eitaa logo
آخرت زیبا
1.2هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
23.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸چطور از بودن کنار احساس و داشته باشیم؟ 🔊استاد . @akherate_ziba🍃🤲🍃
🌟 ✍ ارزش اعمالمان در مشخص می‌شود 🔹آورده‌اند که روزی شخصی با صدای بلند، را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای پیرمرد! قیمت ریش تو بیشتر است یا دُم سگ؟!😳 🔸سلمان با دنیایی از گفت: پاسخ درست را نمی‌دانم و نمی‌توانم بگویم.❌ 🔹او گفت: این که توانستن ندارد؛ پاسخ من یک کلمه بیشتر نیست.😏 🔸سلمان گفت: ولی این کلمه باید راست باشد و این را جز در و کنار نمی‌شود فهمید.😌 🔹آن شخص گفت: چه ربطی به پل صراط دارد؟🤔 🔸سلمان فرمود: ربط دارد. اگر از گذشتم، ریش من بهتر است وگرنه دُم سگ از تمام وجودم بهتر است.✅ 🔹آن مرد نگاهی به کرد. شرمنده شد و به خود آمد و گفت: ای پیرمرد مرا ببخش.🙏 🔸سلمـان فرمود: خطایی نکرده‌ای. شما تنها از من قیمت یک جنس را پرسیدی و من نیز پاسخ دادم.☺️ @akherate_ziba🍃🤲🍃
📚داستان کوتاه ✍🏻در گذشته، پیرمردی بود ڪه از راه ڪفاشی گذر عمر می ڪرد ... او همیشه شادمانه آواز می خواند، ڪفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت. و امّا در نزدیڪی بساط ڪفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛ تاجر تنبل و پولدار ڪه بیشتر اوقات در دڪان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش ڪار می ڪردند، ڪم ڪم از آوازه خوانی های ڪفاش خسته و ڪلافه شد ... یڪ روز از ڪفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟ ڪفاش گفت روزی سه درهم تاجر یڪ ڪیسه زر به سمت ڪفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه ی عمر ڪار ڪردنت هم بیشتر است! برو خانه و راحت زندگی ڪن و بگذار من هم ڪمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا ڪلافه ڪرده ... ڪفاش شوڪه شده بود، سر در گم و حیران ڪیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت. آن دو تا روز ها متحیر بودند ڪه با آن پول چه ڪنند ...! از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فڪر اینڪه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فڪر و ذڪرشان شده بود مواظبت از آن ڪیسه ی زر ... تا اینڪه پس از مدتی ڪفاش ڪیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت، ڪیسه ی زر را به تاجر داد و گفت: بیا ! سڪه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده. " چیزی جز نیست" @akherate_ziba🍃🤲🍃