد، به چه مقامی رسید که خدا توبه کنندگان را دوست دارد.»
مادر میگوید: «وقتی پدرت به مرخصی آمده بود برایت لباسی خرید و با هم به عکاسی رفتیم و عکس یادگاری انداختیم. همان آخرین وعده دیدار ما شد و بابا به شهادت رسید.» چند قطعه عکس هم از بابا داشتیم که متاسفانه بردند و دیگر برایمان باز نگرداندند. تقدیر الهی و خواست خدا بود که پدر از تعلقات دنیایی و آن شرایطی که داشت جدا شود و در این مسیر قرار بگیرد و شهادت اینچنین نصیبش شود.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
21.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 نطق قاطع و کوبنده زهرا شیخی نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی :
⁉️ دیگر چه میخواهند بر سر انقلاب بیاورند؟
حجاب را به قربانگاه مصلحت اندیشی خود برده اند،
مافیاهای خودرو و مسکن و دارو و دلار و طلا را به جان مردم انداخته اند...
دزدان سرگردنه زیادی را در مصادر قدرت قرار داده اند، جریان نفوذ همه جا رخنه کرده، آنها به راحتی بر روی قله ها نشسته و سربازان انقلاب را به حاشیه برده اند...!!!؟
هرچه ولی جامعه بگوید آنها دقیقا عکس آن را به کرسی می نشانند.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد. 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید.