┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم 💚
تقصیر ماست غیبت طولانی شما
بغـض گلو گرفته پنهانـی شما
بر شوره زار معصیتم گریه می کنی
جانـم فدای دیده نورانـی شما
#شرمنده_ایم_مولا_جان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتهفتم♻️
🌿﷽🌿
دنیا یک دفعه بر سرم آوار می شود. مامان را برای پدرش خواستگاری می کند؟!. این دیگر
چه مسخره بازی است که راه انداخته اند؟!. اگر مامان اینجا بود، حتما جلوی شان می
ایستاد.
-البته بابی و فرح جان خیلی وقته با ھم به توافق رسیدن ولی این میون باید با شما ھم
صحبت می شد.
یکه می خورم. باورم نمی شود. مامان با بابی آنھا به توافق رسیده اند؟!. من، دختر بیست و
پنج ساله مامان ، ھنوز اندر خم یک کوچه ام، آن وقت چطور مامان می تواند وقتی دخترش
ھنوز ازدواج نکرده، دنبال عشق و عاشقی برود؟!. ھمه چیز احمقانه به نظر می آید. خیلی
احمقانه. چرا من متوجه چیزی نشده ام؟!.
-ما ترجیح دادیم اول شما رو در جریان...
دیگر ماندن و حرف بی ربط شنیدن فایده ای ندارد. کیفم را بر می دارم و از کافه بیرون می
زنم. عصبانیم. خیلی عصبانی. از حرفھای بی سرو تھی که شنیده ام گیجم. راه می افتم با
دست ھای مشت شده. می ایستم. دست به پیشانی ام می کشم. مسیر را برعکس آمده
ام. برمی گردم. آنھا ھم از کافه بیرون آمده اند و به من نگاه می کنند. خون خونم را می
خورد. الھه به دنبالم می دود. صدای تق تق کفش ھایش را می شنونم. زن قد کوتاھی
است. اگر مامان می فھمید، چه بی احترامی کرده ام، ساعت ھا برایم روضه می خواند که
دخترآداب دانی نیستم. بازویم کشیده می شود. سر برمی گردانم و زل می زنم در عینک
الھه. پوزخند می زنم.
-برید به بابی عزیزتون بگید، عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند.
امیریل جلو می آید. با اخم ھای درھم.
-مواظب حرف زدنت باش خانم عزیز.
الھه را کنار می زنم. سینه به سینه امیریل می ایستم. نه! باید به او بفھمانم یک من ماست
چقدر کره دارد. خیر سرش او در خیالم خواستگارم بود!. سرم را بالا می گیرم. پروانه درونم
شاھین شده. کم اتفاق می افتد و حالا یکی از آن مواقع نادر است.
-مگه شما اون تو مواظب حرف زدنتون بودید جناب؟!.
-حرف بی ربطی از ما شنیدی؟!.
-حرف بی ربطی نزدید؟!.
خیلی محکم و بی معطلی جواب می دھد:
-نه. ما خیلی محترمانه خواستگاری کردیم.
اسم خواستگاری مثل آب جوشی است که رویم می ریزند.
- اصلا چطور می تونید اینقدر راحت از خواستگاری مامانم حرف بزنید.
امیریل کوتاه نمی آید.
-بزرگش نکنید لطفا. دو نفر قراره یه زندگی رو شروع کنند و ما این وسط فقط باید تبریک بگیم.
پدر شما و مادر من خیلی وقته از دنیا رفتن. پس حساسیت و واکنش شما اغراق آمیزه.
الھه کنارمان می ایستد. سراسیمه است.
-اینجا درست نیست حرف بزنیم یا بریم تو کافه بشینیم یا تو ماشین. لیلی جان. امیریل.
برمی گردم و به راھم ادامه می دھم.
-مگه من بمیرم که بابی شما به عشق پیریش برسه.
-باشه. فقط بگو دقیقا کی می میری تا اونام تکلیفشونو بدونن.
صدای توبیخ گرانه الھه را می شنوم.
-امیریل!.
پاھام به زمین می چسبد. حرفش دردی می شود در وجودم. لبم می لرزد. دوباره پروانه شده
ام. آرام و بی آزار. بی دفاع.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتهشتم♻️
🌿﷽🌿
می چرخم. اشک در چشمان نیش می زند. لب پایینم را به دندان می کشم. لبخند
ھمیشگی الھه دیگر نیست. رنجیده ام. شاید امیریل ھم این رنجش را از چھره ام می خواند
که صورتش را با دست ھای مردانه اش می پوشاند. دستانش را که پایین می آورد، نگاھش
متاسف است. دست ھایش را دو طرف کمرش می زند. لبه ھای کت اسپرتش کنار می روند.
