eitaa logo
نکته های خوب
124 دنبال‌کننده
580 عکس
884 ویدیو
1.1هزار فایل
یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صبغه الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺سخنرانی تصویری 🔻 ✅ "حاج آقا رفیعی" ✨ خوبی‌های مردم را برجسته کنید.
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
#امام_صادق علیه السلام: هر كه به چهره برادر خود لبخند زند ، آن لبخند براى او حسنه اى باشد. 👈 كافي : ج۲ ص۲۰۶ @sebghatallaah
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
🔔تلنگر 💠 ضرورت خوش‌اخلاقی 🌷اخلاقت را خوب كن تا خداوند حسابت را آسان گرداند. ☘ #امیرالمومنین_علیه_السلام 📚 امالی صدوق، ص۲۷۸ @sebghatallaah
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
💓بسیاری از مشکلات دنیا حل میشد ... اگر رو در روی همدیگر حرف میزدیم ... نه پشت سر هم —-----------**💓**------------ @sebghatallaah
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
میرزا حسینعلی همدانی به عنوان آخرین توصیه به یکی از شاگردهاش میگه : "هر وقت تونستی کفش کسانی رو که باهاشون مشکل داری جفت کنی اون وقت آدم شدی." @sebghatallaah
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
🔴 از آیت الله بهاالدینی سوال کردند : 🔵 آیا حضرت معصومه میتواند کل حاجات همه مردم شهر قم را بدهد ؟ 🔴 ایشان در جواب فرمودند : میرزای قمی که در کنار حرم حضرت معصومه در قبرستان شیخان مدفون است به تنهایی میتواند کل حاجات همه مردم شهر قم را بدهد و حضرت معصومه آنقدر مقام و منزلت نزد خداوند دارد که می تواند کل حاجات تمام مردم دنیا را بدهد. @sebghatallaah
هدایت شده از 🕊وصیت نامه شهدا🕊
kharazi.pdf
387.8K
📚معرفی و دانلود کتاب 🔹️قصه فرماندهان / 5 پروانه در چراغانی (براساس زندگي شهيد حسین خرازی) @vasiyatnameyeshohada
هدایت شده از 🕊وصیت نامه شهدا🕊
06-khosh be hale shohada ke par keshidan.mp3
9.18M
🎙خوش به حال شهدا که پر کشیدند 🔺بانوای: سید رضا نریمانی ⏱ مدت: ۷:۱۳ @vasiyatnameyeshohada
هدایت شده از 🕊وصیت نامه شهدا🕊
chamran.pdf
377.1K
📚معرفی و دانلود کتاب 🔹️قصه فرماندهان / 6 سرخ (براساس زندگي شهيد دکتر مصطفی چمران) @vasiyatnameyeshohada
هدایت شده از تبلیغ همراه
1_17857080.mp3
6.47M
پاداش تربیت صحیح دختر برای والدین
هدایت شده از بصیرت افزایی
#حدیث امام علی علیه السلام فرمودند: انسان های منافق با توسل به کذب و تزویر کارهای ناپسند خود را زیبا و نیکو جلوه می دهند. 📙فهرست غرر ص 344 @basiratafzayi
1_17876253.mp3
1.38M
🌺 سرود بسیار زیبا 💠 میلادِ اُخت الرضا حَضرتِ معصومه سلام الله علیها 🎤🎤 سید مهدی میرداماد 🆔 @mazhab_nab
1_17876188.mp3
891.5K
🌺 سرود زیبا 💠 ویژۀ ولادت حضرت معصومه سلام الله علیهاحاج 🎤🎤 مهدی رسولی 🆔 @mazhab_nab
هدایت شده از شبکه ادیان
1_16989094.ppsx
3.39M
قبلأ مبسوط درباره مباحث پاورپوینت در شبکه ادیان بحث شده،در قالب کلیپ و پست نوشتاری و عکس نوشته☝️ پاورپوینت تقدیم به پژوهشگران محترم شبکه ادیان 🌐 @adyan8
🔴زندگینامه📝 شهید سید احمد پلارک فرزند سید عباس، متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی. در سال 66 عملیات کربلای 8 در شلمچه به شهادت رسید.  در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد. او در خیابان ایران میدان شهدا و در محله‌ای مذهبی زندگی می‌کرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی "علی بن موسی الرضا علیه السلام" مأمن همیشگی‌اش بود. وی دائماً به منطقه می‌رفت. او فرمانده آر پی‌چی‌زن‌های گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود. در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز معمولی کار می‌کرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد می‌کند و او شهید و در زیر آوار مدفون می‌شود. بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه می‌شوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار می‌زدند با پیکر پاک این شهید روبرو می‌شوند که غرق در بوی گلاب بود. هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا  تهران، در قطعه 26 به خاک می‌سپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس می‌شود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک می‌باشد به‌طوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب می شود. شهید پلارک ما شبیه به یکی از سربازان پیامبر در صدر اسلام، "غسیل الملائکه" است. "غسیل الملائکه"  به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده‌ باشند. در تاریخ اسلام آمده که "حنظله" غسیل الملائکه که از یاران جوان پیامبر بود، شب قبل از جنگ احد ازدواج می کند و در حجله می خوابد. فردا صبح، زمانی که لشکر اسلام به سمت احد حرکت می ‌کرد، برای رسیدن به سپاه بسیار عجله کرد و بنابراین نرسید که غسل کند. او در این جنگ شهید شد و ملائکه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند. پیکر او بوی عطر گرفته بود که بعد پیامبر بالای پیکر او آمد و از این واقعه خبر داد. شاید به همین خاطر باشد که همیشه قبر شید پلارک نیز خوش‌بو و عطر آگین است. بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند. خیلی‌ها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز می‌کنند و از خدای او حاجت و شفاعت می‌خواهند. او معجزه خداست. 