eitaa logo
آخرت زیبا
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥عاقبت دروغگو🔥 احمد بن طولون دوران کودکی خود را می گذرانید . روزی پیش پدر خود آمد و اظهار داشت : پشت در عده ای بینوا و ایستاده اند . حواله ای برای آنها بنویس تا بگیرم و میانشان قسمت کنم . طولون گفت : قلم و دوات بیاور تا بنویسم . احمد رفت تا از اتاق دیگر وسایل نوشتن بیاورد که دید یکی از پدرش با خادمی مشغول زنا هستند . چیزی نگفت ، قلم و دوات را برداشت و برگشت . کنیز با خود خیال کرد که احمد جریان را به پدر خود خواهد گفت ، نیرنگی بکار زد ، پیش طولون آمده و گفت : احمد به من دست درازی کرد و با من خیال فحشا داشت . طولون گفته او را پذیرفت . نامه ای به یکی از خدام نوشت که به محض رسیدن ، گردن حامل نامه را بزن . کاغذ را به دست احمد داد و گفت : فورا پیش فلان خادم ببر ، احمد از مضمون آن بی خبر بود ، نامه را گرفت و آورد . در بین راه به همان کنیز بر خورد کرد ، از احمد پرسید : کجا می روی ؟ گفت : امیر کار مهمی دارد و نامه ای فوری برای یکی از خدام نوشته ، آن را می برم . کنیز در خواست کرد نامه را به او بدهد تا زود برساند . احمد آن را داد او هم نامه را به وسیله غلامی که با او داشت ، فرستاد . مقصودش این بود که امیر را بیشتر نسبت به احمد خشمگین کند . خادم نامه را به کسی که باید بدهد ، رسانید . او نیز به مجرد آگاهی از مضمون آن ، بدون تاءمل سرش را از تن جدا کرد و پیش امیر آورد . احمد را خواست و گفت : آنچه را واقع شده ، راست بگو . او هم داستان خادم را شرح داد ، امیر امر کرد کنیز را نیز کشتند و به کیفر عمل خود رساندند . ولی احمد نزد طولون موقعیت به سزایی پیدا نمود تا این که به حکومت مصر و شام نائل آمد و دستورات او از فرات تا مغرب نافذ بود . یک صد و بیست هزار دینار خرج کرد در بین مصر و قاهره ، برای دانشمندان و و صاحبان خانواده ، هر ماه ده هزار دینار شهریه قرار داد و برای کمک به مستمندان روزانه تعیین کرد . @akherate_ziba🙌🙌