سری به طرفین تکان می دھد.
-نباید اون حرفو می زدم. متاسفم. عصبانی شدم.
-شما ھر وقت عصبانی میشید آرزوی مرگ کسی رو می کنید.
دوباره به صورتش دست می کشد.
-حرف درستی نزدم. بازم میگم متاسفم.
چه فایده!. قلب من شکسته. از عاشقی ناگھانی مامان. از حرف ھای امیریل. از رفتن بابا.
الھه به سمتم می آید که من یک قدم عقب می روم. می چرخم و شروع به دویدن می کنم.
صدای پاھای مردانه ای را از پشت سرم می شنوم. حدس زدن اینکه چه کسی است کار
سختی نیست.
-صبر کن. لیلی. با توام.
با سرعت بیشتری می دوم. کیفم را بغل زده ام و فقط به جلو نگاه می کنم و می دوم.
صدای "لعنتی" گفتنش را می شنوم.
پله ھای پل را به سرعت بالا می روم. به مردی تنه می زنم. پایم به پله گیر می کند و ساقم
محکم به لبه آھنی می خورد. درد بدی در پایم می پیچد. لبم را به دندان می کشم. لنگ
لنگان می روم با بغض بزرگی که گلویم را پر کرده. به ماشینم می رسم. داخلش می نشینم
و پاچه شلوارم را بالا می زنم. پایم کبود شده و خون مرده. آخ مامان. مامان. حالا چطور در
چشمانت نگاه کنم؟!. وقت ھایی که من سرگرم نوشتن مقاله و پایان نامه ام بودم تو سرگرم
چه کاری بودی؟!. سرم را روی فرمان می گذارم.
****
وارد خانه می شوم. مثل ھمیشه تنھایی و سکوت به استقبالم می آیند. مامان دانشگاه
است. علوم تحقیقات. حس می کنم کسی با مشت به جانم افتاده و له لورده ام کرده و من
با دھانی خونی، صورتی ورم کرده و کبود و تنی خیس از عرق گوشه رینگ افتاده ام. تنھای
تنھا و گیج از ضربات. شش بعدازظھر است. یک بعدازظھر فروردینی. به اتاقم که می روم با
ھمان لباس ھا روی تخت می افتم و دست ھایم را زیر سرم می گذارم. چھره بابا در ذھنم
مجسم می شود. خاطراتمان یکی یکی جان می گیرند. با ھم آواز خواندن ھایمان موقع
رانندگی. سینما رفتن ھایمان. دعوا و قھرکردن ھایمان. می خواھم اعترافی بکنم. بعد از
گذشت ھفت سال از رفتن بابا، ھنوز او را از مامان بیشتر دوست دارم. اشک به چشمانم می
نشیند. ھیچ وقت فرصت نکردم از او خداحافظی کنم. یک روز سرد برفی، وقتی از مدرسه
برگشتم مامان لباس سیاه پوشیده و بابا برای ھمیشه رفته بود. خیلی ناگھانی ما را ترک
کرد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
3.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌼سلام صبح زیباتون بخیر ❤️
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
Ahmadreza Nabizade ~ Music-Fa.ComAhmadreza Nabizade - Azizam (320).mp3
زمان:
حجم:
11.49M
🎧🎼آوای بسیار زیبای :عزیزم ...
🎤احمد رصا نبی زاده...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
| دم اذانے🌞🌱 |
.
دلم گرفتہ😔💔
چرا نمیرے پیش صاحبش؟؟🤷♀️
صاحبش😕
صاحب دلت 🙃❤
الانا دیگہ وقتشہ⏰✋
برو باهاش حرف بزن😌🌸
دلتو اروم ڪنہ🦋🌈
بدو مومن🏃♂️
بدو🏃♂️🏃♂️
تقبل الله اعمالکمـ🤲📿
التماسـِ دعا🦋
@hedye110
1.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالا فهمیدم نقشه ایران چرا شبیه گربه است🐈😂😂
فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□
#تلنگرانه
وقتی گناه نکنی ...
سلول به سلول بدنت خدا و #امام_زمان
عج رو صدا میزنه ...
لازم نیست تو کاری کنی...
فقط گناه نکن...
بقیش با خدا....
#گناه_نکن
🌸🍃
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