eitaa logo
آخرت زیبا
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✅شخصی همراه خانواده اش با کشتی می نمود . در وسط دریا کشتی گرفتار و امواج شد و شکست و تمام سرنشینان آن غرق شدند مگر زن آن شخص که محکم به تخته پاره ای چسبیده و به ساحل رسید .😊 👈در آنجا و که از هیچ گناهی فروگذار نمی کرد، زندگی می نمود . وقتی که چشمش به آن زن افتاد، خوشحال شد و به طرفش رفت😱و پرسید تو از یا ؟ گفت: من انسانم . جوان فاسق به آن زن نزدیک شد و همین که خواست دست به سوی آن زن دراز کند ...😑😱😱 👈دید آن زن شده و می لرزد ، پرسید: چرا مضطربی؟ آن زن اشاره به آسمان کرد و گفت : از خدایم می ترسم ، پرسید : هرگز گرفتار این گونه شده ای؟ گفت : نه، به عزّت خدا سوگند که هرگز این گناه را مرتکب نشده ام ، گفت: تو هرگز چنین کاری نکرده ای، چنین از خدا می ترسی و حال آن که به تو نیست و تو را به جبر به این کار وا می دارم ! پس من اولایم به ترسیدن و سزاوارم به خائف بودن، پس برخاست و از عمل خود شد و به درگاه الهی نمود .☺️ 👈او آن زن را رها نموده و به سوی خانه خود روان شد . در بین راه به برخورد و با او همسفر گردید ؛ وقتی که مقداری راه رفتند، هوا بسیار گرم شد و نور خورشید آنها را اذیت نمود.☀️ راهب به آن جوان گفت: دعا کن که خدا ابری بفرستد تا بر ما افکند، جوان گفت: من در پیشگاه خدا خجلم، زیرا علاوه بر آن که ای ندارم ، بلکه غرق گناهم . راهب گفت من دعا می کنم و تو هم بگو ، چنین گردند، بعد از مدت کمی، ابری بر سر ایشان پیدا شد و سایه افکند .🌥 👈مقداری از راه با هم بودند تا بر سر دوراهی رسیدند و با هم نمودند، جوان به راهی رفت و راهب به راه دیگر روان شد، ناگهان راهب متوجّه شد که، بر بالای سر جوان سایه افکنده است، فوری خودش را به آن جوان رساند و گفت: تو از من بهتری، زیرا که دعای من با آمین شما شد، بگو چه کرده ای که مستحق این کرامت شده ای ؟🤔 👈جوان قضیه خود را نقل کرد، راهب گفت: چون از خوف خدا، او کردی، خدا گناهان گذشته تو را است، سعی کن که بعد از این خوب باشی .☺️👌 خداونـدا پشیمانم پشیمـان        کجــا رو آورم از زخم عصـیان سیاهیهای دل زارم نموده         بکن رحمی بر ای زار پریشان منبع : کتاب  @akherate_ziba🍃🤲🍃