مثالی دیگر در #غفلت آدمی از مرگـ بلوهر گفته است کہ: شنیده ام مردی را #فیل‌مستی دنبال کرده بود، او می گریخت وفیــل اورا تعقیب می ڪرد،تا اینکه فیل به او رسیــد. آن مـرد از #ترس داخل #چــاهی شد ودر میان چاه به دو شاخہ که در کنار چاه #روئــیده بودند #چنگ‌زده‌وآویزان شد. ناگهـــان متوجه شد که دو #موش بزرگ که یکی #سفید و دیگری #سیاه بودند،مشغـول قطع کردن ریشه های آن #دوشاخه هستند. نگاهی به زیرپای خود افکند، دید چهار #افعی سر از #سوراخ های خود بیرون آورده اند، ووقتی نظری به #قعرچاه انداخت دید #اژدهایی دهان گشوده ڪه هرکس به #چاه افتد او را ببلعد. چون بالای سر خود را نگریست،دید که در سر آن دوشاخه،اندکی #عسل‌آلوده است ،پس مشغول #لیسیدن عسل شد و لذت و شیرینی آن #عسل آلوده، اورا از آن #مارها که نمی دانست چه وقت او را خواهند #گزید واز مکر آن #اژدها که نمی دانست وقتی که در کام او بیافتد چه حالی خواهد داشت ، #غافل گردانید. اما این چاه، به منزلــهٔ دنیاست که پر است از #آفت‌ها و#بلاها و مصیبت ها وان دوشاخه، #عمرآدمی اند،وآن دو #موش‌ سیاه وسفید؛ #شب‌وروز هستند ڪه عمرآدمی را پیوسته پیش برده و به پایان می برند. و آن #چهارافعی ،اخلاط چهار گانه اند(سودا،صفراء،بلغم‌وخون) که به منزلهٔ زهرهای #کشنده ای هستند که ادمی نمی داند چه وقت آنها به هیجان می ایند و #صاحب خود را هلاکت می کننــد‌؛ و آن #اژدهامرگ‌است،که منتظر است و پیوسته در طلب انسان است، وآن #عسل که فریفته ان شده واو را از همه چیز #غافل کرده بود ،لذت ها و خواهش ها و نعمت ها و خوشی های #دنیاست. @akherate_ziba🙌🙌