🌹شهید🌹سید🌹احمد🌹پلارک🌹 🌹تاریخ ولادت: ۱۳۴۴ 🌷تاریخ شهادت: ۱۳۶۶ 🌺شادی روح شهید صلوات ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴وصیت نامه📝 شهید سید احمد پلارک در قطعه 26 بهشت زهراي تهران مزاري وجود دارد كه همیشه خوشبو و عطرآگین است. شهيد سيد احمد پلارك يكي از رزمندگان و بسيجيان شهيد دوران دفاع مقدس است. مادرش مي گويد: در زمانی که پسرم به سن تکلیف رسید تا به هنگام شهادت نماز شب او ترک نگردید. شبهای بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت اشکهای شهید سید احمد پلارک امروز رایحه ي معطری است که انسانها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می کند. سيد در وصيت نامه اش مي گويد: بسم الله الرحمن الرحیم سـتایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نـمود. و اگر مـا را هـــدایت نمی کرد ما هـدایت نمی شــدیم. السلام علیک یا ثارالله. ای چراغ هدایت و کشتی نجات، ای رهبر آزادگان، ای آموزگار شهادت بر امثال حر ای که زنـــده کردی اسلام را با خونت و با خون انــصار و اصــحاب باوفایت. ای که اسلام را تا ابــــد پایدار و بیمـه کردی. یا حسین دخیلم. آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت است که انتقام سیلی اي که آن نامردان بر روی مادر شیعیان زده(بگيريم). برای انتقام آن بازوی ورمکرده و گرفتن انتقام آن سینه ي ســــوراخ شده می رویم. سخت است شنیدن این مصیبتها. خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کـن تا بتوانیم بـرای یـاری دین خودت به کار ببندیم. خدایا به ما توفیق اطاعت و فــرمانبرداری از این رهبر و انقـــلاب عنایت بفرما. خـــــدایا توفیق شناخت خودت را آن طور که شـــــهدا شناختند به ما عطا فرما. شهدا را از ما راضـی بفرمــا و ما را به آنها ملحق بفرما. خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم، جز معصیت چیزی ندارم و الله اگر تو کمک نمی کردی و تو یاری ام نمی کردی به اینجا نمی آمدم. و اگر تو ستــارالعــیوبی را بر می داشــتی ميدانم کـه هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند، بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم. خدایا به رحمت و مهربانیات ببخش آن گناهانی که مانع از رسیدن بنده به تو می شود. الهی العفو... بر روی قبرم فقط بنویسید: امام دوستت دارم و التماس دعا دارم. مي دانم بر سر قبرم می آیي. ظهر عاشورا 24 شهريور سید احمد پلارک 📚"برگرفته از کتاب پنجاه سال عبادت" 🌹شهید🌹سید🌹احمد🌹پلارک🌹 🌷تاریخ ولادت: ۱۳۴۴ 🌷تاریخ شهادت: ۱۳۶۶ 🌺شادی روح شهید صلوات, ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
❤️ نامه ای به خدا ❤️ این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار آدم فقیری بود. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد. بسم الله الرحمن الرحیم خدمت جناب خدا ! سلام علیکم، اینجانب بنده ی شما هستم. از آن جا که شما در قران فرموده اید: "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها "هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است. من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. در جای دیگر از قران فرموده اید:"ان الله لا یخلف المیعاد" مسلما خدا خلف وعده نمی کند. بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم: 1⃣ همسری زیبا و متدین 2⃣ خانه ای وسیع 3⃣ یک خادم 4⃣ یک کالسکه و سورچی 5⃣ یک باغ 6⃣ مقداری پول برای تجارت لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید. مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید،مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران مسجد شاه آن زمان نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست" ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودید، ایشان به ما حواله فرمودندپس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود. 👌این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید. یادت باشه وقتی میخوای پیش خدا بری، فقط باید صفای دل داشته باشی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ جواب ابلهان خاموشی است ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او می خورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را می شکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود، هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت: این مرد لال است؟ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد ! قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟ چه گفت؟ صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را می شکند. قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبدیل شد: «جواب ابلهان خاموشی ست». ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
