هدایت شده از 🕊وصیت نامه شهدا🕊
kharazi.pdf
387.8K
📚معرفی و دانلود کتاب
🔹️قصه فرماندهان / 5
پروانه در چراغانی
(براساس زندگي شهيد حسین خرازی)
@vasiyatnameyeshohada
هدایت شده از 🕊وصیت نامه شهدا🕊
06-khosh be hale shohada ke par keshidan.mp3
9.18M
🎙خوش به حال شهدا که پر کشیدند
🔺بانوای: سید رضا نریمانی
⏱ مدت: ۷:۱۳
@vasiyatnameyeshohada
هدایت شده از 🕊وصیت نامه شهدا🕊
chamran.pdf
377.1K
📚معرفی و دانلود کتاب
🔹️قصه فرماندهان / 6
#پاوه سرخ
(براساس زندگي شهيد دکتر مصطفی چمران)
@vasiyatnameyeshohada
هدایت شده از بصیرت افزایی
#حدیث
امام علی علیه السلام فرمودند:
انسان های منافق با توسل به کذب و تزویر کارهای ناپسند خود را زیبا و نیکو جلوه می دهند.
📙فهرست غرر ص 344
@basiratafzayi
هدایت شده از کلام ناب معصومین علیهم السلام
1_17876253.mp3
1.38M
🌺 سرود بسیار زیبا
💠 میلادِ اُخت الرضا حَضرتِ معصومه سلام الله علیها
🎤🎤 سید مهدی میرداماد
🆔 @mazhab_nab
هدایت شده از کلام ناب معصومین علیهم السلام
1_17876188.mp3
891.5K
🌺 سرود زیبا
💠 ویژۀ ولادت حضرت معصومه سلام الله علیهاحاج
🎤🎤 مهدی رسولی
🆔 @mazhab_nab
هدایت شده از شبکه ادیان
1_16989094.ppsx
3.39M
#پاورپوينت_معنويت_هاي_نوظهور
قبلأ مبسوط درباره مباحث پاورپوینت در شبکه ادیان بحث شده،در قالب کلیپ و پست نوشتاری و عکس نوشته☝️
پاورپوینت تقدیم به پژوهشگران محترم شبکه ادیان
🌐 @adyan8
🔴زندگینامه📝
شهید سید احمد پلارک
فرزند سید عباس، متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی. در سال 66 عملیات کربلای 8 در شلمچه به شهادت رسید.
در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.
او در خیابان ایران میدان شهدا و در محلهای مذهبی زندگی میکرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی "علی بن موسی الرضا علیه السلام" مأمن همیشگیاش بود. وی دائماً به منطقه میرفت. او فرمانده آر پیچیزنهای گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود.
در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود.
بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود. هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا تهران، در قطعه 26 به خاک میسپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بهطوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب می شود.
شهید پلارک ما شبیه به یکی از سربازان پیامبر در صدر اسلام، "غسیل الملائکه" است. "غسیل الملائکه" به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده باشند. در تاریخ اسلام آمده که "حنظله" غسیل الملائکه که از یاران جوان پیامبر بود، شب قبل از جنگ احد ازدواج می کند و در حجله می خوابد. فردا صبح، زمانی که لشکر اسلام به سمت احد حرکت می کرد، برای رسیدن به سپاه بسیار عجله کرد و بنابراین نرسید که غسل کند. او در این جنگ شهید شد و ملائکه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند. پیکر او بوی عطر گرفته بود که بعد پیامبر بالای پیکر او آمد و از این واقعه خبر داد. شاید به همین خاطر باشد که همیشه قبر شید پلارک نیز خوشبو و عطر آگین است.
بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند.
خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز میکنند و از خدای او حاجت و شفاعت میخواهند. او معجزه خداست.