﷽✨ 🔴!!! 🍃ﻋﻼﻣﻪ ﺟﻌﻔﺮﯼ از یکی از دوستان مشترک خود و علامه مطهری نقل می‌کند: ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺯﯾﺎﺭﺕﻫﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﮔﻔﺘﻢ: «ﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ! ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺯﯾﺎﺭﺕ ، ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻣﻨﻮ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ؟ ﻧﺸﻮﻧﻪﺍﺵ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺻﺤﻦ ﺷﺪﻡ ، ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺣﺮﻑ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ، ﻣﻦ ﭘﯿﺎﻣﺖ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻡ...» ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻭﺍﺭﺩ ﺻﺤﻦ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﺭﻭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻡ! ﺍﯾﻦ ﻭﺭ ﺑﮕﺮﺩ ، ﺍﻭﻥﻭﺭ ﺑﮕﺮﺩ ، ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽﺭﻩ! ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺭﺳﻮﻧﺪﻡ ﺑﻬﺶ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺻﺪﺍﺵ ﺯﺩﻡ ﮐﻪ "ﮐﺠﺎﯾﯽ؟" ﺭﻭﺷﻮ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﺯﻥ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ!!! ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ : «!!!!» 🌿ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺎﺕ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﺠﺐ ﺭُﮎ ﺣﺮﻑ ﻣﯽﺯﻧﻪ! ﺯﻧﻪ ﺩﯾﺪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﺩﺍﺭﻡ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﮔﻔﺖ «ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ، ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺟﺪ ﻭ ﺁﺑﺎﺩﺕ ﻫﻢ ﺧﺮﻧﺪ!!!» 🍀ﻋﻼﻣﻪ ﻣﯽﮔﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﻄﻬﺮﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻡ، ﺗﺎ ! ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠 شیطان هم دنیا را گرفت هم نماز اول وقت را! 💢 یک آقای فرش فروش که اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یک کسی برای خریدن فرش وارد مغازه بنده شد. ⏰ گفتم: وقت نماز است. گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می‌خواهم بروم. 💢 هر چه اصرار کردم، دیدم نمی‌شود و گول شیطان را خوردم و یک قدری که از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری که خیلی شیفته این معامله بود، گفت من باید قدری تأمل بکنم! و از خرید منصرف شد!! ⏰ شیطان هم دنیا را گرفت هم نماز اول وقت را! 💢 امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: اگر مۆمن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می‌دارد. 📚✏️ آیةاللّه حق شناس (ره ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 نوف بکالی گوید در مسجد کوفه خدمت امیرالمومنین ع رسیدم و سلام کردم و ایشان جواب سلام را دادند گفتم یا امیرالمومنین ع پندی به من بدهید فرمود 🔹ای نوف خوبی کن تا با تو خوبی شود. 💢گفتم یا امیرالمومنین ع باز هم بفرمایید: امام ع فرمود: 🔹 رحم کن تا با تو رحم کنند به مردم رحم کن تا آنها هم به تو رحم کنند. 🔹خوب بگو تا به خوبی یادت کنند. سخن خوب و درست بگو تا تو را مردم به خوبی یاد کنند 🔹از غیبت اجتناب کن و غیبت مکن که غیبت کننده خورشت سگهای دوزخ است. 💢سپس فرمود: 🔹ای نوف دروغ گفته کسی که فکر می کند حلال زاده است و به غیبت کردن گوشت مردم را میجود. 🔹دروغ گفته کسی که گمان دارد حلال زاده است و دشمن من و امامان از اولاد من است 🔹دروغ گفته کسی که گمان دارد حلال زاده است و زنا را دوست دارد یا بر نافرمانی خدا در شب و روز دلیر است. 🔹ای نوف صله رحم کن تا خدا عمرت را زیاد کند صله رحم با افراد مومن و دین دار 🔹ای نوف خوش اخلاق باش تا حسابت را سبک گیرند 🔹ای نوف اگر می خواهی روز قیامت با من باشی به ستمکاران کمک مکن. 🔹ای نوف هرکه ما را دوست دارد روز قیامت با ما است و اگر مردی سنگی را دوست بدارد در قیامت با او محشور گردد یعنی در این دنیا هر کسی را دوست داشته باشی و با کارهایش موافق باشی در قیامت با او محشور میشوی 🔹ای نوف مبادا خود را در میان مردم خوب جلوه دهی و در پنهان و خلوت خدا را نافرمانی کنی (مبادا در میان مردم خود را انسان خوب و مومن نشان دهی ولی در خلوت و تنهایی گناه کنی) تا آنکه خدا در روزیکه ملاقاتش می کنی رسوایت کند. 💢ای نوف آنچه راکه به تو گفتم نگهدار و عمل کن تا به خیر دنیا و آخرت برسی . 📚امالی شیخ صدوق مجلس 37 صفحه 209-21 ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