🌹شهید🌹سید🌹احمد🌹پلارک🌹
🌹تاریخ ولادت: ۱۳۴۴
🌷تاریخ شهادت: ۱۳۶۶
🌺شادی روح شهید صلوات
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴وصیت نامه📝
شهید سید احمد پلارک
در قطعه 26 بهشت زهراي تهران مزاري وجود دارد كه همیشه خوشبو و عطرآگین است.
شهيد سيد احمد پلارك يكي از رزمندگان و بسيجيان شهيد دوران دفاع مقدس است. مادرش مي گويد:
در زمانی که پسرم به سن تکلیف رسید تا به هنگام شهادت نماز شب او ترک نگردید.
شبهای بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت اشکهای شهید سید احمد پلارک امروز رایحه ي معطری است که انسانها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می کند. سيد در وصيت نامه اش مي گويد:
بسم الله الرحمن الرحیم
سـتایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نـمود. و اگر مـا را هـــدایت نمی کرد ما هـدایت نمی شــدیم.
السلام علیک یا ثارالله. ای چراغ هدایت و کشتی نجات، ای رهبر آزادگان، ای آموزگار شهادت بر امثال حر ای که زنـــده کردی اسلام را با خونت و با خون انــصار و اصــحاب باوفایت. ای که اسلام را تا ابــــد پایدار و بیمـه کردی.
یا حسین دخیلم. آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت است که انتقام سیلی اي که آن نامردان بر روی مادر شیعیان زده(بگيريم).
برای انتقام آن بازوی ورمکرده و گرفتن انتقام آن سینه ي ســــوراخ شده می رویم. سخت است شنیدن این مصیبتها. خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کـن تا بتوانیم بـرای یـاری دین خودت به کار ببندیم.
خدایا به ما توفیق اطاعت و فــرمانبرداری از این رهبر و انقـــلاب عنایت بفرما.
خـــــدایا توفیق شناخت خودت را آن طور که شـــــهدا شناختند به ما عطا فرما.
شهدا را از ما راضـی بفرمــا و ما را به آنها ملحق بفرما.
خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم، جز معصیت چیزی ندارم و الله اگر تو کمک نمی کردی و تو یاری ام نمی کردی به اینجا نمی آمدم.
و اگر تو ستــارالعــیوبی را بر می داشــتی ميدانم کـه هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند، بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم.
خدایا به رحمت و مهربانیات ببخش آن گناهانی که مانع از رسیدن بنده به تو می شود. الهی العفو...
بر روی قبرم فقط بنویسید: امام دوستت دارم و التماس دعا دارم. مي دانم بر سر قبرم می آیي.
ظهر عاشورا 24 شهريور سید احمد پلارک
📚"برگرفته از کتاب پنجاه سال عبادت"
🌹شهید🌹سید🌹احمد🌹پلارک🌹
🌷تاریخ ولادت: ۱۳۴۴
🌷تاریخ شهادت: ۱۳۶۶
🌺شادی روح شهید صلوات,
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
❤️ نامه ای به خدا ❤️
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار آدم فقیری بود. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا ! سلام علیکم، اینجانب بنده ی شما هستم. از آن جا که شما در قران فرموده اید: "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها "هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است. من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. در جای دیگر از قران فرموده اید:"ان الله لا یخلف المیعاد" مسلما خدا خلف وعده نمی کند. بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم:
1⃣ همسری زیبا و متدین
2⃣ خانه ای وسیع
3⃣ یک خادم
4⃣ یک کالسکه و سورچی
5⃣ یک باغ
6⃣ مقداری پول برای تجارت
لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید،مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران مسجد شاه آن زمان نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.
صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.
او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودید، ایشان به ما حواله فرمودندپس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.
👌این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید. یادت باشه وقتی میخوای پیش خدا بری، فقط باید صفای دل داشته باشی.
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ جواب ابلهان خاموشی است
ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست.
شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او می خورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را می شکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد.
صاحب خر، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود، هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت: این مرد لال است؟ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد !
قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟ چه گفت؟
صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را می شکند. قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبدیل شد: «جواب ابلهان خاموشی ست».
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g