⚃ ماجرای دیدار دانشجوی ‌مشروب‌ خوار با ‌آیت‌الله‌ بهجت دانشجو بود...دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی.... از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...قرار شد با حضرت آیت الله العظمی بهجت هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه: وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت...بچه ها تک تک ورود می کردن و سلام می گفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی می گفت و تعارف می کرد که وارد بشن...من چندبار خواستم سلام بگم...منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن...امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن... درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن... یه لحظه تو دلم گفتم: "حمید، میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه...تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره...!!! تو که خودت میدونی چقدر گند زدی...!!!"خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم...تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن... این بار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن: "حمید..حمید...حاج آقا باشماست." نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره می کنن که بیا جلوتر...آهسته در گوشم گفتن: یک ماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی... ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ روزی ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ... ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ.....!!! به همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ باید ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ به خاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. مرد ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ در روز بعد ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ. مرد ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ حقوقش ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ آن مرد ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ. این بار ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ به شدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: از امروز ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ بودم ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ تا دیگر غیبت نکند. ﻭ ﺁﻥ دینار ﺭﺍ وقت دادن حقوق ﮐﻢ ﮐﺮﺩ...مرد باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید. ﺍﺭﺑﺎب ﺍﺯ اینکه او این بار هم هیچ ﻋﮑﺲ ﺍلعملی نشان نداد ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ، به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ! می خواهم علتش را بدانم!!!!! آن مرد ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ همسرم باردار بود و ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ، ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺩ و از دنیا رفت، ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭ از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯾﺶ ﺑﻮﺩﻩ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. 👌ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﻨﺪ ﺭﻭح هاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻗﺎﻧﻊ ﻭ ﺭاضی اند ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ ﺭﻭﺯﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎن ها ﻧﺴﺒﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ... ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺣﻼﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺮﺍﻡ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ ﺑﺎ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﻦ. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ استخوان لای زخم گذاشتن ﻗﺼﺎﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺑﺎ ﺳﺎﺗﻮﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺯﺧﻤﺶ ﻣﯽ ﭼﮑﯿﺪ. ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺣﮑﯿﻢ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﻬﺮﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﺣﮑﯿﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺿﺪ ﻋﻔﻮﻧﯽ ﺯﺧﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﺩ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﻻﯼ ﺯﺧﻢ ﻗﺼﺎﺏ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸﺪ ﺍﻣﺎ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻟﺖ ﺯﺧﻢ ﺩﺳﺖ ﻗﺼﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺯﺧﻤﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﻤﯿﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺗﺎ ﺯﺧﻤﺖ ﺭﺍ ﭘﺎﻧﺴﻤﺎﻥ ﮐﻨﻢ. ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﮐﺎﺭ ﻗﺼﺎﺏ ﺩﺭﺁﻣﺪ. ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺒﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺑﻪ ﺣﮑﯿﻢ ﺑﺎﺷﯽ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﺣﮑﯿﻢ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﺯﺧﻢ ﻗﺼﺎﺏ ﺧﻮﺏ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ. ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻮﺍﻝ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺣﮑﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﻃﺒﺎﺑﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻗﺼﺎﺏ ﻧﺰﺩ ﺣﮑﯿﻢ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺣﮑﯿﻢ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺿﺪ ﻋﻔﻮﻧﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﭘﺎﻧﺴﻤﺎﻥ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻻﯼ ﺯﺧﻢ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺎﺏ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺯﺧﻤﺖ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻗﺼﺎﺏ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻧﺰﺩ ﭘﺴﺮ ﺣﮑﯿﻢ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺕ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ. ﺯﺧﻢ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ. ﭘﺴﺮ ﺣﮑﯿﻢ ﻫﻢ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺯﺧﻢ ﺭﺍ ﺿﺪﻋﻔﻮﻧﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺴﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺎﺏ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﯾﯽ. ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺣﮑﯿﻢ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺳﻔﺮﻩ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﮐﺮﺩ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﮔﻮﺷﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﺩﻣﺠﺎﻥ ﻭ ﮐﺪﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ. ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﻏﺬﺍ ﭼﺮﺍ ﮔﻮﺷﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ؟ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ ﭘﺴﺮﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﮔﻮﺷﺘﯽ ﻧﺨﺮﯾﺪﻩ. ﺣﮑﯿﻢ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ: ﻣﮕﺮ ﻗﺼﺎﺏ ﻧﺰﺩ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﻣﺪ؟ ﭘﺴﺮ ﺣﮑﯿﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﭘﺪﺭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺯﺧﻤﺶ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻻﯼ ﺁﻥ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺸﯿﺪﻡ. ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ‌ﺍﻡ. ﺣﮑﯿﻢ ﺁﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺶ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻗﺪﯾﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ: ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﺎﺭ، ﻧﺒﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ. ﭘﺲ ﺑﮕﻮ ﺍﺯ ﺍﻣﺸﺐ ﻏﺬﺍﯼ ﻣﺎ ﮔﻮﺷﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﻻﯼ ﺯﺧﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﻗﺼﺎﺏ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺍﻣﺪﻩ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ. 👌ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﯾﺎ ﺩﺍﺋﻢ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﺗﺮﺍﺷﯽ ﮐﻨﺪ، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻻﯼ ﺯﺧﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
هدایت شده از نهج البلاغه ایها
Alireza Assar - Mosalmanan.mp3
10.86M
🌹تقدیم به منتظران👇👇 برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید تو هم ای دل ز من گم شو که آن دلدار می آید نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او مرا از فرط عشق او ز شادی عار می آید @Nahjolbalagheeiha